روش فرانسیس بیکن فیلسوف تجربی مذهب انگلیسی

حکمت مدرسی

در ابتدا باید گفت که، یکی از ویژگیهای عصر بیکن شکاکیت است، به ویژه شک در حکمت مدرسی. مونتنی (Michal, De. Montaigne، 1533- 1592م.) آن شکاک نامدار عصر آشکارا می گفت: «شک بارزترین نشانه حکمت است.» بیکن بلاشک از آثار وی مطلع و شاید هم متأثر بوده است، که در کتاب مقالات (The essays) خود از مونتنی به نیکی نام برده و به روایتی کتاب مزبور را به تقلید از کتاب مقالات وی، مقالات نامیده است.
بیکن نیز در این راه از همعصران خود عقب نماند و به اکثر معلومات اسلافش با شک و تردید نگریست و احیانا از شکاکان مشهور که یقینی بودن علم و ادراک را انکار می کردند ستایش کرد و البته با آنها به توافق کلی نرسید. خلاصه بیکن در علوم اسلاف شک و تردید روا داشت و گویی نمانند خلف دانایش دکارت شک را وسیله و مقدمه وصول به یقین شناخت که تأکید کرد روش جدید باید با شک آغاز شود.
اصول اولیه ای که بدون تحقیق کافی پذیرفته شده اند باید از نو آزمایش و مورد بررسی قرار گیرند. گفتنی است که مرسن (Marin Merson، 1588- 1648) دوست دکارت نیز او را شکاک خوانده است، اما تنها به این دلیل که از ارسطو انتقاد کرده و به یافته ها و گفته های پیشینیان اعتماد نکرده است. گویا در آن عصر منتقدان ارسطو را شکاک می خوانده اند.

ویژگی های شک بیکن

حاصل اینکه عده ای بیکن را شکاک انگاشته و چنان که اشاره شد او خود نیز احیانا از شکاکان به نیکی نام برده و شک را سرآغاز روش جدید شناخته است. بنابراین باید اعتراف کرد که او در تحقیقات علمی و تأملات فلسفی نوعی شک را لازم می دانسته است. اما مسلما شک او نه شک عام و مطلق بوده که مانند پورن (Pyrrho of Elis، 365- 275 پیش از میلاد) آن شکاک معروف حس و عقل هر دو را بی اعتبار بداند و حصول علم و یقین را یکسره انکار نماید، و نه مذهب ظن و احتمال (probabilism) که مانند آکادمیها (جانشینان افلاطون) تنها حصول احتمال را ممکن بداند و حصول یقین را ناممکن پندارد.
زیرا او هم از پیروان پورن انتقاد کرده و هم از آکادمیها خرده گرفته که در شک راه افراط می پپمایند و حصول یقین را در هیچ موردی ممکن نمی شناسند و بدین ترتیب مردم را از کشف حقیقت و وصول به یقین مأیوس می کنند. البته با وجود این آکادمیها را بر پیروان پورن ترجیح می دهد؛ چرا که افراط آنها در شک به پایه اینها نمی رسد، شک او مانند خلف دانایش دکارت نیز نبوده که شک دقیقا روش او باشد و برای وصول به یقین در همه چیز شک نماید، حتی در هستی خودش. به عبارت دقیقتر می توان گفت شک او شک عالم است نه فیلسوف یعنی شک برای او به عنوان یک مسأله فلسفی مطرح نشده و نه تنها صلاحیت حواس و استعداد عقل را هرگز مورد سؤال قرار نداده بلکه در مقابل تأکید کرده، نمی توان حجیت را از حواس و فاهمه با همه ضعفی که دارند سلب کرد، بلکه باید برای آنها وسائل کمکی لازم فراهم آورد تا کشف حقیقت امکان یابد.
می گوید: «عقیده کسانی که منکر علم یقینی هستند در وهله اول با روش من سازگار می نماید، اما در نهایت از من جدا شده، در برابر من قرار می گیرند زیرا آنها قاطعانه می گویند که حصول علم به هی امری ممکن نیست من هم قاطعانه می گویم با روی که اکنون متداول است حصول علم به طبیعت امری ممکن نیست آنها حجیت را از حواس و فاهمه سلب می کنند در حالی که من برای فهم صحیح وسائلی تهیه می بینم.»
خلاصه او شکاک به معنای متبادر کلمه نبود بلکه چنان که اشاره شد در گفته های پیشینیان بالاخص ارسطو و ارسطوئیان شک و تردید و یا احیانا توقف روا می داشت آن هم به این دلیل که آنها راه و روش درستی نداشتند و بدون مشاهده و تجربه دقیق جزئیات احکام کلی ساخته اند. لذا از قیاس متداول ارسطوئیان خره گرفت که کبریات در آغاز کار بدون تجربه دقیق و صحیح و با عجله و شتاب از جزئیات گرفته شده و بعدها بدون تجربه جدید و به صرف تقلید پذیرفته شده اند.
بنابراین روش قدیم و منطق ارسطو را برای کشف حقایق علمی نابسنده شناخت و تأکید کرد که این روش در تفسیر طبیعت (interpretaion of nature) کارائی ندارد و علم تازه ای به دست نمی دهد بلکه تنها به اثبات حقیقتی می پردازد که مقدمه کبری متضمن آن است لذا در برابر ارغنون ارسطو به تنظیم منطق و ارغنون جدیدی اهتمام ورزید و کتابی به نام ارغنون جدید (Novum Organum) به رشته تحریر درآورد که حاوی روش اوست و بنابر اظهار نظر اهل نظر در طرز تفکر متکفران دوره «تجدید حیات علمی و ادبی اروپا» (رنسانس) بسیار مؤثر افتاد و در نتیجه افکار اروپائیان و بلکه مردم جهان را به مسیری جدید راهنمائی کرد چنانکه سورلی (Sorely) آن را حاوی پیام بیکن برای بشریت و عامل تأثیر وی در اخلافش شناخت و «مکولی» (Lord Macaulay، 1899- 1895) نوشت: «دو کتاب «ارغنون نو» و «فزونی و ارجمندی دانش» عقلهائی را حرکت دادند که آنها دنیا را به حرکت درآوردند.»
تمدن امروزی و یا به اصطلاح تمدن جدید و آنچه پس از وی در این پنج قرن اخیر در دنیا رخ داده حاصل راه و روش و تحقق افکار و پیش بینیها و تعبیر راستین رویاهای فرانسیس بیکن و همفکران اوست.

اهتمام به روش

اهتمام به روش مخصوص بیکن نیست بلکه این مهم از ویژگیهای عصر بیکن بوده که متفکران و پژوهندان این عصر در برابر روش قدما روشهای جدیدی برای تحقیق پیشنهاد کردند که بر خلاف روش کهن که بیشتر بر قیاس تکیه داشت و از کلی به جزئی می رفت، از بررسی جزئیات آغاز می کرد تا به قوانین کلی دست یابد امثال ویوز (Vives، 1492- 1540م.) و سنچز (Sanches، 1551- 1623م.) این راه و روش را پسندیده و ستودند و کسانی مانند تلسیو (Telesio، 1509- 1588 م.)، گیلبرت (Gilbert، 1544 1603 م. طبیب و فیزیکدان انگلیسیگالیله و کپلر آن را به کار بستند؛ اما هیچ یک از اشخاص مزبور مانند بیکن در این راه کار نکرد و موفقیت شایانی به دست نیاورد.

روش پیشنهادی بیکن
او در کتاب ارغنون نو پس از انتقاد و خرده گیری از روش پیشینیان، بدین صورت به شناساندن روش و منطق خود می پردازد که «اما روش من که توضیحش آسان ولی عمل به آن دشوار است از این قرار است که من برای یقین مدارج متصاعد قائلم و عمل حس را در صورتی که با نوعی تصحیح، تائید و مراقبت شده باشد می پذیرم اما قسمت معظم عمل ذهن را که به دنبال حس پیدا می شود مردود می دانم و به جای آن برای ذهن راهی جدید و مطمئن باز می کنم و آن اینکه ذهن باید کار خود را مستقیما از ادراک حسی ساده آغاز کند و قدم به قدم تحت مراقبت قرار گیرد و هدایت شود.»
او تأکید می کند روش پیشنهادی وی بر خلاف روش سنتی (که صرفا نشانگر راه غلبه در بحث است) عبارت است از قواعد شناخت و تفسیر طبیعت، غلبه بر آن و تحت نظارت در آوردن قوانین آن. بنابراین عقیده دارد و مژده می دهد که اگر روش وی اعمال شود انسانها طبیعت را خواهند شناخت و اسرارش را به تدریج کشف خواهند کرد و اکتشافات و اختراعات نه به اتفاق و تصادف بلکه بر حسب قواعد رخ خواهد داد.

قواعد روش

قاعده اول: باید تمام پیشداوریها و تعصبات و خطاها و اشتباهات نو به تعبر وی بتها را باید از ذهن زدود تا ذهن به صورت آئینه صاف و همواری درآید و واقعیت را آن چنانکه هست بنمایاند.
قاعده دوم: باید تمام منقولات را کنار گذاشت و در علوم قدما شک و تردید روا داشت و از نو به مشاهده و تجربه پرداخت اما البته تجربه هم نباید از حدود خود تجاوز کند. او تأکید می کند شرط انجام این مهم مطالعه تاریخ طبیعی است که او خود بدین کار اهتمام ورزید رسالات و کتب بسیاری به نامهای «تاریخ بادها» «الفبای طبیعت» تاریخ گوگرد، جیوه و نمک، جنگل جنگلها و... به رشته تحریر درآورد.
قاعده سوم: حواس و فاهمه باید با وسائل کمکی تقویت نشوند و خطاهای حواس هم باید تصحیح شوند، به حافظه هم نباید اعتماد کرد بلکه لازم است از قید کتابت یاری گرفته شود.
قاعده چهارم: در مشاهده و تجربه باید به موارد منفی اهتمام ورزید و به موارد مثبت اکتفا نکرد زیرا در ساختن مفاهیم و احکام کلی اهمیت موارد منفی بیش از موارد مثبت است که ممکن است حتی یک مورد منفی حکم را به کلی تغییر دهد. او شدیدترین اعتراضی که به روش قدما می کند همین است که می گوید: «آنها تنها به موارد مثبت بسنده کردند و از موارد منفی غفلت ورزیدند.»
قاعده پنجم: باید تحقیق را با مشاهده جزئیات آغاز کرد اما نباید بکباره به کلیات و یا کبریات بسیار کلی جست بلکه برای رسیدن به آن باید مراحلی پیمود با احتیاط و گام به گام نه با عجله و شتاب به این صورت: مرحله اول مشاهده جزئیات، مرحله دوم کلیات سفلی یا جزئی ترین احکام، مرحله سوم کلیات وسطی، مرحله چهارم کلیات کبری و یا کلیترین احکام. کلیات سفلی با تجربه محض کمی فرق دارند بنابراین فاقد اهمیتند، اما کلیات نوسطی که همان قوانین علوم و فنوند احکام و قضایایی صادق، واقعی و زنده اند و امور و سرنوشت انسانها وابسته به آنهاست. کلیات کبری بر خلاف مبادی قدما که بیکن آنها را انتزاعی می انگاشت انتزاعی نیستند بلکه واقعیت دارند.
نکته قابل توجه این که بیکن با تمام اهمیتی که برای قواعد خود قائل بود آنها را ثابت و لایتغیر نمی دانست و برای روش و منطق خود اعتبار مطلق قائل نبود بلکه معتقد به تحول آن بود و می گفت هرگاه اکتشافات ترقی کند فن و روش اکتشافات نیز ترقی خواهد کرد.

جدول ها
همچنانکه گفتیم بیکن از استقرای اسلاف خود خرده گرفت و آن را ناقص شناخت به این دلیل که آنها تنها به موارد مثبت بسنده کرده و از موارد منفی غفلت می روزیدند و با عجله و شتاب احکام کلی صادر می کردند که از اعتبار کافی برخوردار نبود. لذا او برای تکمیل روش استقراء و یا به عبارت دیگر ارائه روش استقرایی خود که گاهی هم روش علمی (Scientific Method) نامیده، سه جدول پیشنهاد کرد که به نام جدولهای سه گانه بیکن معروف شده است به این صورت:
1- جدول حضور، Table of Essence and presence
2- جدول غیاب، Table of Absence
3- جدول درجات یا مقایسه، Table of Dergrees kof the Table of Comparsion
جدول حضور حاوی مواردی است، که طبیعت موضوع تحقیق در آن حضور دارد. مثلا اگر مورد تحقیق طبیعت حرارت باشد، در جدول حضور تمام مواردی ثبت می شود که طبیعت مزبور در آن موارد حاضر است. بیکن در کتاب ارغنون نو از موارد مزبور بیست و هشت مورد یادداشت کرده است. جدول غیاب حاوی مواردی است که طبیعت موضوع تحقیق در آن غایب است، یعنی حاوی موارد منفی است. اگر طبیعت مورد تحقیق همان حرارت باشد در جدول غیاب مواردی ثبت می شود که حرارت در آن مورد غایب است. جدول درجات یا مقایسه، محتوی مواردی است که طبیعت موضوع تحقیق، درجات مختلف می یابد و این اختلاف درجات متناسب است با پیدایش تغییر در موارد مذکور.
پس از تنظیم جدولهای مزبور استقرای راستین برای کشف صور (Forms) یعنی قوانین آغاز می شود و با نظر و مقایسه امور و مواردی که در جدولهای نامبرده ثبت شده چیزی را کشف می کنیم که وقتی که طبیعت ملحوظ یعنی مثلا حرارت حاضر است، حاضر، و وقتی که غایب است غایب و تغییراتش نیز متناسب با تغییرات آن است.
اکنون نظر به آنچه ذکر شد در استقراء دو مرحله پیش می آید. مرحله اول مرحله طرد و حذف است. در این مرحله آنچه حاضر بوده در موردی که طبیعت مورد تحقیق غایب بوده، با غایب بوده، در موردی که طبیعت مورد تحقیق حاضر بود و یا متناسب با تغییرات آن تغییر نیافته ممکن نیست صورت طبیعت مذکور باشد. بنابراین، این امر و نظایر آن باید حذف و کنار گذاشته شوند.
مرحله دوم مرحله علم یا تصدیق مثبت است. در این مرحله آنچه حذف نشده و باقی مانده که با حضورش حاضر، با غیابش غایب و متناسب با تغییرش متغیر است. صورت امر ملحوظ منظور شده و در تعریف آن آورده می شود. بیکن این مرحله را آغاز تفسیر و یا دستچین نخستین می نامد و چنین می گوید: «پس از حذف و طرد طبایع و امور مذکور آنچه باقی می ماند صورت امر ملحوظ شناخته می شود. در خصوص حرارت که تا کنون مورد بحث ما بوده عمل حذف این نتیجه را می دهد که آن حرکت است که در مورد شعله، و همچنین مایعات جوشان یا نزدیک به جوش با به بارزترین وجه ظاهر می شود. در نهایت نظر می دهد که نه حرارت مولد حرکت است و نه حرکت مولد حرارت اگرچه در مواردی هر دو صحیح است. بلکه ذات و ماهیت حرارت حرکت است نه چیز دیگر، به عبارت دیگر حرکت جنس است و حرارت یکی از انواع آن.»
قابل توجه است چنانکه اشاره شد این محصول نخستین استقراء است اعمال دیگری نیز هستند که مراحل نهائی استقراء نام گرفته اند و عبارتند از مرحله موارد ممتاز، مرحله مؤیدهای استقراء، مرحله تصحیح استقراء، مرحله تنویع تحقیق طبق طبیعت موضوع، حق ویژه طبایع، حدود استقراء، ملازمت تمرین، تدارکات تحقیق و بالا بردن و پائین آوردن درجه قضایا. حضار محترم می دانند که تفصیل اینها از حوصله این خطابه خارج است.

بیکن از نگاه دیگران

در خاتمه شایسته آمد چند جمله ای نیز درباره ارزش فلسفه و به ویژه منطق و روش او سخن گفته شود. درباره وی مانند هر شخصیت علمی و فلسفی دیگر نظرهای مختلف اظهار شده است. برخی برای وی اهمیت و اعتبار فوق العاده قائل شده و به مدح و ستایشش پرداخته اند از جمله کاولی (Abraham Cowleye، 1618- 1667م.) شاعر انگلیسی او را در ردیف خدایان و قهرمانان افسانه ای قرار داده، پیامبرش خواننده و موسای جدید انگاشته است. جان درایدن (John Dryden، 1621- 1700م.) شاعر و نقاد انگلیسی این جمله پرشکوه را درباره اش نوشته که: «جهان تنها علم کنونیش را مدیون بیکن نیست آینده اش را نیز مدیون اوست.» دیدرو (Denis Diderot، 1713- 1784م.) او را طراح جهان قاموس علوم و فنون و نابغه ای بزرگ معرفی کرده است.
دالامبر (Jean Le Rond D'Alembert، 1717- 1783م) از وی با عنوان بزرگترین و جهانی ترین و فصیح ترین فلاسفه نام برده، فیلسوفان بزرگی همچون لایب نیتس، هیوم، و کانت نیز از وی به بزرگی نام برده اند. در مقابل این بزرگان عده ای دیگر نیز از وی خرده گرفته و به انتقادش پرداختند چنانکه مکولی گفت: «در استقرار بیکن چیز جدید و شایسته توجه نیافته.» دو متر (De Maistre) هم نوشت بیکن از روشی که باید در علوم به کار برده شود چیزی نفهمیده است.
وول (William Whewell، 1794- 1866 م.) از نمایندگان برجسته استقراگرائی قرن نوزدهم انگلیس نیز در مقام انتقادش کتابی تحت عنوان «نوگشته ارغنون نو» نگاشت. چنانکه ملاحظه می شود داوری در این مقام بسیار دشوار است ولی در عین حال به نظر می آید که این نکته اتفاقی و غیر قابل انکار باشد که در روش و استقرای وی صراحت تمام مسیر تفکر و اندیشه متفکران عصر خود را از طرز تفکر قرون وسطائی و ارسطو زدگی به مسیری جدید و نو راهنمایی کند.


منابع :

  1. محسن جهانگیری- مجموعه مقالات (بیست مقاله)- انتشارات حکمت- تهران- 1383- صفحه 333- 325

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116673