خداشناسی یهود از دیدگاه قرآن مجید (نقد)

آیاتى که خداشناسى یهود را نقد کرده اند

آیات مورد بحث، گاهى مستقیما درباره خدا و صفات او هستند، گاهى درباره انسان هایی که درباره آنها غلو شده سخن می گویند و گاهی به رابطه کل یهودیان با خدا (که به صورتى متفاوت از دیگر انسان ها تصویر شده است) می پردازند. این آیات به قرار زیرند:
1. «و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصارى المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل؛ یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصارى گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنى است باطل که به زبان مى آورند و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده اند شباهت دارد.» (توبه/ 30) عزیر کیست؟ کسى به این نام در تاریخ یهود و متون مقدس آنان ناشناخته است. در کجا چنین شخصیتى پسر خدا خوانده شده است؟
2. «اتخذوا احبارهم و رهبانم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا؛ اینان (اهل کتاب) دانشمندان و راهبان خود را و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند.» (توبه/ 31) جا دارد که یهودیان بپرسند ما کجا به احبار یا دانشمندان خود نسبت الوهیت داده ایم؟ مجموعه عهد قدیم به صورت مفصل داستان زندگى پیامبران و شخصیت هاى قدیم را آورده است و شخصیت و زندگى عالمان یهودى نیز در کتاب تلمود به تفصیل بیان شده است. در کجاى این مجموعه، عالمان دین الوهیت یافته اند؟
3. «و قالت الیهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤه قل فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و لله ملک السموات و الارض و ما بینهما و الیه المصیر؛ و یهودیان و مسیحیان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را به کیفر گناهانتان عذاب مى کند؟ (نه) بلکه شما بشرى از جمله کسانى هستید که آفریده است. هر که را بخواهد مى آمرزد و هر که را بخواهد عذاب مى کند و آنچه در آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو مى باشد از آن خداست و بازگشت همه به سوى اوست.» (مائده/ 18) آیا یهودیان خود را پسر خدا خوانده اند؟ اگر خوانده اند به صورت تشریفى خود را پسر خدا خوانده اند یا به صورت واقعى؟ آیا قرآن پسربودن تشریفى براى خدا را نیز رد مى کند؟ اینها سؤالاتى هستند که در ذیل این آیه باید به آنها پرداخت.
4. «لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء سنکتب ما قالوا و قتلهم الانبیاء بغیر حق؛ مسلما خدا سخن کسانى را که گفتند: خدا نیازمند است و ما توانگریم شنید. به زودى آنچه را گفتند و به ناحق کشتن آنان پیامبران را، خواهیم نوشت.» (آل عمران/ 181) از اینکه قتل انبیا را نیز به قائلین این قول نسبت داده و نیز با توجه به آیات دیگر قرآن و شأن نزولی که برای این آیه گفته اند، معلوم مى شود که منظور از کسانی که خدا را فقیر و خود را غنى دانسته اند یهودیان هستند. حال سخن این است که آیا چنین چیزى در تاریخ یا در متون مقدس آنان نقل شده است؟ چرا قرآن چنین چیزى را به آنان نسبت مى دهد؟
5. «و قالت الیهود ید الله مغلوله غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء؛ و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دست هاى خودشان بسته باد. و به (سزاى) آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد مى بخشد.» (مائده/ 64) آیا این ادعا با خداشناسى یهود مطابقت دارد که خدا را فقیر بخوانند یا اینکه دست هاى خدا را بسته بدانند؟ در کجا مى توان شاهدى بر این یافت که یهودیان چنین چیزى را گفته اند و اساسا مقصود قرآن مجید چیست؟

عزیر پسر خدا

«یهودیان گفتند عزیر پسر خداست.» (توبه/ 30) عزیر کیست و یهودیان در کجا گفته اند که این شخص پسر خداست؟ نویسنده اى یهودى به این آیه قرآن مجید اشکال مى کند: محمد (ص) مدعى است (توبه/ 30) که در عقاید یهودیان عزیر (عزرا) پسر خداست. این کلمات یک لغز و معما هستند؛ چون چنین عقیده اى در میان یهودیان یافت نمى شود، هرچند از عزرا تقدیر ویژه اى شده است. نویسنده فوق سپس داستان هایى را از نویسندگان مسلمان نقل مى کند که چرا یهودیان عزرا را پسر خدا خوانده اند. اما قبل از هر چیز باید به یک نکته توجه کنیم و آن اینکه این نویسنده کمى آیه قرآن را تغییر داده است. او عبارت «قالت الیهود عزیر ابن الله؛ یهودیان گفتند که عزیر پسر خداست.» را که یک جمله مربوط به گذشته است به حال استمرارى (در عقاید یهودیان عزیر پسر خداست) تبدیل کرده است.
بین این دو بیان تفاوت بسیار زیادى است. در بیان اول، یهودیان در مقطعى از تاریخ، عزیر را پسر خدا خوانده اند؛ اما امکان دارد که بعدها این سخن و عقیده فراموش شده باشد و چه بسا یهودیان زمان پیامبر از این ماجرا اطلاع هم نداشته اند. اما در بیان دوم که حال استمرارى است وضع متفاوت است و گویا این عقیده بین یهودیان زمان پیامبر رواج داشته است. اما نکته دیگر این است که این نویسنده به راحتى عزیر را همان عزرا گرفته است. هرگز از خود قرآن چنین چیزی به دست نمى آید؛ هرچند مفسران چنین تطبیقى انجام داده اند. در برخى از تفاسیر آمده است که این قول برخى از یهود مدینه است. این تفاسیر از ابن عباس نقل کرده اند که جماعتى از یهود مدینه نزد پیامبر آمده و چنین قولى را گفتند و همچنین گفته اند سبب اینکه یهودیان عزیر را پسر خدا خواندند این بود که خداوند به سبب گناهان یهود تورات را از آنان گرفت و جبرئیل نزد جوانى به نام عزیر که در پى علم بود آمده، تورات را به قلب او ریخت. یهود به این سبب او را پسر خدا خواندند.

دیدگاه فخر رازى

فخر رازی سه قول در این باره نقل مى کند. یکى اینکه فرد خاصی از یهود نزد پیامبر آمده و این سخن را اظهار کرده است؛ قول دوم روایتى از ابن عباس است که عده اى از یهود مدینه نزد پیامبر آمده، این قول را اظهار کردند و قول سوم آن است که در گذشته ها این قول بین آنان شیوع داشته است و انکار یهودیان ضررى نمى زند، چون خدا مطلب را خودش نقل مى کند. سپس دلیل این اعتقاد یهود را همان مى آورد که از ابن عباس نقل شد و آن اینکه جبرئیل تورات را به عزیر الهام کرد.

دیدگاه مفسران جدید
به هر حال برخى از مفسران جدید عزیر را مصغر عزرا گرفته و مى گویند عزرا به این جهت که بعد از اسارت بابلى تورات را گردآورى کرد و دیانت یهود را احیا نمود، مقام و منزلت بسیار والایی نزد یهود یافت و به این جهت او را «ابن الله» نامیدند. اینان مى گویند معلوم نیست که یهود عزیر را به صورت تشریفى پسر خدا مى خوانده اند یا (مانند مسیحیان در مورد مسیح) قائل به پسر بودن واقعى بوده اند. البته برخى از مفسران قاطعانه تشریفى بودن را برگزیده اند.

دیدگاه صاحب تفسیر المیزان و تفسیر المنار

صاحب تفسیر المیزان که در تفسیر این آیه درباره تشریفى یا واقعى بودن تردید کرده است، در تفسیر آیه بعد از این آیه قرینه اى بر این آورده که مقصود تشریفى است. صاحب تفسیر المنار بحث هاى مفصلى درباره عزرا و جایگاه او نزد یهود و اینکه کتاب او به چه زبانى بوده و آیا باقى مانده یا نه آورده و سپس روایاتى را که در این باب آمده از اسرائیلیات شمرده است. آنچه از خود آیه بر مى آید این است که در زمانى یهودیان شخصیتى به نام عزیر را پسر خدا خوانده اند. اما درباره اینکه دقیقا این عزیر کیست و چرا پسر خدا خوانده شده است، مطلب روشنی از آیه به دست نمی آید. هرچند روایات گاهى قائلان این قول و نیز علت چنین اعتقادى را بیان مى کنند، اما نمى توان آنها را بر عزرا تطبیق کرد.
هرچند عزرا پس از اسارت بابلى تورات موجود را گردآورى کرده، اما از خود عهد قدیم برمى آید که قبل از اسارت بابلى نیز در زمان هایى تورات ناپدید شده و بعد از قرن ها دوباره پیدا شده است. علاوه بر اینکه گاهی در خود روایات امورى عجیب دیده مى شود؛ براى نمونه در روایت ابن عباس آمده است که برخى از یهودیان مدینه نزد پیامبر آمده و گفتند که چگونه ما از تو تبعیت کنیم در حالى که تو قبله ما را قبول نمى کنى و عزیر را پسر خدا نمى دانى، سپس این آیه نازل شد. از این سخن برمى آید که در یهودیت پسر خدا بودن عزیر از اصول دین بوده و مانند پسر خدا بودن عیسى براى مسیحیان است. در حالى که این سخن بسیار عجیب است. روایات موجود چندان کارساز نیستند و شاید حق با صاحب تفسیر المنار باشد که آنها را از اسرائیلیات شمرده است.
اما اینکه صاحب تفسیر المنار و نیز صاحب تفسیر المیزان این فرد را همان عزراى کاتب دانسته اند (که همانند سخن نویسنده یهودى ای است که نقل کردیم) به نظر مسلم و قطعى نمى رسد. درست است که نقش عزراى کاهن و خدمات او در یهودیت چنان بزرگ است که اگر کسى او را مؤسس دوم یهودیت بداند، چندان دور از واقعیت سخن نگفته است (چرا که او یهودیت را احیا کرد و متون مقدس آن را گردآورى کرد و...) و باز درست است که یهودیان شأن و منزلت بسیار بالایى براى عزرا قائل شده اند به گونه اى که در تلمود آمده است که اگر تورات به موسى داده نشده بود به عزرا داده مى شد، و بدین سان شأنى برابر با موسى براى او قائل شده اند؛ اما از این مطالب نمى توان نتیجه گرفت که یهودیان او را پسر خدا خوانده اند.
آنان براى ابراهیم و موسى نیز شأن بسیار بالایى قائل شده اند. آیا مى توان گفت که یهودیان این دو پیامبر را پسر خدا خوانده اند (در ادامه خواهیم گفت که در عهد قدیم براى اینکه کسى پسر خدا خوانده شود شأن چندان بالایى نیاز نیست). به هر حال سخن یهودیان این است که دو کتاب عزرا و نحمیا در مجموعه قانونى عهد قدیم و دو کتاب از کتاب هاى غیر قانونى و نیز کتاب تلمود به تفصیل درباره زندگى، شخصیت، فعالیت ها و شأن و منزلت عزرا نزد یهودیان سخن گفته اند و در آنها سخنى از اینکه یهودیان او را پسر خدا خوانده باشند نیست.


منابع :

  1. عبدالرحیم سلیمانی- مقاله نگاهى به خداشناسى یهود در قرآن مجید- فصلنامه هفت آسمان- شماره چهل بازگشت

  2. باروخ اسپینوزا- «مصنف واقعى اسفار پنج‌گانه»- ترجمه علیرضا آل‌بویه- فصلنامه هفت آسمان- شماره 1- زمستان 1378

  3. جان الدر- باستان‌شناسى کتاب مقدس- ترجمه سهیل آذرى- انتشارات نورجهان- 1335

  4. رابرت اُ. هیوم- ادیان زنده جهان- ترجمه عبدالرحیم گواهى- دفتر نشر فرهنگ اسلامى- 1369

  5. پیترز اف. ئى- یهودیت، مسیحیت و اسلام- ترجمه حسین توفیقى- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384

  6. ا. کُهن راب- گنجینه‌اى از تلمود- ترجمه امیر فریدون گرگانى- تهران 1350

  7. آدین اشتاین سالتز- سیرى در تلمود- ترجمه باقر طالبى دارابى- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

  8. سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان- قم- جامعه مدرسین- بی‌تا

  9. لین تونى- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان‌روز- 1380

  10. و. م میلر- تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران- ترجمه على نخستین- انتشارات حیات ابدى- چاپ دوم- 1981

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116807