باورها و عقاید مسیحیان (سده هاى میانه)

انسان در سده هاى میانه
در سده هاى میانه طبیعت پیرو وجود بشر بود. نقش سایر آفریدگان بیش تر با نقشى که در برآوردن هدف ها و آمال انسان داشتند برآورد و روشن مى شد؛ چرا که جهان پیرو وجود بشر و براى خدمت به او آفریده شده بود. طبیعت به منزله صحنه نمایشى بود بین خداوند و انسان. او خود را حلقه اى حیاتى در سلسله مراتب بزرگ پدیدگان زنده که دامنه آنها از نگرشأن و رتبه از والاترین فرشتگان در زیر عرش خدا در آسمان تا پست ترین صور حیات بر روى زمین سیر داشت مى دید. زندگى زمینى در اصل و اساس به منزله زمینه سازى براى هستى پس از مرگ نگریسته شده بود و نیک بختى انسان به شکل واقعى آن در این زندگى به حقیقت نمى پیوست؛ از این روى هدف انسان پیوستن به خداوند بود و رستگارى او در این بود که هدفهاى خویش را با اراده و فرمان خداوند برابر سازد. انسان موجودى خردمند و گزینش گر بود که وظیفه و وفاى عهدش در پیروى از عقل و پیروى از اراده خداوند بود. در سده هاى میانه تعریف طبیعت بشر در دست واعظان اخلاقیون و فیلسوفان بود. وجود آدمى به طور کلى برابر پیوندش با معیارها و ترازهاى غیر طبیعت گرایانه یعنى برابر معیارهاى اخلاقى دینى و نیز معیارهاى عقلانى تعریف مى شد. انسان خود را از دیدگاهى برتر از طبیعت ارزیابى مى کرد و حقیقت وجودى انسان از سنجش او با معیارهاى بى زمان به دست مى آمد. این گونه نگرش به انسان در سده هاى جدید به طور کلى برافتاد. داروین کم و بیش در آخرین صفحه (بنیاد انواع) اشاره کرده بود که اندیشه هاى تکاملى را مى توان و مى باید در روان شناسى و شناخت وجود انسان به کار برد.

نظریه داروین
او در دو اثر دیگر خود (تبار آدمى) 1871 [the descent of man] و (ابراز عواطف) 1873 [The exprsssion of] این مضمون را گستراند و نظر داد که رفتار انسان و توانایى ذهنى او ساختارى آسمانى ندارد بلکه همسان جسم انسان و از نظر تاریخى و زیستى توضیح پذیر است. داروین حتى گفت: همان گونه که سپاهیان آزموده آراسته و پیرو دستورها و آیین ها بر انبوه جمع آشفته چیره مى شوند معیارها و ترازهاى اخلاقى نیز با پیوند دادن گروه هاى آدمى به یکدیگر از راه همکارى و دلسوزى و احترام رو به روى به دست مى آیند. چه بسا که در زمانهاى نخستین ماندگارى و دوام آنها نتیجه یک گزینش طبیعى بوده باشد. این همه نشان مى دهد که انسان و تمامى امور انسانى همچون اخلاق دین و فرهنگ پس از سده هاى میانه امورى به طور کامل زمینى و پیرو قانون ها و آیین هاى دنیوى به حساب مى آیند.

ویژگی هاى انسان سده هاى میانه
انسان سده هاى میانه زندگى خویش را در این دنیا ناپایدار گذرا و کوتاه مدت مى دید؛ چرا که جهان در ذهن او به دو بخش تقسیم مى شد، جهان ناپایدار و مادى جهان جاودانه اخروى. شمارى از اندیشه وران اکنون بر این باورند که انسان سده هاى میانه از خود بیگانه بوده است؛ چرا که او براى خویش جاودانگى و بزرگى مى انگاشته که در جهان ناپایدار گذراى زندگى دنیوى درخور دستیابى نیست. از این جهت او دلبسته جهان واپسین شده و از زندگى حقیقى در دنیا محروم گشته است. اما انسان پس از سده هاى میانه مى کوشد در همین جهان زندگى کند و نیازى به بیرون از این جهان نداشته باشد. این سیر حرکت به سوى بى نیازى از غیر خود و غیر جهان حاضر مهم ترین ویژگى انسان جدید است. یکى دیگر از ویژگیهاى انسان سده هاى میانه این بود که مسؤولیت زندگى خویش را در جاى دیگرى مى دید. خدا مسؤول زندگى او بود. مفاهیمى چون هدایت خداوند ارسال رسل مفهوم لطف و فیض الهى تمامى زندگى او را زیر پوشش خود قرار داده بودند. اما انسان امروز به دنبال این است که خود مسؤولیت زندگى اش را شجاعانه بپذیرد. انسان سده هاى میانه همچون بشر هم نوع خود در گذشته به طبیعت تکیه داشت. طبیعت نیز به نوبه خود به خداوند تکیه داشت. انسان طبیعت را گاهواره اى مى دانست که تمام نیازهاى او را به طور مستقیم برآورده مى کند. اما انسان امروزى از رنسانس به این سوى باید براى زنده ماندن در طبیعت دست یازى کند و اگر نتواند صورت هاى جدیدى در طبیعت پدید آورد دیگر تواناى به ادامه زندگى نیست. از این روى تکیه گاه انسان جدید همان محاسبه هاى عقلانى و صورت هایى است که خود او پدید مى آورد. انسان سده هاى میانه خود را در کشاکش مابین دو شهر شیطان و خدا مى دانست که به گوناگون گونه ها نمودار مى شد گاه به گونه کشاکش میان دو مکتب اخلاقى که یکى طبیعى و دیگرى الهى است زمانى به گونه کشمکش میان دو فلسفه عقلى و آسمانى و کشاکش میان دو گونه جمال جسمى و روحى و سرانجام خود را در کشمکش بین سازمانهاى دنیوى و کلیسایى مى دید.

جامعه و فرد در سده هاى میانه
مردم به وسیله الگوهاى پیچیده نماد و باور دینى به جهان کائنات مى نگریستند؛ در نتیجه به گمان آنان گونه اى هماهنگى میان نظم کیهانى و نظم اجتماعى وجود داشت. چیرگى اندیشه هاى ارسطو بر سده هاى میانه سبب پدید آمدن دو مکتب تسمیه گرایى و حقیقت گراى گردیده بود. یکى از جهت هاى کشاکش بین دو مکتب یاد شده نزاع فرد باجامعه اى بود که در آن زندگى مى کرد. مشکل در این پرسش خلاصه مى شد که آیا نوع انسان با ویژگی ها و وظیفه هاى انسانى که دارد مهم تر است یا افرادى که نوع از آنها به وجود مى آید؟ جامعه و کلیسا یا کسانى که این سازمانها از آنها به وجود مى آید کدام یک مقام والاترى دارند؟

نظریه نظم کیهانى و نظم اجتماعى
چون سده هاى میانه گرایش هاى افلاطونى داشت جواب مى داد که انسان مجرد و کلیسا مهم تر و والاتر است و اعتقاد داشت نوع یا کلى که خود به خود صرف نظر از افراد وجود دارد از نظر زمان بر آنها پیشى دارد و از آنها حقیقى تر است چون پدید آورنده و مایه هستى آنهاست. به طور طبیعى این نظریه با نظم اجتماعى آن روزگار که رده ها و دسته هاى سامان مند و مرتبه هاى داراى اعتبار داشت سازگارتر بود. کلیسا نظم را مى ستود و تثلیث مقدس را شرح مى داد و معلوم مى داشت که چگونه خدا مى تواند در اقانیم سه گانه باشد و چگونه افراد مى توانند در انسان کلى ذوب شوند و نجات خویش را از مسیح بگیرند. این نظریه همچنین مقام انسان را اوج داده بود و او را به گونه منطقى از طبقه اى به طبقه دیگر برده تا به موجود اعلا رسانده بود. این نظریه هدف انسان را رهایى از بندگى فردى و بازگشت به حقیقت تردیدناپذیر یا کل اعظم که خداوند بود قرار داده بود.

نظریه مذهب لفظى
در برابر این نظریه (مذهب لفظى) به وجود آمد. این مذهب اعلام کرد که انواع کلیات تنها کلمه و رمز است. نتیجه مذهب جدید این بود که به جهان پیداها و آشکارها که در آن به سر مى بریم و به کارهاى نیک و زندگى هموطن شایسته علاقه اى بیش تر ابراز مى شد. در واقع این مذهب به گرایش هاى فردى بیش تر از چیرگى جامعه و به دموکراسى بیش تر از فکر جهانى و به آزادى بیش تر از اتحاد اهمیت مى داد. کلیسا نمى توانست هیچ یک از این دو مذهب را بپذیرد. بنابراین کوشید تا به وسیله توماس اکویناس راه حل میانه ارسطویى را که مکتب واقعى معتدل یا مکتب (مفهوم گرایى) نام داشت بپذیرد.

مکتب مفهوم گرایى
پیروان این مذهب مى گویند: کلى موجود است و اهمیت آن پذیرفته و ثابت شده است ولى وجود آن انحصار یافته به وجود جزئیهاست. وجود جماعت به خاطر وجود افراد است و جدایى از آنها وجود ندارد و جماعت خود به خود هدف و نتیجه نیست. با وجود این به معناى درست قوام افراد به جماعتى است که جزء آن هستند. این دیدگاه با گرایش هاى مکتب تسمیه گرایى که اندیشه وران دوران اخیر اسکولاستیک پیرو آن بودند و حکومت جماعت را براى مصلحت افراد انکار مى کردند فرق دارد و نتیجه آن پیدایش گرایشهاى فردى است که جنبش اصلاح و مذهبى پروتستان از آن پدید آمد.

هماهنگى کامل فرد و جامعه در سده هاى میانه
کلیسا در راستاى هدفهاى خود هر حرفه را رنگ دینى داد و آموزه هاى دانشگاهى را براى رسیدن به هدفهاى دینى به کار انداخت و بدین سان جامعه را به طور کامل زیر چتر یک نیروى معنوى بسامان درآورد که همه مردم در همه مرحله هاى زندگى کارهاى مهمى نسبت به آن بر دوش و عهده داشتند و بر عهده آن جامعه بود که کوششهاى عادى مردم را سامان دهد. در حقیقت افتخار معنوى سده هاى میانه از این جا مایه مى گیرد که با قدرت بسیار و غیرعادى گرایش هاى گوناگون و پیچیده جامعه را زیر نظر مى گیرد و به وسیله یک نظام کامل همه را براى به حقیقت پیوستن یک هدف همگانى رهبرى مى کند. این فکر نیروى معنوى یگانه سده هاى میانه را به طور کامل از دوران جدید جدا مى سازد و برجستگى مى دهد. سده هاى میانه آزادى فرد را در راه همین وحدت قربانى کرده بود. تمدن سده هاى میانه بر یک خاستگاه و سرچشمه اساسى یعنى هماهنگى کامل فرد و جامعه استوار بود. بناى جامعه همچون سلسله مراتب هستى بر پیوستارى مرتبه ها و پایه ها بود که هر کس در آن نقشى داشت که خدا براى وى در نظر گرفته بود و وظیفه ها و کارهاى روشنى داشت و از حقوق و مزایاى ویژه اى بهره مند بود.

حاکمیت روح افلاطونى بر سده هاى میانه
روح افلاطونى بر سده هاى میانه نفوذ داشت. رده هاى سه گانه افلاطون زمامداران جنگاوران و کارگران با تقسیم جامعه سده هاى میانه که رجال کلیسا و اشراف و عوام باشد برابر است. هرچه درباره تمدن سده هاى میانه بیش تر دقت کنیم گوناگونى غیرعادى ارزش ها و تکلیف هاى آن را در عین یگانگى هدف به هستى باز مى شناسیم. بنابراین ارزش عمل هیچ کس را به خودى خود و بدون توجه به دیگر اعضاى جامعه تعیین نمى کنیم. در مثل نماز و عبادتى که راهب انجام مى دهد تنها به سود خود او نیست بلکه به سود هر یک از اعضاى جامعه است. او به جبران گناهان همه مردم جهان نماز مى گزارد و به وسیله نماز در به پا داشتن هدف جهان یعنى رسیدن به رهایى شرکت مى کند.

دین و تقدس در سده هاى میانه
در سده هاى میانه شکاف ژرفى میان مردم و روشنفکران وجود داشت. کم و بیش همه دانشجویان از مردان دین بودند و از اجتماع جدا مى زیستند و با مردم کم تر حشر و نشر داشتند؛ زیرا عقیده داشتند که دانش قلمرو ویژه آنهاست. کتاب مقدس که اساس زندگى معنوى سده هاى میانه بود تنها ترجمه لاتینى آن وجود داشت. ترجمه آن با زبان عامه پس از نهضت اصلاح دین صورت گرفت و یکى از ایرادهایى که در قرون چهاردهم و پانزدهم به محصلان نخستین مانند (وایکلیف) مى گرفتند همین بود که آنها کتاب مقدس را در دسترس عوام نهاده اند. تا آغاز قرن سیزدهم که پدران فقیر دومینیکى و فرانسیسى با زبانى درخور فهم عامه شروع به موعظه کردند وعظ مذهبى مفهوم نبود.

وجود دو جهان در سده هاى میانه
در اساس در سده هاى میانه دو گونه جهان وجود داشت: جهان انسانهاى عادى و جهان انسانهاى دینى. جهان نخست جهان دنیوى بود و عبارت بود از عالم واقعیت هاى زندگى روزانه. جهان دوم عبارت بود از جهان راهب ها و راهبه ها؛ انسانهایى که خودشان را وقف دین کرده بودند. البته این دو جهان جهان هایى ذهنى بودند؛ یعنى عالم هاى زندگى درونى اشخاص. عالم اول نامقدس بود و عالم دوم مقدس. عالم اول همان (شهر خدا) بود و دیگرى (شهر زمینى). ساکنان دنیاى مقدس حتى آنان که گرایشى به تقدس نداشتند آن را مى ستودند و مهم مى شمردند. در آن جا زندگى همراه با تفکر ممکن بود و شایسته ترین جا براى زندگى به شمار مى رفت. قضیه انتخاب پاپ کلستینوس پنجم نمونه تفکر انسانهاى عالم دینى آن دوران را بهتر از هر شاهد دیگرى نشان مى دهد. کرسى پاپ خالى شده بود و انجمن کاردینالها براى برگزیدن پاپ جدید تشکیل شد و دو سال پیاپى انجمن درباره برگزیدن کسى که سخت ترین و پیچیده ترین وظیفه جهان مسیحى گرى را به شایستگى بتواند انجام دهد گفتگو مى کرد. در آن روزگار مقام پاپى با دشواریهاى بزرگى روبه رو بود که دوراندیش ترین رجال دولت از حل آنها ناتوان بودند. کاردینال ها پس از گفت و گو پیرمردى هشتاد ساله را که همه عمر خویش را به عنوان یک راهب گوشه گیر در غارى به سر برده بود به پاپى برگزیدند. آنان اعتقاد داشتند نیروى نهانى عظیمى که در زندگى قدیس هست مى تواند معجزه کند. امور زندگى دنیوى براى همه انسان هاى سده هاى میانه نامقدس به شمار مى آمد. البته باید توجه داشت که امور نامقدس ضد مقدس به شمار نمى آمدند. در نتیجه انسان این دوره زهد را نمونه غایى زندگى مى شناخت و تفکر و تنهایى را به کوشش و کار برترى مى داد. بدین جهت همه رده ها و لایه هاى اجتماعى حتى جنگجویان توانا و کشاورزان خشن بر این باور بودند که زاهد گوشه گیر در صومعه با وجود آن که ترتیب زندگى او با زندگى عادى ناسانى و فرق بسیار دارد راه درست زندگانى را دنبال مى کند. حتى مردم امروز با این که از کار یا لذت جویى چشم نپوشیده اند ولى هرگز نتوانسته اند از این فکر که اشتباهى در این روش وجود دارد رهایى یابند. اینان میان لذت و سرمستى و پرده پوشى و ریا سرگردانند. مغرب زمین این چیزها را از میراث نوافلاطونى (زهدگرایى و جدایى روح و بدن) دارد.

عالى ترین ساختار معرف سده هاى میانه
عالى ترین ساختار معرف سده هاى میانه مجموعه بسامانى از پیداها و آشکارهاى عمومى بود که هاله وقار آن را در برگرفته بود. علوم مدرسه اى سده هاى میانه در حقیقت دنباله عادتها و اندیشه هاى عمومى بود. تفکر سده هاى میانه به (اصالت واقع) باور داشت. به این معنى که جهان را به همان صورتى که درک و دریافت یا تجربه مى شود واقعى و مستقل از ذهن بشر مى دانست. انسان دوره سده هاى میانه چون زمین را پر از نیروهاى روحى و نفسهاى آفریننده مى دانست و بر این باور بود که شیطان و سپاهیانش پدیدگان واقعى هستند. پیوسته براى پیکار با شیطان و سپاهیانش به خدا و پرستشگاه نیاز داشت و به همین جهت به هنگام آشفتگى و نگرانى قربانى دعا و برکات کلیسا را یار و پشتیبان خود مى دید.
(ادامه دارد...).


منابع :

  1. داود شیبانى- فصل نامه حوزه- شماره 110- مقاله انسان میانه

  2. باکنر تراویک- تاریخ ادبیات جهان- ترجمه عربعلى رضایى- نشر و پژوهش فرزان- تهران 1376

  3. کالین رنان- تاریخ علم کمبریج- ترجمه حسن افشار- نشر مرکز چاپ اول- 1366

  4. تونى دیویس- اومانیسم- ترجمه عباس مخبر- نشر مرکز چاپ اول- تهران 1378

  5. ایان باربور- علم و دین- ترجمه بهاءالدین خرمشاهى- مرکز نشر دانشگاهى چاپ اول 1362

  6. والتر ترنس استیس- دین و نگرش نوین- ترجمه احمدرضا جلیلى- انتشارات حکمت تهران چاپ اول- 1377

  7. امیل برهیه- تاریخ فلسفه قرون وسطى و دوره تجدد- ترجمه یحیى مهدوى- خوارزمى چاپ اول- 1377

  8. دان کیوپیت- دریاى ایمان- ترجمه حسن کامشاد- طرح نو تهران- چاپ اول 1376

  9. یاکوب بوکهارت- فرهنگ رنسانس در ایتالیا- ترجمه محمدحسن لطفى- طرح نو تهران- چاپ اول 1376

  10. هرمن رندال- سیر تکامل عقل نوین- ترجمه ابوالقاسم پاینده- علمى و فرهنگى چاپ دوم 1376

  11. اتین ژیلسون- روح فلسفه قرون وسطى- ترجمه داودى- علمى و فرهنگى- چاپ اول 1366

  12. اتین ژیلسون- نقد تفکر فلسفه غرب- ترجمه احمد احمدى- حکمت چاپ سوم- 1402 ق.

  13. آلن جى ار اسمیت- علم و جامعه در سده هاى شانزدهم و هفدهم- به نشر مشهد.

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116757