جاودانه های دوزخ (منافقان)

مردان و زنان منافق و کافران را خدا وعده آتش جهنم داده است آنان همواره در عذاب خواهند بود و همان آنان را بس است یعنى مطابق با جرمشان است و خدا آنان را لعنت کرده و برایشان عذابى پاینده و همیشگى است:
1ـ ممکن است روح نفاق به اشکال مختلف ظاهر شود، و در چهره هاى متفاوت خودنمایى کند که در ابتدا جلب توجه نکند، مخصوصا خودنمایى روح نفاق در یک "مرد" با یک "زن" ممکن است متفاوت باشد، اما نباید فریب تغییر چهره هاى نفاق را در میان منافقان خورد، بلکه با دقت روشن مى شود که همه در یک سلسله صفات که قدر مشترک آنان محسوب مى شود شریکند، لذا مى گوید: «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم نسوا الله فنسیهم إن المنافقین هم الفسقون؛ مردان و زنان منافق همانند و مشابه یکدیگرند، به کار بد فرمان مى دهند و از کار نیک باز مى دارند و از انفاق در راه خدا امساک مى ورزند، خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را [از لطف و رحمت خود] محروم کرد یقینا منافقانند که فاسقند.» (توبه/ 67)
سپس ادامه می دهد که «وعدالله المنافقین و المنافقات و الکفار نار جهنم خالدین فیها هی حسبهم و لعنهم الله و لهم عذاب مقیم؛ خدا به مردان و زنان دوچهره و کافران، آتش جهنم را وعده داده است در آن جاودانه اند. آن [آتش] برای ایشان کافی است، و خدا لعنتشان کرده و برای آنان عذابی پایدار است.» (توبه/ 68) مفسرین گفته اند که این دو آیه جمله مستانفه هستند که حال عموم منافقین را متعرض شده و اوصاف عمومى و جامع ایشان را به عنوان معرفى برمى شمارند، و کیفرى را که خداوند در عاقبت امرشان به ایشان مى دهد نام برده آن گاه متعرض حال عموم مؤمنین شده ایشان را هم به صفات جامعى که دارند معرفى نموده و مطالبى که مایه تنبیه و بیدارى ایشان است ذکر مى کند. تا سخن درباره آنان درست در مقابل سخنانى باشد که در باره منافقین به میان آمده، دلیل این معنا این است که جزاى کفار را با منافقین یک جا آورده و فرموده: «وعد الله المنافقین و المنافقات و الکفار» ظاهر امر این است که این آیه در مقام تعلیل جمله ی «إن نعف عن طائفة منکم نعذب طائفة؛ اگر از تقصیر گروهى از شما بگذریم، گروهى دیگر را عذاب خواهیم کرد.» (توبه/ 66) است که در آیه قبلى بود، و سیاق مخاطب بودن منافقین هنوز باقى است و قطع نشده. پس آیه قبلى چون دلالت مى کرد بر اینکه "خداوند منافقین را رها نمى کند تا آنکه به جرم نفاقشان عذابشان کند و اگر بعضى از ایشان را به خاطر حکمت و مصلحتى عفو کند، دیگران را عذاب خواهد کرد" لذا جاى این سؤال بود که کسى بپرسد: چه معنا دارد که عده اى را به خاطر عفو رها کند و عده دیگرى را دستگیر و عذاب کند؟ و آیا این از باب:
ستم کرد در بلخ آهنگرى *** به شوشتر زدند گردن مسگرى
نیست؟ و چون جاى این سؤال بوده سبب را ذکر کرده تا جواب این اشکال داده شده باشد. و سبب این است که چون منافقین همه سر و ته یک کرباسند و در صفات خبیث و اعمال زشت با هم شرکت دارند، قهرا در کیفر اعمال و عاقبت احوال نیز با هم شریکند. و اگر زنان منافق را هم ذکر کرده با اینکه قبلا صحبتى از زنان منافق به میان نیامده بود، بعید نیست براى این باشد که شدت ارتباط و کمال اتحاد میان آنان را برساند و بفهماند که در صفات نفسانى همه یک جورند، و نیز اشاره کرده باشد به اینکه پاره اى از زنان نیز اعضاى مؤثرى هستند در اجراء برنامه هاى منافقین و رل هاى مهمى را مى توانند در این جامعه فاسد بازى کنند.
پس، معناى آیه این شد که نباید کسى تعجب کند که چطور خداوند بعضى از منافقین را به علتى رها کرد و بعضى دیگر را عذاب مى کند، زیرا زنان و مردان منافق محکوم به نوعى وحدت روحى هستند که همه را به صورت یک فرد درمى آورد و همه را در اوصاف و اعمال و کیفر الهى شریک مى سازد، و به همین جهت صحیح است که گفته شود: «اگر ما بعضى را عفو کنیم بعض دیگر را عذاب خواهیم کرد.»
آرى، همه منافقین امر به منکر و نهى از معروف مى کردند و از انفاق در راه خدا خوددارى مى نمودند. و به عبارت دیگر با اعراض از یاد خدا، خدا را فراموش کرده بودند، و چون مردمى فاسق و خارج از زى بندگى بودند خدا هم آنان را فراموش کرد و آن پاداشهایى که به بندگان خود (که همواره به یاد مقام پروردگارشان بودند) داده بود به آنها نداد.
آن گاه وعده اى را که به منافقین داده بیان نمود و فرمود: «وعدالله المنافقین و المنافقات و الکفار» اگر کفار را عطف به منافقین کرد براى این است که منافقین نیز کافرند. «نار جهنم خالدین فیها هی حسبهم» همین کیفر ایشان را بس است، کیفرى است که به غیر ایشان نمى رسد "و لعنهم الله" و ایشان را دور کرد "و لهم عذاب مقیم" ایشان را است عذابى ثابت که هرگز زایل نمى شود و تمامى ندارد. از این بیان روشن گردید که جمله ی "نسوا الله فنسیهم... "، بیان جمله قبلى است که فرمود: «یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم» و از این بیان این نتیجه استفاده مى شود که امر به معروف و نهى از منکر و انفاق در راه خدا، ذکر خداست.
سرانجام پایان کار منافقان پیشین را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پیامبر (ص) و همه منافقان جهان، با دو جمله بیان مى کند: نخست اینکه: «أولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة؛ آنها کسانى هستند که همه اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد رفته و مى رود، و هیچ نتیجه مثبتى از آن عائدشان نمى گردد.» (توبه/ 69) دیگر اینکه «و أولئک هم الخاسرون؛ آنها زیانکاران حقیقى، و خسران یافتگان واقعى هستند.» (توبه/ 69) آنها ممکن است استفاده هاى "موقت" و "محدودى" از اعمال نفاق آمیز خود ببرند، ولى اگر درست بنگریم مى بینیم نه در زندگى این دنیا از این رهگذر طرفى مى بندند، و نه در جهان دیگر بهره اى دارند، همانگونه که تاریخ اقوام پیشین این واقعیت را روشن مى سازد که چگونه نکبتهاى نفاق دامانشان را گرفت و آنها را به زوال و نابودى کشاند، و عاقبت شوم و شرشان روشنگر سرنوشت آنها در جهان دیگر است. هنگامى که مى بینیم آنها با آن همه امکانات، و اموال و فرزندان، به جایى نرسیدند، و اعمالشان به خاطر بى ریشه بودن تحت تاثیر عامل نفاق همگى حبط و نابود شد، شما که در سطحى پائین تر از آنها از نظر قدرت و توانایى قرار دارید به طریق اولى به چنان سرنوشت شومى گرفتار خواهید شد.
راغب گفته است: کلمه ی "خلاق" فضیلتى است که آدمى آن را با خلق خود کسب نماید، و به همین معنا است در آنجا که مى فرماید: «و ما له فی الآخرة من خلاق؛ در آخرت بهره ‏اى ندارد.» (بقره/ 102) و سایرین، کلمه نامبرده را به مطلق بهره و نصیب معنا کرده اند. این آیه تتمه خطابى است که در جمله ی «لا تعتذروا قد کفرتم بعد إیمانکم؛ عذر نياوريد شما بعد از ايمانتان كافر شده ‏ايد.» (توبه/ 66) منافقین مخاطب آن بودند، و هر دو آیه در یک سیاق متصل قرار دارند. در این آیه حال منافقین تشبیه شده به حال کفار و منافقینى که قبل از ایشان بودند و این قیاس را بدان جهت آورد تا بر مطلبى که در جمله «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض» و اینکه منافقین و کفار در اعراض از یاد خدا و سرگرمى به متاع دنیا و استهزاء به آیات خدا و سرانجام بى نتیجه ماندن اعمالشان در دنیا و آخرت مثل همند، استشهاد کند. و معناى آیه (و خدا داناتر است) این است که شما منافقین مانند کفار و منافقینى هستید که قبل از شما بودند، آنها داراى نیرو و ثروت و اولاد بودند، بلکه ثروت و اولاد آنها از شما بیشتر بود، سرگرم بهره خود از دنیا شدند و از زندگى، سعادتى کسب نکردند.
نتیجه این همانندى این است که شما سرگرم لذت مادى شدید همانطور که آنها شدند، شما آیات خدا را استهزاء کردید هم چنان که آنها استهزاء کردند، اعمالتان در دنیا و آخرت حبط و بى نتیجه شد هم چنان که از آنان شد، شما زیانکار شدید هم چنان که آنها شدند، و به همین جهت به شما وعده آتش جاودانه داد و از رحمت خود دور کرد.
این وعد وعید است زیرا وعده آتش است المنافقین و المنافقات و لو جمع محلى بلام افاده عموم دارد لکن به قرینه عقلیه و شرعیه مخصوص به آنهایى است که با حال نفاق از دنیا روند از روى تقصیر نه قصور، و همچنین و الکفار که جمیع طبقات کفار را شامل است و ملحق به کفار هستند کسانى که بى ایمان از دنیا روند ولو اسم اسلام روى آنها باشد به دلیل (و من جحدکم کافر) جامعه کبیره نار جهنم مجرد نار نیست بلکه عذابهاى جهنم بسیار است حمیم، غساق مقامع من حدید، زقوم و غیر اینها که در آیات شریفه قرآن اشاره فرموده "خالدین فیها" که تمام شدن و مدت ندارد.
آن آتش حسبهم براى عذاب آنها کافى و وافى است و "لعنهم الله" لعن طرد و دورى از رحمت است که بوى آن به مشام آنها نمی رسد. مقابل صلوات است که وعده به مؤمنین داده شده «أولئک علیهم صلوات من ربهم؛ بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان باد.» (بقره/ 152)  «و لهم عذاب مقیم» که شامل جمیع انحاء عذاب می شود و مقیم است که می فرماید در جاى دیگر «و لا یخفف عنهم؛ نه عذاب آن از ايشان كاسته شود.» (فاطر/ 36) تهدید زیاده بر این تصور نمى رود که منافقان از مردان و زنان که روان آنان پلید و آمیخته به عناد است پروردگار آنها را به آتش دوزخ تهدید و کفار را به آنها عطف فرموده است زیرا منافق در اثر تظاهر به مسلمانى در مقام فریب دادن مسلمانان برمى آید و در اثر معاشرت خطر و زیان آنها براى افراد و اجتماع مسلمانان جبران ناپذیر خواهد بود. روح پلید و عناد با ساحت کبریائى و محرومیت از رحمت حد وجودى آنها است که کسب نموده اند از این رو تغییر و یا زوال پذیر نیست و پیوسته شعله هاى عناد درونى جوارح آنان را فرا مى گیرد و رو به افزایش خواهد بود. لام حرف اختصاص است به طورى که قابل تبدل نباشد عذاب نیز ظهورى از آتش حسرت روانى و جوارحى است و جایگاه همیشگى آنان را غضب ساحت قدس کبریائى فراگرفته است.
2ـ و از آنجا که منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمایه هاى اقتصادى و نیروهاى انسانى) خود براى حل مشکلات تکیه مى کنند قرآن در آیه بعد مى گوید: «لن تغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم من الله شیئا؛ اموال و اولادشان، آنها را به هیچوجه از عذاب الهى حفظ نمى کند.» (آل عمران/ 10) بلکه همین اموال طوق لعنتى بر گردن آنها مى شود و مایه عذاب دردناکشان چنان که در آیه 180 آل عمران مى خوانیم: «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامة؛ به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيده ‏اند روز قيامت طوق گردنشان مى ‏شود.» و همچنین فرزندان گمراه آنها باعث عذاب آنها مى گردد، و اگر در میان آنها افرادى مؤمن و نیکوکار باشند از آنها بیزارى مى جویند. آرى روز قیامت روزى است که هیچ پناهگاهى جز خدا نیست، و هر چه غیر او است از کار مى افتد، چنان که در آیه 166 بقره مى خوانیم: «و تقطعت بهم الأسباب؛ دست آنها از هر گونه وسیله و سببى قطع مى شود.» و باز آنها را با این جمله تهدید مى کند: «أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن مى مانند.» (مجادله/ 17) و به این ترتیب گاهى عذاب آنها را به عنوان "شدید" توصیف کرده و گاهى "مهین" و خوار کننده، و گاه جاودانه بودن که هر یک از این اوصاف به تناسب وصفى از اوصاف آنها و اعمالشان است.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 468

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 صفحه 453

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏8 صفحه 31

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 460

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏8 صفحه 61

  6. ‏عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 6 صفحه 263

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116502