داغ کردن پیشانی و پهلو و پشت دوزخیان با سکه هایشان

کسانی که سیم و زر را می اندوزند و حقوق واجبه آن را نمی پردازند، در روز قیامت در آتش جهنم خواهند سوخت و همان سیم و زری که اندوخته اند در آتش جهنم گداخته خواهد شد و به وسیله ی همانها عذاب خواهند شد «و الذین یکنزون الذهب والفضة ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم* یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون؛ آنان که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده، روزی که آن گنجینه ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند و گویند: این است آنچه برای خود اندوختید، پس کیفر آنچه را می اندوختید بچشید.» (توبه/34- 35)
"یکنزون" از ماده "کنز" بر وزن و به معنی "گنج" است که در اصل به معنی جمع و جور کردن اجزاء چیزی گفته می شود. راغب در مفردات می گوید: کلمه ی "کنز" به معنای روی هم نهادن مال و نگهداری آن است سپس به جمع آوری و نگهداری و پنهان نمودن اموال و یا اشیاء گران قیمت اطلاق گردیده است. لذا آن شتری که گوشت بدنش روی هم انباشته شده، و به عبارت ساده تر چاق باشد را "کناز اللحم" می نامند. بنابراین در مفهوم آن جمع آوری و نگاهداری و گاهی پنهان کردن نیز افتاده است. و "یکنزون" در جمله "و الذین یکنزون الذهب و الفضة" به معنای انباشتن و ذخیره کردن است. پس در همه موارد استعمال این کلمه، یک معنا نهفته است، و آن نگهداری و ذخیره مال و خودداری از این است که در میان مردم جریان پیدا کند و زیادتر شود، و انتفاع از آن. "ذهب" به معنی "طلا" و "فضه" به معنی "نقره" است. بعضی از دانشمندان لغت (طبق نقل طبرسی در مجمع البیان) درباره این دو لغت تعبیر جالبی کرده اند و گفته اند: اینکه به "طلا" "ذهب" گفته می شود برای آن است که به زودی از دست می رود و بقایی ندارد (ماده "ذهاب" در لغت به معنی رفتن است) و اینکه به "نقره"، "فضه" گفته می شود به خاطر آن است که به زودی پراکنده و متفرق می گردد ("انفضاض" در لغت به معنی پراکندگی است) و برای پی بردن به چگونگی حال اینگونه ثروتها همین نامگذاری آنها کافی است!
آیه ی فوق صریحا ثروت اندوزی و گنجینه سازی اموال را تحریم کرده است و به مسلمانان دستور می دهد که اموال خویش را در راه خدا، و در طریق بهره گیری بندگان خدا به کار اندازند، و از اندوختن و ذخیره کردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهیزند، در غیر این صورت باید منتظر عذاب دردناکی باشند. این عذاب دردناک تنها کیفر شدید روز رستاخیز نیست بلکه مجازاتهای سخت این دنیا را که بر اثر به هم خوردن موازنه اقتصادی و پیدایش اختلافات طبقاتی دامان فقیر و غنی را می گیرد نیز شامل می شود.
اگر در گذشته مردم دنیا به اهمیت این دستور اسلامی درست آشنا نبودند امروز ما به خوبی می توانیم به آن پی ببریم، زیرا نابسامانیهایی که دامن بشر را، بر اثر ثروت اندوزی گروهی خود خواه و بی خبر، گرفته و به شکل آشوبها و جنگها و خونریزیها ظاهر می شود بر هیچکس پوشیده نیست. ین آیه هر چند از جهت نظم لفظی با آیات قبل که اهل کتاب را مذمت می کرد و احبار و رهبان ایشان را در خوردن مال مردم به باطل و جلوگیری از راه خدا توبیخ می نمود متصل می باشد، الا اینکه در لفظ و ظاهر آن هیچ دلیلی نیست که دلالت کند بر اینکه در خصوص اهل کتاب نازل شده باشد. س نمی توان گفت که آیه شریفه فقط در باره اهل کتاب نازل شده، و تنها احتکار پول و حبس آن را بر ایشان حرام کرده، و اما مسلمانان می توانند طلا و نقره ها را رویهم انباشته نموده و هر طور که بخواهند در اموال خود رفتار نمایند. بلکه آیه شریفه عموم احتکار کنندگان را به عذاب شدیدی تهدید می کند.

کیفر ثروت اندوزان!
خداوند در این آیه اشاره به یکی از انواع مجازات اشخاصی که به دنبال ثروت اندوزی هستند، در جهان دیگر نموده و می گوید: «یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم؛ روزی فرا خواهد رسید که این سکه ها را در آتش سوزان دوزخ داغ و گداخته می کنند و پیشانی و پهلو و پشتشان را با آن داغ خواهند کرد.» (توبه/ 35) و در همین حال فرشتگان عذاب به آنها می گویند: «هذا ما کنزتم لأنفسکم؛ این همان چیزی است که برای خودتان اندوختید و به صورت کنز در آوردید و در راه خدا به محرومان انفاق نکردید.» «فذوقوا ما کنتم تکنزون؛ اکنون بچشید آنچه را برای خود اندوخته بودید و عواقب شوم آن را دریابید.» و کلمه ی "احماء" به معنای داغ کردن هر چیز است به طوری که حس آدمی از احساس آن ناراحت شود، و اگر با "علی" متعدی شده و گفته شود: "یحمی علیها" این معنا را می دهد که آتش بر آن چیز افروخته می شود تا داغ گردد. و کلمه ی "کی" که کلمه ی "تکوی" مشتق از آن است، عبارت است از الصاق چیز داغ به بدن (که در فارسی آن را داغ نهادن می گویند.) پس معنای آیه این است که: این عذابی که ما دفینه کنندگان ثروت را از آن بیم دادیم و بر آن تهدیدشان کردیم، وقوعش در روزی است که در آتش جهنم بر آن پولهای دفینه شده دمیده می شود تا سرخ گردد، آن گاه با همانها پیشانیها و پشت و پهلوی ایشان را داغ می کنند، و در آن موقع به ایشان گفته می شود: این همان پولهایی است که برای روز مبادای خود جمع کرده بودید، اینک همانها را بچشید، زیرا اینها همانها است که امروز به صورت عذاب درآمده و شما را شکنجه می دهد. و بعید نیست علت اینکه از میان همه اعضاء، پیشانی و پشت و پهلو را نام برد این باشد که اینان در برابر پول خضوع می نموده آن را سجده می کردند، و سجده با پیشانی صورت می گیرد، و پول را پشت و پناه و مایه دلگرمی خود می دانستند، و پناه بردن به چیزی با پهلو انجام می شود، و بر آن تکیه می کردند، و اتکاء با پشت صورت می گیرد، البته مفسرین دیگر در این باره نکته های دیگری ذکر کرده اند و خدا داناتر است. و نیز گفته شده این به خاطر آن است که با این سه عضو در مقابل محرومان عکس العمل نشان می دادند: گاهی صورت را در هم می کشیدند، و زمانی به علامت بی اعتنایی از روبرو شدن با آنها خود داری می کردند و منحرف می شدند و گاهی به آنان پشت می نمودند لذا این سه نقطه از بدن آنها را با اندوخته های زر و سیمشان داغ می کنند!
این آیه بار دیگر این حقیقت را تاکید می کند که اعمال انسانها از بین نمی روند و هم چنان باقی می مانند و همانها هستند که در جهان دیگر برابر انسان مجسم می شوند و مایه سرور و شادی و یا رنج و عذاب او می گردند. در اینکه در آیه فوق چرا از میان تمام اعضاء بدن تنها "پیشانی" و "پشت" و "پهلو" ذکر شده در میان مفسران گفتگو است، ولی از ابوذر چنین نقل شده است که او می گفت این به خاطر آن است که حرارت سوزان در فضایی که در پشت این سه نقطه قرار دارد نفوذ می کند و تمام وجود آنها را فرا می گیرد (حتی یتردد الحرفی اجوافهم)
در پایان این بحث مناسب است به یک نکته ادبی که در آیه موجود است نیز اشاره کنیم و آن اینکه در آیه می خوانیم: "یوم یحمی علیها" یعنی در آن روز آتش به روی سکه ها ریخته می شود تا داغ و سوزان گردند، در حالی که معمولا در این گونه موارد کلمه "علی" به کار برده نمی شود، بلکه فی المثل گفته می شود: "یحمی الحدید" آهن را داغ می کنند. این تغییر عبارت شاید به خاطر این باشد که اشاره به سوزندگی فوق العاده سکه ها شود، چون اگر سکه ای را در آتش بیفکنند آن قدر داغ و سوزان نمی شود که اگر آن را به زیر آتش کنند و آتش به روی آن بریزند، قرآن نمی گوید سکه ها را در آتش می گذارند بلکه می گوید آنها را در زیر آتش قرار می دهند تا خوب گداخته و سوزان شود و این تعبیر زنده است که شدت مجازات اینگونه ثروت اندوزان سنگدل را بازگو می کند.
از آیه چند امر می توان استفاده نمود:
1- سیم و زر در اثر اینکه زمینه فعل اختیاری و وسیله خیانت سرمایه داران بوده در عالم دیگر نیز وسیله عقوبت آنان خواهند بود هم چنانکه بر حسب آیه «إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم؛ در حقيقت ‏شما و آنچه غير از خدا مى ‏پرستيد هيزم دوزخيد.» (انبیاء/ 98) بت پرستان و بتهای آنها که پرستش می نمودند وسیله برافروختن آتش دوزخ خواهند بود.
2- گداختگی سیم و زر سیرت ذخیره و پنهان داشتن آنهاست که در دنیا بینوایان از فقر و حرمان در سوز و گداز به سر برده اند.
3- پنهان داشتن سیم و زر در دنیا اندک زمانی بوده ولی اثر نکبت بار آن گناه و جنایت چه درباره بینوایان و چه در اجتماع ادامه داشته در قیامت نیز سیرت آن خیانت به صورت عقوبت همیشگی خواهد درآمد جز اینکه درباره اهل ایمان دوام شقاوت و خلود در عقوبت نخواهد بود.
4- نظر به این که علاقه به سیم و زر اعماق قلب سرمایه داران ستمگر را فرا گرفته بوده و ضرر اجتماع و سوز و گداز بینوایان را نادیده می گرفته اند در قیامت نیز سیرت این شقاوت و خودپرستی آن است که سیم و زر گداخته شده به پیشانی و جوارح آنان نهاده که زیاده نشانه مذلت و خواری آنان گردد.
5- در نظام آزمایش اعتماد خاطر سرمایه داران ستم پیشه به زر و سیم بوده و به آنها تکیه نموده و آرامش داشته بدین جهت گداخته سیم و زر نیز در قیامت سبب حسرت روانی و عقوبت جسمانی آنان خواهد بود.
سالم بن ابی الجعد روایت کرده که چون این آیه نازل شد رسول خدا (ص) فرمود: نابود باد طلا، نابود باد نقره، و سه بار این جمله را تکرار فرمود، این سخن بر اصحاب آن حضرت گران آمد، عمر عرض کرد: ای رسول خدا پس چه مالی (خوب است که) ما برگیریم؟ فرمود: زبانی گویای به ذکر، و دلی سپاسگزار، و همسری با ایمان که شما را بر دینتان یاری کند. رسول خدا (ص) فرمود: هیچ بنده ای نیست که مالی داشته باشد و زکات آن را نپردازد جز آنکه روز قیامت به صورت صفحه هایی در آید و در آتش جهنم گداخته شود و بدانها پیشانی و دو پهلو و پشت صاحبش را داغ کنند تا وقتی که خداوند میان بندگانش حکم فرماید (و از حساب خلائق فارغ گردد) در آن روزی که به اندازه پنجاه هزار سال است، آن گاه اگر اهل بهشت است به بهشت رود و اگر اهل دوزخ است به دوزخ. و این حدیث را مسلم در صحیح آورده.
ثوبان از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده که فرمود: هر که گنجی به جای گذارد روز قیامت به صورت ماری پر زهر (کشنده و خطرناک) در آید که بالای چشمانش دو خال سیاه باشد و به دنبال صاحب گنج به راه افتد، چون شخص آن مار را ببیند بدو گوید: وای بر تو! کیستی؟ گوید: من همان گنجی هستم که پس از خود به جای گذاردی، و هم چنان او را دنبال کند تا دستش را در دهان گیرد و در اثر آن دستش از کار بیفتد و همچنین یک یک سایر اعضای او را به دندان گیرد (و هلاکش سازد). و ثعلبی به سند خود از ابوذر روایت کرده که گفت: روزی رسول خدا (ص) در سایه خانه کعبه بود و من به نزد آن حضرت رفتم، چون مرا دید دو بار فرمود: به پروردگار کعبه سوگند که آنها زیانکارانند! من از این سخن دلم اندوهگین شد و نفسم به شماره افتاد و با خود گفتم: لابد این سخن به خاطر پیش آمدی است که درباره من اتفاق افتاده از این رو عرض کردم: پدر و مادرم به قربانت! آنها (که فرمودی) کیانند؟ فرمود: بیشتر مردم، مگر آنهایی که مال خود را در میان بندگان خدا از این سو و آن سو و از راست و چپ و پشت سر انفاق کنند که آنها نیز اندک هستند.
در شرح حال "ابوذر" نیز کرارا و در بسیاری از کتب این مطلب نقل شده است که او آیه فوق را در برابر معاویه در شام هر صبح و شام می خواند و با صدای بلند فریاد می زد: «بشر اهل الکنوز بکی فی الجباه و کی بالجنوب و کی بالظهور ابدا حتی یتردد الحر فی اجوافهم؛ به گنج اندوزان بشارت ده که هم پیشانی آنها را با این اموال داغ می کنند و هم پهلوها و هم پشتهایشان را تا سوزش گرما، در درون وجود آنها به حرکت در آید.»
علامه ی طباطبایی: طبرسی در مجمع البیان وجه و علت این را که چرا از میان همه اعضا پیشانی و پشت و پهلو ذکر شده از این روایت چنین استفاده کرده است که: منظور از داغ نهادن این است که حرارت آتش را به جوف آنان برسانند، و به همین جهت پیشانی ایشان را داغ می گذارند تا مغز سرشان به سوزش درآید، و پشت و پهلو را داغ می گذارند تا اندرونشان بسوزد. و ممکن است که قول طبرسی را بدین صورت تکمیل نمود: به طوری که از اخبار و پاره ای آیات برمی آید صورت گنجینه داران در آن روز به طرف پشت قرار گرفته و در نتیجه از آن طرف صورت و پشت و پهلوهایشان را داغ می گذارند. و در الدرالمنثور است که عبدالرزاق در کتاب مصنف از ابوذر روایت کرده که گفت: بشارت باد به گنجینه داران به داغ در پیشانی و پشت و پهلویشان. و باز در الدرالمنثور است که مسلم و ابن مردویه از احنف بن قیس روایت کرده اند که گفت: ابوذر وارد شد و گفت: بشارت باد بر گنجینه داران به روزی که داغ بر پیشانیشان بگذارند، آن چنان که از پس گردنشان بیرون آید، و بر پشتشان بگذارند آن چنان که از پهلوهایشان سر درآورد. من پرسیدم این چه تفسیری است؟ گفت: من نمی گویم مگر آنچه را که از پیغمبر ایشان شنیده ام.
نیز در همان کتاب است که بخاری و مسلم از احنف بن قیس روایت کرده اند که گفت: من در میان گروهی از قریش نشسته بودم که ناگهان مردی ژنده پوش و ژولیده موی با قیافه ای خشن نزدیک آمد و بالای سر ایشان ایستاد، و پس از ادای سلام گفت: بشارت باد گنجینه داران را به سنگی که با آتش جهنم آن چنان سرخ شده باشد که وقتی بر سر پستان ایشان بگذارند از غضروف کتف آنان سر درآورد، و اگر بر غضروف کتف ایشان بگذارند از سر پستانها بیرون آید پس به لرزه درآیند. آن گاه از آن جمعیت رو برگردانید و به کناری رفت و نشست، من به دنبالش رفته نزدش نشستم، و هیچ معرفتی در حق وی نداشتم و نمی دانستم کیست، گفتم خیال می کنم این مردم از گفتار تو ناراحت شدند؟ گفت: اینان نمی فهمند، خلیلم به من فرمود. پرسیدم خلیل شما کیست؟ فرمود: نبی اکرم. ای اباذر! آیا این کوه احد را می بینی؟ گفتم: آری. گفت: من دوست ندارم که به قدر این احد طلا داشته باشم و همه را خرج کنم، من دوست ندارم که بیش از سه دینار پول داشته باشم این مردم نمی فهمند که آنچه را جمع می کنند در دنیا می ماند، و به خدا سوگند من هرگز نه طمعی به دنیای آنان دارم و نه به دین ایشان، نه از دنیای ایشان درخواستی می کنم و نه در امر دین نظریه ای می خواهم، تا خدای عز و جل را ملاقات کنم.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 386

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 صفحه 390

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 صفحه 330

  4. حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد 2 صفحه 577

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏7 صفحه 527

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115903