دو بهشت

دو بهشت در انتظار خائفان
از تعبیرات مختلف قرآن مجید به خوبی استفاده می شود که باغهای بهشتی متعدد و گوناگون است، و با توجه به روایاتی که در تفسیر آیات مربوط به این قسمت آمده روشن می شود که این اشاره به مراتب و درجات و مقامات بهشتیان است که هر گروهی از آنها طبق شایستگیها در این باغهای بهشتی که هر یک از دیگری برتر و والاتر است جایگزین می شوند. به عنوان مثال در سوره ی الرحمن سخن از دو باغ و دو بهشت است که در انتظار خائفان است: مى فرماید: «و لمن خاف مقام ربه جنتان؛ براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است.» (الرحمن/ 46)
مفسرین در معنای «جنتان» حرفها زده اند: بعضى گفته اند: یک بهشت منزل شخصى او است، که دوستانش در آنجا زیارتش مى کنند، و یکى هم منزل خدمتکاران و همسران او است. (به عبارت ساده تر منظور از دو بهشت بیرونى و اندرونى است) بعضى دیگر گفته اند: منظور از دو بهشت باغى است که بیرون قصر دارد، و باغى که داخل قصرش دارد (باز نظیر توانگران دنیا که یک باغچه در منزل دارند، و در آن گلکارى مى کنند، و باغى در بیرون شهر و در ییلاق دارند، که در آنجا انواع میوه ها و چمن زارها درست مى کنند). بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که: در آخرت دو بهشت جداى از هم دارد، تا هر گاه از این بهشت خسته شد به آن بهشت دیگر رود، تا لذتش به حد کمال برسد.
بعضى دیگر گفته اند: یک بهشت در برابر عقاید حقه اش به او مى دهند، و بهشتى دیگر در برابر اعمال صالحى که کرده. بعضى دیگر گفته اند: چون مخاطب جن و انس هستند هر یک از این دو بهشت به گروهى از آنها تعلق دارد. بعضى دیگر گفته اند: یک بهشت در برابر اعمال صالحه و اطاعتهایى که کرده، و یک بهشت دیگر در برابر ترک گناهانى که مى توانسته است مرتکب شود. بعضى دیگر گفته اند: ممکن است بهشت اول بهشت مادى و جسمانى باشد و بهشت دوم بهشت معنوى و روحانى، چنان که در آیه 15 سوره آل عمران آمده است: «للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و أزواج مطهرة و رضوان من الله؛ براى كسانى كه تقوا پيشه كرده‌اند، نزد پروردگارشان باغهايى است كه از زير [درختان‌] آنها نهرها روان است؛ در آن جاودانه بمانند، و همسرانى پاكيزه و نيز خشنودى خدا را دارند.» در این آیه علاوه بر بهشت جسمانى که نهرها از زیر درختانش مى گذرد و همسران پاک در آن هستند از بهشت معنوى که خشنودى خدا است سخن مى گوید.
و این اقوال به طورى که ملاحظه مى فرمایید اقوالى است که هیچ دلیلى در آیه مورد بحث و یا در سراسر قرآن کریم بر آنها وجود ندارد، (و در حقیقت از مقایسه آخرت با وضع دنیا ناشى شده است). بعضى هم گفته اند: یک بهشت را به خاطر استحقاقى که دارد به عنوان پاداش اعمال به او مى دهند، و یک بهشت دیگر را فقط به عنوان تفضل ارزانیش مى دارد، چنان که در آیه 38 نور آمده است: «لیجزیهم الله أحسن ما عملوا و یزیدهم من فضله؛ تا خدا بهتر از آنچه انجام مى‌دادند، به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد.» هدف این است که خداوند پاداش بهترین اعمال آنها را بدهد و از فضلش بر آن بیفزاید. در بین همه اقوالى که ملاحظه کردید ممکن است بگوییم این قول بهتر است، چون آیه ی شریفه ی "لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید" هم اشعارى بدان دارد.

وصف آن دو بهشت
وحى ما را به رفتن به این دو باغ دو بهشت تشویق مى کند، و تصاویر زیبایى را از آنها از نظر ما مى گذارند، و تشویق هنگامى اهمیت پیدا مى کند که شنونده با آن همکارى کند و تصدیق کند تا به صورت چیزى شبیه یک آتشگیرانه در درون وى شود، و او را هر چه فعالتر و ژرفتر به عمل برانگیزد تا به هدف خواسته شده برسد. انسان از جرم و گناه مى ترسد و از آن پرهیز مى کند، و این پرهیز یا براى آن است که گناه او را به جهنم مى کشاند، و یا براى آن که به خدا نزدیکتر شود و پاداش شایسته به او برسد. در توصیف این دو بهشت مى افزاید: «ذواتا أفنان؛ آنها داراى انواع نعمتها و درختان پر شاخه با طراوتند.» (الرحمن/ 48) کلمه "ذواتا" تثنیه ذات (داراى) است، و در خصوص کلمه "افنان" دو احتمال هست یکى اینکه جمع "فن" باشد که معناى نوع را مى دهد، و معناى جمله این است که: آن دو بهشت داراى انواعى از میوه ها و سایر لذاتند. و یکى دیگر اینکه جمع "فنن" یعنى شاخه تر و نرم باشد، که در این صورت معناى جمله این مى شود که: آن دو بهشت داراى درختانى نرم هستند.
اشاره به دو صفت از آن دو جفت است: یکى از آنها زیادى شاخه ها است، و عرب به شاخه درخت فنن مى گوید که جمع آن افنان است، و این بدون شک سبب داخل شدن شادى و سرور به نفس است، که با نگریستن به آنها و سبزى و انبوهى آنها حاصل مى شود، و زیادى شاخه ها اشاره به نوع معینى از درختان است که مثل درخت خرما نیستند که تنها یک ساقه داشته باشند، و این گونه درختان بیشتر بار مى آورند و بر زمین سایه مى افکنند تا مؤمنان از لذت نشستن در زیر سایه هاى آنها بهره مند شوند «متکئین فیها على الأرائک لا یرون فیها شمسا و لا زمهریرا* و دانیة علیهم ظلالها و ذللت قطوفها تذلیلا؛ در حالى که بر تختها نشسته و بر پشتیها تکیه داده اند، و در آنها نه خورشید را مى بینند و نه زمهریر را و سایه ها به سرهاى ایشان نزدیک است و میوه هاى آنها مسخر و در دسترس ایشان.» (انسان/ 13- 14) «هم و أزواجهم فی ظلال على الأرائک متکؤن؛ آنان و همسرانشان در سایه هایى بر تختها تکیه کرده اند.» (یس/ 56) و صفت دوم: تنوع است، و صاحب المنجد گفته: أفنان و فنون و أفانین گونه یا نوعى از یک چیز است.
و نفوس ما خواستار به دست آوردن آگاهى بیشترى درباره دو جنت است، پس پروردگار ما مى گوید: «فیهما عینان تجریان؛ در آن دو بهشت دو چشمه به طور مداوم جریان دارد.» (الرحمن/ 50) چشمه در دنیا به مخازن آب اتصال دارد، و هر چه از آن خالى شود با آنچه از مخزن مى گیرد پر مى شود، ولى خدا تنها نمى گوید: «عینان دو چشم» بلکه بر آن «تجریان روانند» را مى افزاید، و این بیان معرف آن است که آب در آن جنتها در جریانى دایمى است که بر زیبایى منظره مى افزاید. قرآن از این مطلب چیزى یاد نمى کند که در دو چشمه چیست: آیا آب است، یا شیر، یا شراب، یا عسل یا چیزى دیگر؟ و این ابهام شوق نفس را بیشتر مى کند، و خدا به عمد مبهم بیان کرده است، و گفته او در جاى دیگرى از قرآن چنین است: «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعملون؛ پس هیچ کس نمى داند که چه روشنیهاى چشمى براى ایشان پنهان شده است تا پاداش عمل ایشان باشد.» (سجده/ 17) پس چه حسرتى است براى آن بندگان که پروردگارشان اظهار دوستى به ایشان مى کند و آنان به او با بغض و کینه مى نگرند، و او به ایشان نزدیک مى شود و آنان خود را از او دور نگاه مى دارند و تکذیبش مى کنند، و او پیوسته در حق ایشان ملاطفت مى کند، و از تکذیبشان خشم نمى گیرد، و به سبب انحراف ایشان از آلاء او از ایشان اعراض نمى کند بلکه خطاب و عتاب خود را بار دیگر تکرار مى کند.
جنبه دیگرى از دو باغ و دو جنت به خوردن مربوط مى شود و قرآن از نیازمندیهاى اولیه نعمت (چیزهاى ضرورى) سخن نمى گوید بلکه از نعمتهاى تحملى تکمیل کننده آنها سخن به میان مى آورد و آن میوه ها است، و اشاره مى کند که آنها نیز در آن باغها به منتها درجه کمال و فزونى و گوناگونى وجود دارد: «فیهما من کل فاکهة زوجان؛ در آنها از هر میوه اى دو نوع وجود دارد.» (الرحمن/ 52) پس هیچ میوه اى نیست که در آنها موجود نباشد، و میوه علاوه بر فایده مادى آشکار آن، عطر و لذت خاصى دارد که انسان آن را در چشم انداز خود بر سر سفره یا بر درخت احساس مى کند که از اشکال و رنگهاى آن به دست مى آید، و در بوهاى پاکیزه و مزه لذیذ و گواراى آنها، و شاید نام عربى آن (الفاکهة) از فاکهة و تفکه مشتق شده باشد که آن سخنان شیرین و خوشمزه اى است که میان دوستان مأنوس با یکدیگر مبادله مى شود.
این سؤال پیدا مى شود که معنى «زوجان» چیست؟ گفته اند: از هر نوعى دو گونه وجود دارد که یکى از آنها شبیه به میوه هاى دنیا است، و دیگرى در حجم و مزه و رنگ با آن تفاوت و برترى دارد و مخصوص به آخرت است، و خداى تعالى گفته است: «و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات أن لهم جنات تجری من تحتها الأنهار کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و أتوا به متشابها؛ و به کسانى که ایمان آورده و کردار شایسته داشته اند، مژده ده که ایشان را باغهایى است که از زیر آنها نهرها روان است، و هر گاه که از میوه آنها بهره مند شوند و آن را بخورند مى گویند که این میوه پیش از این نیز روزى ما شده بود و مشابه به اینها است.» (بقره/ 25) و ممکن است مقصود از زوجان آن باشد که هر چه در باغ اولى وجود دارد در دومى نیز موجود است، یا این که مقصود آن است که دو نوع از یک میوه، یا این که مقصود آن است که یکى میوه معمولى و دیگرى میوه تجملى تکامل یافته است، و به همان گونه که بعضى از نعیم بهشت مکمل بعضى دیگر است، عذاب جهنم نیز چنین است و جهنم را حمیم آن تکمیل مى کند.
در آیات پیشین سه قسمت از ویژگیهاى این دو باغ بهشتى مطرح شد، اکنون به سراغ ویژگى چهارم مى رویم که مى فرماید: «متکئین على فرش بطائنها من إستبرق؛ این در حالى است که بهشتیان بر فرشهایى نشسته و تکیه کرده اند که آستر آنها از پارچه هاى ابریشمین است.» (الرحمن/ 54) جالب توجه اینکه در اینجا گرانقیمت ترین پارچه اى که در دنیا تصور مى شود آستر این فرشها ذکر شده، اشاره به اینکه قسمت روئین آن چیزى است که از لطافت و زیبایى و جذابیت در وصف نمى گنجد، چرا که معمولا در دنیا آستر را به خاطر اینکه ظاهر نمى شود از جنس کم اهمیتى تهیه مى کنند، و به این ترتیب کم اهمیت ترین جنسهاى آن جهان پرارزشترین جنس این جهان است، اکنون باید فکر کرد که متاع پر ارزش آن چگونه است. قدر مسلم این است که مواهب الهى در سراى دیگر چیزى نیست که در الفاظ ما بگنجد، و یا حتى قدرت تصور آن را داشته باشیم، تنها شبحى از دور، در لا به لاى این گونه آیات پر معنى براى ما تجلى مى کند. این نکته نیز قابل توجه است که در آیات دیگر قرآن مى خوانیم که بهشتیان بر "ارائک" (تختهاى سایبان دار) و "سریر" (تختهاى بدون سایبان) تکیه مى کنند، اما در اینجا مى گوید: تکیه بر فرشها دارند، ممکن است اینها همه به خاطر تنوع در لذات بهشتى باشد که گاهى بر آن و گاهى بر این تکیه مى زنند و نیز ممکن است این فرشهاى گرانبها را بر آن تختها بگسترانند، و یا اشاره به مسائل مهمترى است که درک آن براى ما ساکنان دنیا ممکن نیست.
بالآخره در پنجمین نعمت به چگونگى نعمتهاى این باغ بهشتى اشاره کرده مى گوید: «و جنى الجنتین دان؛ میوه هاى رسیده این دو بهشت در دسترس است.» (الرحمن/ 54) معمولا انسان وقتى تکیه مى کند که در محیطى آرام و در نهایت امنیت باشد، این تعبیر نشانه آرامش کامل روح بهشتیان است. در ادامه ی توصیف این دو بهشت می فرماید که: «فیهن قاصرات الطرف؛ در این قصرهاى بهشتى زنانى هستند که جز به همسران خود چشم ندوخته، و جز به آنها عشق نمى ورزند.» (الرحمن/ 55) «لم یطمثهن إنس قبلهم و لا جان؛ و هیچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است.» (الرحمن/ 56) سپس به توصیف بیشترى از این همسران بهشتى پرداخته، مى گوید: «کأنهن الیاقوت و المرجان؛ آنها همچون یاقوت و مرجانند.» (الرحمن/ 58)
در مورد جنتان گفته اند که دو بهشت و دو بستان باشد او را. گفتند: دو بستان باشد، یکى از یاقوت سرخ و یکى از زمرد سبز، خاکش کافور و عنبر باشد و گل او از مشک أذفر باشد، هر بستانى از او صد ساله راه بود، در میان هر بستانى سرایى باشد از نور. مقاتل گفت: دو بهشت باشد، بهشت عدن و بهشت نعیم. ابوموسى اشعرى گفت: دو بستان باشد از زر سابقان را، و دو از سیم تابعان را. و در خبر است که یک روز رسول (ص) گفت اصحاب را که: دانى تا این بستانها چیست؟ گفتند: نه. گفت: [دو] بستان است در دو بستان، «قرارهما لابث و فرعهما ثابت و شجرهما ثابت» "جنتان" بهشتى است که نیکوکاران به وسیله آن پاداش داده مى شوند، و بهشتى است که از باب احسان و زاید بر بهشت استحقاقى به نیکوکاران مى دهند. مانند قول خداى متعال: الحسنى و زیادة بهشتى به عنوان پاداش عمل و بهشتى زاید بر استحقاق. آرى از این جهت خداوند در آخر توصیف این دو بهشت مى فرماید که: «هل جزاء الإحسان إلا الإحسان؛ آیا جزاى نیکى جز نیکى خواهد بود.» (الرحمن/ 62) این استفهام انکارى است، و مى خواهد احسانى را که خدا با دادن دو بهشت به اولیاى خود کرده بود و نعمت هاى گوناگونى که در آن بهشت ها قرار داده بود تعلیل کند، و بفرماید علت این احسانها آن بود که ایشان نیز اهل احسان بودند، یعنى با ترس از مقام پروردگارشان هر چه مى کردند احسان بود. البته از این آیه شریفه تنها این مقدار استفاده مى شود که احسان بنده بدون تلافى و جبران نیست، خداوند پاداش آن را به احسانى نظیر آن مى دهد. و اما نکته دیگرى که از آیات دیگر استفاده مى شود که احسان خدا بیش از احسان بنده است، و اضافه بر جزاى اعمال او است، در این آیات متعرضش نشده، مگر اینکه بگوییم: احسان از ناحیه خداى تعالى وقتى تمام مى شود که بیشتر از احسانى باشد که محسنین و نیکوکاران در راه او مى کنند، پس جمله "الا الاحسان" دلالت بر این زیادتى هم دارد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 183- 186

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 23 صفحه 162- 170

  3. محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 14 صفحه 355- 370

  4. ابوالفتوح رازی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 18 صفحه 272

  5. ابوعلي ‌فضل‌ بن‌حسن‌ طبرسي‌- ترجمه جوامع الجامع- جلد 6 صفحه 206

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116891