جاودانه های دوزخ (اعراض کنندگان از قرآن)

ذکر از نامهای قرآن

قرآن ذکر نامیده شده، زیرا مؤمنان را از خواب غفلت بیدار مى کند. ضمیر ایشان را برمى انگیزد و عقل و خردشان را تشحیذ مى کند. به انسان یادآورى مى کند که او را با خدا عهدى است که باید به عهد خویش وفا نماید. جهانى که در آن زندگى مى کنیم همانند زمینى است که در آن مینهایى پنهان کرده باشند اگر بخواهیم به سلامت از آن بگذریم باید چراغى تابان و راهنمایى دانا و بینا داشته باشیم تا از خطر مصون بمانیم. آرى، در این سرزمین پرخوف و خطر حیات، قرآن همان چراغ تابان راهنما و یا راهنماى دانا و بینایى است که انسان ضعیف را تا آستان پروردگار توانمند و توانا رهبرى مى کند: «و قد ءاتیناک من لدنا ذکرا؛ و همانا از طرف خود به تو [در قرآن] ذکرى داده ایم.» (طه/ 99)
یکى از اسامى شریفه قرآن ذکر است چون متذکر می فرماید افراد امت را به احوال دنیا و آخرت و سعادت و شقاوت و منافع و مضار و مصالح و مفاسد و عقائد و اخلاق و احکام شرعیه از واجبات و محرمات و غیر اینها، چنانچه می فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمین؛ و این کتاب را که بیانگر همه چیز و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتى است بر تو نازل کردیم.» (نحل/ 89) و می فرماید: «و لا رطب و لا یابس إلا فی کتاب مبین؛ و هیچ دانه اى در تاریکى هاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر این که در کتابى روشن [درج] است.» (انعام/ 59) اسامى قرآن در آیات شریفه اشاره شده مثل کتاب قرآن، فرقان، تبیان، نور، ذکر و غیر اینها «ذلک الکتاب لا ریب فیه؛ آن کتاب [بلند مرتبه] هیچ تردیدى در آن نیست.» (بقره/ 2) «إن هو إلا ذکر و قرآن مبین؛ این [سخن] جز یادآورى و قرآنى روشن نیست.» (یس/ 69) «تبارک الذی نزل الفرقان على عبده؛ پرخیر و پاینده است آن [خدایى] که بر بنده ى خود [کتاب] جدا کننده ى حق و باطل را نازل کرد.» (فرقان/ 1) «و اتبعوا النور الذی أنزل معه؛ و نورى را که با او نازل شده پیروى نمودند.» (انعام/ 156) و غیر اینها از اسامى شریفه قرآن.

بار گناه

قلب انسان به معرفتى که در طول تجربه و تفکر به دست مى آورد روشن مى گردد مهمترین این کانونهاى فروغمند همانا اندرزها و راهنمایى هایى است که از منبع رسالت الهى سرچشمه گرفته باشد، یعنى قرآن کریم. غفلت سبب مى شود که قلب در حجابهایى که مانع تابش نور حقیقت مى شود فروپوشد و ابرهاى متراکمى از حسد و کینه توزى و عقده ها و حب دنیا و دلبستگى به زخارف آن بر آسمان دل خیمه زند. این حجابها چون دل را در خود فروپوشند و انسان را به ارتکاب معاصى وادار نمایند به صورت بارهایى گران بر دوش دنیاپرستان در عالم آخرت سنگینى خواهند کرد. در آیات بعدى از سرنوشت شوم کسانى که از قرآن و یاد آورى هاى آن روى برمى گردانند، خبر مى دهد، به این بیان که هر کسى از قرآن رویگردان شود، در روز قیامت بار سنگینى برخواهد داشت. منظور از آن، بار گناه است که اعراض کنندگان از قرآن حمل خواهند کرد و عواقب وخیم آن را خواهند دید و پیوسته در آن خواهند بود و عذاب الهى همیشه دامنگیر آنان خواهد گشت و به راستى در قیامت، بار گناه چه بار بدى است! «من أعرض عنه فإنه یحمل یوم القیمة وزرا* خالدین فیه وساء لهم یوم القیمة حملا؛ هر کس از پیروی آن روی برتابد، روز قیامت بار گناهی بر دوش می گیرد. پیوسته در آن حال می ماند و چه بد باری روز قیامت خواهند داشت.» (طه/ 100- 101)
ضمیر در "عنه" به ذکر بر مى گردد و کلمه ی "وزر" به معناى بار سنگین و گناه است و چون فرموده آن را روز قیامت حمل مى کند به این قرینه مى توان گفت مراد از آن همان معناى اول است و اگر "وزرا" را نکره و بدون الف و لام آورد براى این بود که بزرگى خطر آن را برساند و معناى آیه این است که: "کسى که از ذکر (قرآن) اعراض کند او در روز قیامت ثقلى بسیار عظیم الخطر و صاحب اثرى تلخ را حمل خواهد کرد". در این آیه گناه را از آن جهت که قائم به ایشان است تشبیه به ثقلى کرد که آدمى با همه سنگینى و مشقت که دارد به دوش خود بکشد آن وقت به طور استعاره همان گناه را وزر و سنگینى نامید.
حقایق و معارف آیات قرآنى شامل اصول توحید و ارکان آن از رسالت رسولان و تذکر عالم قیامت و برزخ است چنانچه مردمى که پس از نزول حقایق و اصول توحید آیات قرآنى را دسترس آنان نهاده تکذیب نمایند از درک حقایق و معارف خود را بى بهره نموده و در صحنه قیامت حامل وزر و صورت روانى عناد و محرومیت از رحمت محشور خواهد شد.
«خالدین فیه و ساء لهم یوم القیامة حملا» مراد از "خالد بودنشان در وزر" خلودشان در کیفر آن است یعنى عذاب که به طور کنایه فرموده خالد در وزرند و اگر فرمود: "خالدین" با اینکه ضمیر آن به کلمه "من؛ کسى که" بر مى گردد که مفرد است به اعتبار معناى "من" بود چون این کلمه در معنا جمع است و کلیت را مى رساند هم چنان که اگر در "اعرض" که ضمیر آن نیز به "من" بر مى گردد و نیز در "فإنه یحمل" ضمیر را مفرد آورد به اعتبار لفظ من بود پس در حقیقت آیه مورد بحث از این جهت نظیر آیه ی «و من یعص الله و رسوله فإن له نار جهنم خالدین فیها أبدا؛ و هر که نافرمانى خدا و رسول او کند البته کیفر او آتش دوزخ است که در آن تا ابد مخلد است.» (جن/ 23) است که هم ضمیر مفرد را به "من" برگردانیده و هم ضمیر جمع را. و با صرفنظر کردن از جهات لفظى، آیه شریفه مورد بحث از روشن ترین آیات قرآنى است در اینکه دلالت مى کند بر تجسم اعمال و اینکه آدمى در قیامت با عمل خودش معذب مى شود و همواره و جاودانه با آن است.
«و ساء لهم یوم القیامة حملا» کلمه ی "ساء" از افعال ذم است مانند "بئس" و معنایش این است که بار ایشان در روز قیامت بد بارى است. و کلمه ی "حمل" با کسره حاء و فتحه آن به یک معنا است چیزى که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن بارى خواهد بود که در ظاهر حمل مى شود مانند بارهایى که به دوش کشیده مى شود، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهاى باطنى است مانند طفل در شکم.
نظر به این که عناد و تکذیب آیات قرآنى صورت نفسانى و حقیقت و جوهر انسانى است به طور خلود خواهد بود زیرا صورت علمى و ادراکى فعلیت و جوهر وجودى است و هرگز تغییرپذیر نخواهد بود و چنانچه مبنى بر تکذیب آیات و اصول توحید باشد لازم آن بعد ذاتى از رحمت و غیر قابل زوال خواهد بود چه به لحاظ صورت روانى عناد و چه به لحاظ افعال اختیارى و گناهان که سیر و کسب جوهر وجودى و محرومیت ذاتى است.
عیاشى در ذیل حدیثى روایت نموده از حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: شنیدم رسول خدا (ص) فرمود: جبرئیل نازل شد بر من و گفت: زود باشد در امت تو فتنه اى واقع شود. گفتم: محل خروج از آن فتنه چیست؟ گفت: کتاب خدا، در آن است بیان اخبار پیشینیان شما و اخبار بعد از شما و احکام میان شما و قرآن است جدا کننده حق از باطل، نیست هزل و بیهوده، هر که پشت کند قرآن را از جبارین پس عمل کند به غیر قرآن، در هم شکند او را خداى تعالى، و هر که تمسک کند هدایتى به غیر قرآن واگذارد او را خدا به حال خود، قرآن ریسمان محکم الهى است، قرآن ذکر حکیم و صراط مستقیم است، زایل نکند آن را هواها و آرزوهاى متشتته و مخفى ننماید آن را زبانها و کهنه نشود به تلاوت. (الحدیث)
پس علاقه مندان به قرآن را لازم است قدر این نعمت بزرگ را که مایه سعادت دنیا و آخرت است دانسته، حتى المقدور در عمل به احکام دینیه و دستورات اخلاقیه آن اقدام نموده و در نشر آن کوشش کنند و به تسویلات شیاطین انسى و جنى فریفته نگردند.

در مجازات الهى عجله نمى شود

پیامبر اسلام (ص) با خواندن آیات قرآنى و ابلاغ پیام خدا بر مشرکان، آنها را به سوى خدا دعوت مى کرد ولى آنان در برابر پندهاى آن حضرت، از وى رویگردان مى شدند و حتى او را مسخره مى کردند و کارهاى خلافى که کرده بودند اصلا ناراحتشان نمى کرد و آنها را به دست فراموشى مى سپردند. در این آیه مشرکان را به خاطر همین کارهاى ناپسند، به عنوان ستمکارترین مردم معرفى مى کند و مى فرماید: کیست ستمکارتر از کسى که با آیات پروردگارش به او پند داده شود، ولى او از آن روى گرداند و کارهایى را که کرده فراموش کند. منظور از کارهایى که کرده همان مسخره کردن پیامبر و اقدام بر ضد او و توطئه در برابر اوست، و فراموش کردن آنها از آن جهت است که آنها افراد بى مبالاتى بودند و کارهاى زشتشان آنها را ناراحت نمى کرد و برایشان مهم نبود.
دلیل این رویگردانى و بى اعتنایى نسبت به آیات خدا این است که خدا از آنها سلب توفیق کرده است و آنها شایستگى هدایت را از دست داده اند. نخست مى گوید: «و من أظلم ممن ذکر بآیات ربه فأعرض عنها و نسی ما قدمت یداه؛ چه کسى ستمکارتر است از آنها که به هنگام تذکر آیات پروردگارشان از آن روى مى گردانند و کارهاى گذشته خود را به دست فراموشى مى سپارند.» (کهف/ 57) تعبیر به تذکر (یادآورى) گویا اشاره به این است که تعلیمات انبیاء از قبیل یادآورى حقائقى است که به طور فطرى در اعماق روح انسان وجود دارد و کار پیامبران پرده برداشتن از روى آن است. این معنى در خطبه اول نهج البلاغه نیز آمده است، آنجا که مى فرماید: «لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسى نعمته و یحتجوا الیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول؛ هدف از بعثت پیامبران آن بوده که انسانها را وادار به وفا کردن به پیمان فطرت کنند، و نعمت هاى فراموش شده خدا را به یاد آنها بیاورند و از طریق تبلیغ بر آنها اتمام حجت کنند و گنجینه هاى پنهانى عقل ها را آشکار سازند.»
جالب اینکه در این آیه از سه طریق به این کوردلان درس بیدارى مى دهد: نخست اینکه این حقائق با فطرت و وجدان و جان شما کاملا آشناست، دیگر اینکه از سوى پروردگار خودتان آمده و سوم اینکه فراموش نکنید شما خطاهایى انجام داده اید که برنامه انبیاء براى شستشوى آنهاست. ولى این عده با همه اینها هرگز ایمان نمى آورند، «إنا جعلنا على قلوبهم أکنة أن یفقهوه و فی آذانهم وقرا؛ چرا که ما بر دلهایشان پرده افکنده ایم تا نفهمند! و در گوشهایشان سنگینى قرار داده ایم تا صداى حق را نشنوند.» و «و إن تدعهم إلى الهدى فلن یهتدوا إذا أبدا؛ لذا اگر آنها را به سوى هدایت بخوانى هرگز هدایت را پذیرا نخواهند شد.» (کهف/ 57)

کفر پرده ای بر دلها

شاید محتاج به تذکر نباشد که خداوند اگر حس تشخیص و قدرت درک و شنیدن را از آنها گرفته به خاطر همان "ما قدمت یداه" و اعمالى است که قبلا انجام داده اند و این کیفر اثر مستقیم اعمال خود آنهاست بلکه به تعبیر دیگر همان اعمال زشت و ننگین تبدیل به "پرده" و "سنگینى" (کنان و وقر) بر دل ها و گوشهایشان، شده است، و این حقیقتى است که بسیارى از آیات قرآن از آن سخن مى گوید مثلا در آیه 155 سوره نساء مى خوانیم «بل طبع الله علیها بکفرهم فلا یؤمنون إلا قلیلا؛ خداوند به خاطر کفرشان بر دل هاى آنها مهر نهاده، لذا جز گروه اندکى ایمان نمى آورند.»
اما آنها که از هر بهانه اى براى اثبات مکتب جبر بهره گیرى مى کنند بدون اینکه جمله هاى دیگر این آیه را در نظر بگیرند، و سایر آیات قرآن را که مفسر آن است در کنار آن بگذارند، به ظاهر تعبیر فوق چسبیده و از آن براى اثبات مکتب خود کمک گرفته اند، در حالى که پاسخ آن، همانگونه که گفتیم کاملا روشن است. و از آنجا که برنامه تربیتى خداوند نسبت به بندگان چنین است که تا آخرین مرحله به آنها فرصت مى دهد و هرگز مانند جباران روزگار فورا اقدام به مجازات نمى کند، بلکه "رحمت واسعه" او همیشه ایجاب مى کند که حداکثر فرصت را به گناهکاران بدهد، در آیه بعد مى گوید: «و ربک الغفور ذو الرحمة؛ پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است.» «لو یؤاخذهم بما کسبوا لعجل لهم العذاب؛ اگر مى خواست آنها را به اعمالشان مجازات کند هر چه زودتر عذاب را بر آنها مى فرستاد.» «بل لهم موعد لن یجدوا من دونه موئلا؛ ولى براى آنها موعدى است که با فرا رسیدن آن راه فرارى نخواهند داشت.» (کهف/ 58)
غفران او ایجاب مى کند که توبه کاران را بیامرزد و رحمت او اقتضاء مى کند که در عذاب غیر آنها نیز تعجیل نکند شاید به صفوف توبه کاران بپیوندند ولى عدالت او هم اقتضا مى کند وقتى طغیان و سرکشى به آخرین درجه رسید حسابشان را صاف کند و اصولا بقاء چنین افراد فاسد و مفسد که امیدى به اصلاحشان نیست از نظر حکمت آفرینش معنى ندارد، باید نابود شوند، و زمین از لوث وجودشان پاک گردد.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 472

  2. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏10 صفحه 509

  3. علی‌اکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد ‏6 صفحه 447

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 صفحه 292

  5. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏9 صفحه 93

  6. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏7 صفحه 183

  7. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏8 صفحه 325

  8. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏12 صفحه 476

  9. يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد ‏6 صفحه 428

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116508