شخصیت و اندیشه های الهیاتی دان کیوپیت

شخصیت و زندگی دان کیوپیت

دان کیوپیت (Don cupitt) در 1934 در ایالت لانکاشایر انگلستان به دنیا آمد. در دانشگاه کمبریج علوم طبیعی، فلسفه و الهیات خواند. در 1959 خلعت روحانی پوشید و در 1966 دانشیار دانشگاه کمبریج و سرپرست امور مذهبی کالج (Immanuel) شد. دان کیوپیت در دهه 50 یک مسیحی ارتدوکس بود. تا پایان دهه 60 یا اوایل دهه 70 این گونه باقی ماند. اما حدود سال های 73، 74 به تدریج از باورهای پیشین فاصله گرفت و در سال 77 کاملا از آن خارج شد. در دهه 80 رادیکال شد و از آن زمان تا کنون کلیسای انگلیکن به او به چشم یک موجود پلید نگاه می کند. شاید به این خاطر او دست کم 20 سال الهیات رادیکال را ترویج و تبلیغ می کرده است. کیوپیت هم کشیش کلیسا و هم استاد فلسفه مسیحیت در دانشگاه انگلستان است و در طرح دیدگاه هایش از این دو سرچشمه بهره مى گیرد.
دان کیوپیت، رئیس کالج امانوئل در کمبریج که به «روحانی ملحد» ملقب شده است، خدای سنتی واقع گرایانه توحیدگرایی را ناپذیرفتنی می یابد و صورتی از بودیسم مسیحی را پیشنهاد می کند که تجربه دینی را قبل از الهیات قرار می دهد. دان کیوپیت ازجمله متالهان جدید است که آراء و اندیشه هایش، در پاره ای موارد خارق اجماع و عادت قلمداد شده است. وی که دوره ای از حیات فکری خود را در کسوت یک کشیش انگلیکن سپری کرده است، به واسطه دیدگاه های انتقادی خود به دستگاه کلیسایی، از حلقه کشیشان انگلیکن اخراج شد. کیوپیت در رده بندی متالهان، جزو کسانی است که "ناواقع گرا" به شمار می آیند. او ضمن تاکید بر احیای معنویت و دیانت تازه، به نقد دستگاه سنتی و رسمی مسیحیت و به طور کلی تمامی ادیان می نشیند.

آثار و اندیشه های کیوپیت

از کیوپیت، تا کنون تنها دو کتاب به فارسی ترجمه شده است:
1- دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات طرح نو در سال 1375
2- عرفان پس از عصر تجدد
دان کیوپیت، متفکر نوکانتی و معاصر انگلیسی با نوشتن کتاب هایی مثل بحران حجیت اخلاقی، دریای ایمان، آینده ادیان، عیسی و انجیل خدا، جهش عقل، طبیعت انسان، اخلاقیات مسیحی جدید، خداحافظی با خدا (Taking Leavs of God) و اصلاح مسیحیت کوشیده است نشان دهد که دین (مسیحیت به طور خاص و به مثابه الگویی برای سایر ادیان) در "دنیای پس از تجدد" در قالب های مفهومی کلاسیک ارسطویی-افلاطونی و یا نگرش دکارتی دوران تجدد، چندان قابل دفاع نیست. دین به عنوان ساختی وجود شناختی و ایمان به مثابه دغدغه ای معنا شناختی، صرف نظر از پسند یا ناپسندی و یا هر نوع داوری ارزشی، واجد ویژگی ها و اقتضایات ویژه ای است که به اجمال می توان به آنها اشاره کرد.

ایمان ناواقع گرا (non-realism)

ناواقع گرایی در نظر کیوپیت نگرشی است برای برون رفت از ثنویت گرایی میان جهان "ما و آنها"، "دوست و دشمن"، "عالم بالا و عـالم پایین" و درنتیجه سخت بنیادگرا و محافظه کارانه است. به نظر او الهیات بیشتر بر دعوی صدق و سازگاری مفاهیم بحث می کند و بیش از آنکه بر سر "تغییر جهان" بیندیشند بر روی صدق و حقیقت دینی در مقام واقع به بحث می پردازد. در حالی که در دنیای "پس از تجدد" پرسش از معنا مهمتر و جدی تر از پرسش از صدق است. بنابراین کار عقل، اثبات سازگاری گزاره های دینی نیست. این نگرش نوپوزیتیویستی کیوپیت که سری در آراء شوایستر، یونگ و ویتگنشتاین و تا حدی ویلیام جیمز دارد، می کوشد بحث از وجود را به بحث از معنا و مفهوم تبدیل کند. معنا و مفهوم با "زبان" و ذهن آدمی سر و کار دارد نه "عالم واقع". "ذهن و زبان" در نگرش ناواقع گرایی، "دهنده واقعیت" است نه گیرنده.
به نظر کیوپیت «انسان معتقد به خدا کسی است که اندیشه خدا، کاری واقعی در شیوه تفکر وی انجام دهد و نقشی مؤثر در چگونگی زندگی وی بازی بکند.» چون همان طور که ویتگنشتاین می گوید، واژه ای که کار واقعی انجام ندهد مانند دنده ای بیکار در ماشین است. او معتقد است که واقع گرایی در دین مدت ها پیش درگذشت و رفت ما در عصری زندگی می کنیم که دین کاملا "انسانی شده" است و الهیات به هنر شباهت یافته است و ما از تمامی منابع موجود در جهت شکل پذیری معنوی خود بهره می گیریم و می بایستی در آخر سر هر یک از ما "صدای منحصربه فرد خویش" را بشنود و بیابد. برای کیوپیت همانند ویتگنشتاین، زبان به معنای دقیق کلمه تجربه های آدمی را تعین می بخشد و شکل می دهد و همین پروسه، تجربه های آگاهی را برمی سازند. زبان، ذهن است و ذهن خود معلول زبان و درون آدمی است و همه این کنش و واکنش های معرفتی در آگاهی ذهنی و درونی ما رخ می دهد و این چندان از ما دور نیست. میان ما و واقعیت فاصله ای نیست و بلکه ماییم که "واقعیت را می سازیم".
حتی عارفان در آنجا که میراثی برجای گذاشته اند، "مافی الضمیر" خود را نوشته اند و معرفت درونی خود را به منصه ظهور رسانده اند و بر سخن پل تیلیش مهر تایید می زنند که سخن هر کس از خدا "نمایانگر دلواپسی نهایی اوست" و راست گفته اند که "خدایت را به من بنما تا بگویم چه کسی هستی". از این نظر، خدای هر کسی برساخته ذهن و زبان خاص اوست. به نظر کیوپیت کسانی مثل یوحنای صلیبی، اسپینوزا، شانکارا و دیگر شرقی های غیر ثنویت گرا سعادت دینی را منبعث از نفس انسانی و حالتی از یک واقعیت کلی الهی معرفی کرده اند. و به همان اندازه که بودا واقع گرایی را برای رسیدن به رهایی ناکافی می دانست و به درون توجه داشت، کیوپیت بر این نظر است که اینک که این حادثه اتفاق افتاده است و الهیات جزمی و نظام های کلی قادر به کشف معنا برای بشر "بعد از تجدد" نیستند، الهیات جزمی، عقل گرایی دکارتی و بنیادگرایی نظام هایی نیستند که خلاء معرفتی و معنوی "دنیای پس از تجدد" را پر کنند و نمی توان "اهداف بزرگ خارجی و یکپارچه" را برای توجیه و تبیین فاکت های متغیر کنونی به کار برد. نسبیت نه آنارشیسم معرفتی یا اجتماعی بلکه ارائه پاسخ های متغیر به پرسش های متغیر است. و نسبیت از این جهت خلاقیت و فهم اقتضایات زبانی- وجودی یک پدیده است.

ایمان کثرت گرا (Pluralist)

کیوپیت در دعوی "اصالت و حقانیت ادیان نسبت به همدیگر" به داستانی اشاره می کند که در آن، پیرمردی انگشتری معجزه آسا داشت و هر کس آن را در دست می کرد مورد محبت خدا و آدمیان قرار می گرفت. انگشتر به پسر او ارث رسید و به همین ترتیب چندین نسل در خانواده دست به دست گشت. آخر سر به مردی رسید که سه پسر داشت. این مرد نمی خواست میان پسرهایش فرق بگذارد، از این رو دو انگشتر مشابه دیگر از روی آن ساخت و به هر کدام از پسران یکی داد، و سپس دیده از جهان فروبست بی آنکه به پسرها بگوید کدامین انگشتر اصل است. سه پسر با هم درافتادند، هر یک مدعی بود اصل نزد اوست. داوری آوردند تا میان آنان داوری کند و او رای داد که به هیچ وجه نمی توان گفت کدام یک انگشتر اصلی است و شاید هم در واقع هیچ یک اصل نباشد. از کجا معلوم که انگشتر اصلی گم نشده باشد و پدر سه نسخه بدل از روی آن نساخته باشد.
از دست سه برادر کاری ساخته نبود جز اینکه هر یک سعی کند با رفتار خود نشان دهد که انگشتر او انگشتر حقیقی است. "یگانه معیار صدق دینی، در حقیقت اخلاقیات است." این داستان به طور کلی منکر آن نیست که شاید یکی از سه دین بزرگ، یهودیت، اسلام، مسیحیت، به راستی حقیقت مطلق وحیانی باشد، نتیجه معرفت شناختی و روش شناسی این حکایت این است که هیچ کس خطاناپذیر نیست. بنابراین همانند جان استوارت میل در دفاع از کثرت گرایی، نمی توان گفت در تحلیل نهایی کدام دین صد در صد درست است و نیازی به بهسازی ندارد، بلکه بدین سبب که با اطمینان می توان گفت یک چنین دینی وجود ندارد. در جهان نامتیقن بهترین امید دستیابی به حقیقت "گفت و شنود" است. جهان مبتنی بر نوعی "رواداری" است و میان دعوی حقانیت کامل و انحصاری یک دین و گرایش آن به تفکیک و محبوس ساختن پیروان خود در دنیایی سر به مهر، پیوند آشکاری وجود دارد. این دو جنبه دین همواره مؤید یکدیگرند. ایمان پرشور دینی معمولا انسان را در خرده فرهنگی متشکل از افراد همفکر به بند می اندازد.
در محدوده این جهان، حقانیت ایمان ها بدیهی و بی چون و چرا می نماید و چنان واضح و هویدا که اساسا به ندرت حرفش پیش می آید. لذا "هرچه بیشتر بر این گمان باشیم که حقیقت و دنیای ما کامل است، کمتر از دنیای بیرون از دنیای خودمان آگاه می شویم". از این جهت کیوپیت دعوی انحصارگرایی را برای مسیحیت دعوی مخرب می داند و نمونه ای مثال می آورد که در میان جمعیتی مثل شهر بیرمنگام انگلستان 30 هزار مسلمان، 15 هزار سیک، 10 هزار هندو، 6 هزار یهودی و شماری بودایی وجود دارد. کیوپیت با این تناظر و مقایسه می گوید اگر اخلاقا معتقدیم که هر گونه تبعیص نژادی، فرهنگی و دینی را باید کوبید، این خود پذیرش این اصل است که در حیطه دین نه یک حقیقت بلکه حقایق مختلف وجود دارد و لزومی ندارد هر کدام از این حقایق جهان اجتماعی جداگانه خود را بیافریند. اگر درست است که اندیشه سرانجام تن به واقعیات اجتماعی می دهد، پس این به آن معناست که ادیان نیز باید در نهایت همه وجوه مختلف یک کل واحد جلوه کنند.
پارادایمی که کیوپیت در رویکرد کثرت گرایی عرضه می کند مبتنی بر درکی انسانی و در راستای پروسه خطاپذیری فهم انسانهاست و از این جهت روندی سکولار و فعالیتی روشمند است. برای او، گذار از ادراک دینی مبتنی بر باور جزمی به ادراکی مبتنی بر معنویت و عملکرد اخلاقی خود انسان است. به نظر وی تنها وجودی که ما مستقیما از آن آگاهی داریم عبارت است از "جریان انسانی خودمان که مدام در حال شدن و دگرگونی است". این چیزی است که کیوپیت از آن به سرچشمه و مبدا یاد می کند و پیوند وثیقی با نحوه زندگی انسانی دارد. این سرچشمه یا آبشار، نماد التیام و درمان بخشی و آرامش است. این سرچشمه و آبشار همان چیزی است که می تواند منبعث از قوه خیال و همان امر مقدس باشد.

معنویت به مثابه هنر

کیوپیت با ویتگنشتاین همداستان است که ایمان و دینداری به "نقش و کارایی" آن در زندگی انسان بستگی دارد. معنویت البته در این روایت امری انتزاعی و متافیزیکی نیست، بلکه بخشی از زندگی و نحوه وجود انسان در زندگی است. همان دیدگاهی که ابتدا کی یرکگور مطرح کرد و اظهار نمود که ایمان مسیحی نوعی ایدیولوژی نیست بلکه راه و رسم زندگی است، تعهدی شورانگیز در راه رهایی از جهان و در راه رستگاری و کمال معنوی است. تعالیم و آموزه های دینی طریق را می نمایانند و خود فی نفسه ابزاراند و اگر این آموزه ها جزمی شوند به جای نشانه و راهنما بودن، به اصل مبدل می شوند، اما اگر آنها معنوی تصور شوند، وسیله رهایی درونیند. خدا در حالتی رهاننده ما می شود که احکام دینی از بیرون ما را مقید و محصور نکند بلکه در درون به الهام و هدایت ما بپردازد. خدای ما به جای آنکه بیرون و در عالم ماورایی باشد به کار زندگی افراد نمی آید.
این نوع خداشناسی، خداشناسی اساطیری است که واقعیات دینی را بیرونی جلوه می دهد، عینیت می بخشد و به شکل جهانی نامریی از موجودات و نیروها و علل فراطبیعی رویدادها درمی آورد. در تفکر عرفانی- معنوی این امور به درون تحویل می یابند و با نگرشی انتقادی به خود می نگرد که نفس از طریق آن از بند توهمات جزمی می رهد، پاک و منزه می گردد، روشنایی و آزادگی و خداگونگی می یابد. عارف از جزم می پرهیزد و تاکید می کند که خدا، مسیح و بهشت "بر فراز" و در آسمان های دیگر ما نیستند، بلکه باید از راه شور و شوق، از راه عشق، از راه اراده در فردفرد ما یافته شوند و آن هم از راه تزکیه نفس .به نظر کیوپیت "هر فعالیت بیانی انسان خصلت هنری دارد". ما از طریق زبان خود را عرضه می کنیم و تماما خودمان می شویم. او به شکل استعاری می گوید "ما خورشیدیم، می سوزیم و تمام می شویم، تمامیت و کاملترین حضورمان را در مرگ به مسابقه می گذاریم".
خدا کلمات را در کتاب مقدس به رشته تحریر درآورده و ما آن را از طریق زندگیمان تکثیر می کنیم. او کتاب طبیعت را در مخلوقات و نمونه های معدودی نوشته است و ما آن را از توصیفات و معادلات ریاضی که برساخته ذهن است استنتاج می کنیم. از این رو پیشرفت علم جدید از قرن هفدهم به بعد مبتنی بر وام گرفتن این باور بوده است که جهان باید برساخت زبان ما فهم پذیر و توصیف پذیر باشد. از همین منظر کیوپیت متون عرفانی را از مقوله "هنر نوشتاری" و عارفان را غواصان و شناگران ساحل زبان می داند و در این میان "لذت دینی" یعنی لذت سرشار از مسرت و خوشحالی در ساحل زبان و "عاشق خدا شدن"، یعنی عشق منبعث از درون سایقه های زبانی و درونی. ایمانی را که کیوپیت از آن دفاع می کند ایمانی موج خیز، "دریایی" و ساختار شکنانه است. دریایی بودن استعاره ای است برای گشودگی و ناتمامیت یافتگی فرایند احساس دینی. او کتاب حجاب جهل را که از مؤلفی ناشناخته در قرن چهاردهم نوشته شده، نماد نوشته ای با رویکرد ناواقع گرایانه و مبتنی بر تمایلات درونی می داند.
محتوای کتاب بر روش "الهیات سلبی" نگارش یافته و آدمی را نه با نظام علی معلولی بلکه برساخت آرمان های بی مکانی و بی زمانی به سوی خدا فرامی خواند. خدا امری خارجی نیست. او را نه با "رفتن با پا" بلکه با مراقبه درون و به مدد زبان می توان فهمید. ایمان از سنخ عاطفه و احساس و همیشه ملازم انسان است. یکی از تاکیدها و توضیحات کیوپیت این است که اهتمام و تبلیغ رسمی و سنتی کلیسا که روحانیون آن آموزه نجات را به وعده ای بی پایان موکول کرده اند به روند دینداری و معناداری در جهان کنونی ضربه زده است و اساسا تلقی های رسمی در باب هبوط، گناه نخستین، رستگاری، معنای کلیسا، خدمت کشیشی، وعده تحقق نجات در الهیات سنتی قدیم قابل حل و اجرا نیست.
معنویت در "جهان پس از مدرنتیه" برساخت "معنویت انتقادی" بنا شده است و در این جهان شناسی، چگونگی ایمان، اندیشه خدا را به انسان می آموزد. دین چاره ای ندارد جز آنکه الگوهای فرهنگی را جدی بگیرد و از این نظر مسیحیت چاره ای ندارد که "اسطوره زدایی" شود. از این منظر معتقد است "برداشت رایج از موهبت ایمان و کوشش در راه اثبات ایدیولوژیک آموزه های دینی" که به راحتی خطوط تمایزی میان ایمان و بی ایمانی می کشد ناتمام و مربوط به فضای جدید جهان نیست. باید از صدق مفاهیم کهن یکسره دل برکند. این حقایق فرضی که دست دوم به ما رسیده همه تباهی پذیرند، مانند ابر در هوا پخش و پراکنده و مثل زیوس (Zeus)در آغوش یو (Io) در میان انگشتهایمان محو می شوند. متن هر باور دینی بیش از آنکه به شکل و صدق واقعی آن بستگی داشته باشد به "شکل و روش ما" بستگی دارد و به شیوه های زیست ما وابسته اند و هیچ گاه کلی و جهانی نیستند، بلکه شیوه های زندگیند. اعمال دینی را باید به خاطر اعمال دینی و کاملا بی چشم داشت به جا آورد. از این جهت این نوعی واکنش به زندگی، شکل دادن به زندگی، مفهوم بخشیدن و ارزش نهادن نهایی زندگی است. و معنویتی که تفکر "پس از مدرنیته" از آن دفاع می کند، "لذت ابدی را در امر محتمل ناب" جستجو می کند.

ایمان در لحظه اکنون

گفته شد که کیوپیت "وعده نجات" را که مبلغان مسیحی در صدر کار تبلیغی خود قرار داده اند نقد می کند و معتقد است این وعده هیچ گاه به وقوع نخواهد پیوست. وی از مدل های ایمان مایستر اکهارت آلمانی و قدیس آگوستین سخن می گوید که تلاش آنها تجربه دینی عملی یک فرد است که در زندگی با آن مواجه شده است. ایمان باید به کار زندگی اکنون هر شخص بیاید. از آگوستین نقل می کند که "سال های تو نه می روند و نه می آیند... سال ها همه نزد تو یک جا و به تمامی حاضرند، چه آنها در یک سکون دایمیند، آنها حرکت نمی کنند. زیرا امروز تو جای خود را به هیچ فردایی نمی دهد و نیز جای هیچ دیروزی را نمی گیرد، امروز تو ابدیت است."
از این جهت خدا وجدی فیاض است که دایما خودش را در متن لحظه اکنون زندگی ما نازل می کند. کیوپیت نتیجه می گیرد "لحظه نجات" فقط در زمان محدودی که در مرحله خاصی از گردش کیهانی به وقوع می پیوندد ما را به کار نمی آید. اساسا، زمان ها قابل دسترسی نیستند و خوشی ابدی می تواند در زمان اکنون خوشایند باشد. از این نظر همه ما مجبوریم روابطمان را با حقیقت وجودی حفظ کنیم. از مایستر اکهارت نقل می کند که فرایند "عمل و شدن" یک چیزند، من و خدا به یک نحو در حال شدنیم، او عمل می کند و ما می شویم.
"لحظه اکنون که خداوند در آن اولین مرد را آفرید و لحظه اکنون که من همیشه در آن از خدا سخن می گویم، برای کسی است که تنها در لحظه اکنون وجود دارد. بنگر! به شخصی که در پرتو وجود خدا می زید و وجدانش نه در زمان گذشته و نه در آینده بلکه از ابدیتی واحد سرچشمه می گیرد". مایستر اکهارت مصداق متفکری ساختارشکن و مدافع ایمان در لحظه اکنون زندگی است و هیچ گاه به روش واقع گرایانه به عرفان نگاه نکرد. کیوپیت از پارادایم اکهارت در نقل الهیات مسیحی استفاده می کند و سیستم الهیاتی را به مثابه راه و روش های ایدیولوژیک ناعادلانه می داند. به همان نحو که اکهارت متن عرفانی را به جریان معکوس در تقابل با جهان شناسی های هم روزگار خود مبدل کرد، و عرفان را به لحظه حال، به امر قلبی و حالت فیضان و در پیوند با احساس دگرگونی تجربه فروبرد، کیوپیت می کوشد بر "ایمان فردی" به دور از کیهان شناسی مقدس الهیات، راهی برای زیست بهتر انسان امروز پیدا کند که البته این راه ادامه دهنده راه کسانی مثل لودویگ فویرباخ و الهیدانان رادیکال لوتری بوده است که خواسته اند برنامه ای برای کل شناخت و ایمان پیدا کنند.

 


منابع :

  1. دان کیوپیت- مقاله ایمان ناواقع گرایانه- ترجمه ابراهیم سلطانى- مجله کیان- شماره 52

  2. هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

  3. الله کرم کرمی پور- مقاله ایمان و معنویت به روایت دان کیوپیت- سایت موسسه گفتگوی ادیان- ماهنامه اخبار ادیان- شماره 12- اسفند ماه 1383

  4. تونى لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان روز- 1380 ش.

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116161