مقایسه اى از بهشت و دوزخ

مقایسه اى از بهشت و دوزخ
آیات قرآن بیماریهاى نفسانى را که دل را مبتلا مى سازد و مانع از بصیرت و بینا دلى مى شود، درمان مى کند. آیا کسى را که در گرداب غرق و امواج بر او انبوه شده اند دیده اى؟ آیا او مى تواند خود را ثابت نگهدارد، یا بر خود تسلطى داشته باشد؟ همچنین است کسى که امواج شهوت او را بدین سوى و آن سوى پرتاب مى کنند، تند بادهاى دشمنى و غیظ بر او مى تازند. پس براى آن که چنین دلى که در دست شهوت و خشم زیر و زبر مى شود بتواند با تجرد از هدفهاى شخصى بیندیشد و از نور خردى که در نهادش به ودیعه نهاده اند پرتو گیرد و به سرشتى که بر آن آفریده شده باز گردد، ناگزیر باید موج شکن و لنگرگاهى داشته باشد که کشتى وجودش را از تلاطم امواج حفظ کند، و ناچار باید نیرویى داشته باشد که آن را از دگرگونیها و زیر و زبر شدنها نگاه دارد. و ایمان به قیامت، درست همان لنگرگاه و عینا همان قوه و نیروست. به راستى ایمان به قیامت به نفس موضع استقرارى مى بخشد که از آن پایگاه به سوى ارزیابى دیگر چیزها حرکت مى کند و بیگمان بدو نیرویى مى بخشد که از امواج شهوت و گروه گرایى فراتر رود. اما چگونه؟ بگذارید مثالى بزنیم: کسى که جز یک دینار ندارد و از دزدیده شدن آن مى ترسد، تمام اندیشه اش متوجه آن دینار خود است، تا آنجا که به تمام دنیا از دریچه همان دینار مى نگرد، اما کسى که یک میلیون دینار دیگر دارد از آن یک دینار غافل مى ماند و اگر آن را از او بدزدند آن قدر دینار دارد که او را تسلى بخشد. همچنین است کسى که به بهشت ایمان دارد، از سرکوب خواهشهاى دنیوى تسلى مى یابد، و از لحاظ روانى بر آنها غلبه مى کند و در نتیجه بر مقاومت در برابر فشارهاى آنها نیرو مى یابد.همچنین است کسى که از آتش دوزخ مى هراسد، پس دل او مصیبتهاى دنیوى را به بازى مى گیرد. مگر نه این که این مصیبتها اگر با آتش سوزان دوزخ مقایسه شود بسیار ناچیز است؟ همچنین دلش از دوستى و دشمنى و از شهوت و خشم و گروه گرایى و کین توزى فراتر مى رود، و بر بیم و طمع چیره مى آید، و حقایق را چنان که هست مى بیند نه چنان که مصالح زود گذرش بدو تلقین مى کنند.
همچنین کسانى که به رسالت کفر ورزیدند از آن رو که پیامبر گنجى یا بوستانى ندارد که از آن روزى بخورد، یا فرشته اى بیم دهنده همراه او نیامده است. بیگمان دلشان بیمار است و ناچارند شفا بخواهند، و شفاى آنها در یادآورى قیامت است، آن گاه که با رسیدن آن تمام ثروت و مصیبتهاى دنیا ناچیز و نابود مى شود و بدان هنگام دلهایشان از بند خواهشها و امیال آزاد مى گردد.
در اینجا ما به قرآن مراجعه می کنیم و به بخشی از آیاتی که در مقام مقایسه بهشت و دوزخ هستند می پردازیم تا شاید با بیم و امیدهای قرآن و توصیفات فوق العاده ی آن دلهامان آگاه شود. نخست مى گوید: «بل کذبوا بالساعة؛ بلکه آنها قیامت را تکذیب کردند.» (فرقان/ 11) ذکر کلمه ی "بل" که در اصطلاح ادبى براى "اضراب" است به این معنى است که آنها آنچه در زمینه نفى توحید و نبوت مى گویند بهانه هایى است که در حقیقت از انکار معاد سرچشمه گرفته است، چرا که اگر کسى ایمان به چنان دادگاه عظیم و پاداش و کیفر الهى داشته باشد این چنین بى پروا حقایق را به باد مسخره نمى گیرد و با ذکر بهانه هاى واهى از دعوت پیامبرى که دلائل نبوتش آشکار است سر نمى پیچد، و در برابر بتهایى که با دست خود ساخته و پرداخته، سر تعظیم فرود نمى آورد.
اما قرآن در اینجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چرا که این گروه اهل منطق و استدلال نبودند، بلکه آنها را با تهدیدهاى تکان دهنده و کوبنده مواجه مى کند، و آینده شوم و دردناک آنها را در برابر چشمشان مجسم مى سازد، که گاه این منطق براى این گونه افراد مؤثرتر است. نخست مى گوید: «و أعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا؛ ما براى کسى که قیامت را انکار کند آتش سوزانى مهیا کرده ایم.» (فرقان/ 11) سپس توصیف عجیبى از این آتش سوزان کرده مى گوید: «إذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا و زفیرا؛ هنگامى که این آتش آنها را از راه دور ببیند چنان به هیجان مى آید که صداى وحشتناک و خشم آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است مى شنوند.» (فرقان/ 12) در این آیه تعبیرات متعدد گویایى است که از شدت این عذاب الهى خبر مى دهد:
1- نمى گوید آنها آتش دوزخ را از دور مى بینند، بلکه مى گوید آتش آنها را مى بیند، گویى چشم و گوش دارد، چشم بر راه دوخته و انتظار این گنهکاران را مى کشد!
2- نیاز به این ندارد که آنها نزدیک آن شوند تا به هیجان درآید، بلکه از فاصله دور که طبق بعضى از روایات یک سال راه است از خشم فریاد مى زند.
3- از این آتش سوزان توصیف به "تغیظ" شده است، و آن عبارت از حالتى است که انسان خشم خود را با نعره و فریاد آشکار مى سازد.
4- براى آتش دوزخ، "زفیر" قائل شده یعنى شبیه آن حالتى که انسان نفس را در سینه فرو مى برد، آن چنان که دنده ها به طرف بالا رانده مى شوند و این معمولا در حالى است که انسان بسیار خشمگین مى گردد.
مجموع این حالات نشان مى دهد که آتش سوزان دوزخ همچون حیوان درنده گرسنه اى که در انتظار طعمه خویش است انتظار این گروه را مى کشد (پناه بر خدا). این وضع دوزخ است به هنگامى که آنها را از دور مى بیند، اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنین توصیف مى کند: «و إذا ألقوا منها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا؛ هنگامى که در مکان تنگ و محدودى از آتش در حالى که در غل و زنجیرند افکنده شوند فریاد واویلاشان بلند مى شود.» (فرقان/ 13) این به خاطر کوچک بودن دوزخ نیست چرا که طبق آیه 30 سوره ق هر چه در قیامت به جهنم مى گوئیم آیا پر شده اى؟ باز طلب بیشتر مى کند؛ «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید» بنابراین مکان وسیعى است اما آنها را در این مکان وسیع آن چنان محدود مى کنند که طبق بعضى از روایات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن میخ در دیوار است.
ضمنا واژه ی "ثبور" در اصل به معنى "هلاک و فساد" است، و به هنگامى که انسان در برابر چیز وحشتناک و مهلکى قرار مى گیرد گاهى فریاد "وا ثبورا"! بلند مى کند که مفهومش "اى مرگ بر من است". اما به زودى به آنها گفته مى شود: امروز یک بار "وا ثبورا" نگوئید، بلکه بسیار ناله ی "وا ثبورا" سر دهید؛ «لا تدعوا الیوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا کثیرا» (فرقان/ 14) و در هر حال این ناله شما به جایى نخواهد رسید و مرگ و هلاکى در کار نخواهد بود، بلکه باید زنده بمانید و مجازاتهاى دردناک را بچشید.
این آیه در حقیقت شبیه آیه 16 سوره طور است که مى فرماید: «اصلوها فاصبروا أو لا تصبروا سواء علیکم إنما تجزون ما کنتم تعملون؛ در آتش دوزخ بسوزید مى خواهید شکیبایى کنید یا نکنید، براى شما تفاوتى نمى کند، شما جزاى اعمال گذشته خود را مى بینید.»
در اینکه گوینده این سخن با کافران کیست؟ قرائن نشان مى دهد فرشتگان عذابند چرا که سر و کارشان با آنها است. و اما اینکه چرا به آنها گفته مى شود یک بار وا ثبورا نگوئید، بلکه بسیار بگوئید، ممکن است به خاطر این باشد که عذاب دردناک آنها موقتى نیست که با گفتن یک "وا ثبورا" پایان یابد، بلکه باید در طول این مدت همواره این جمله را تکرار کنند، به علاوه مجازات الهى درباره این ستمگران جنایتکار آن چنان رنگارنگ است که در برابر هر مجازاتى مرگ خود را با چشم مى بینند و صداى وا ثبورا ایشان بلند مى شود و گویى مرتبا مى میرند و زنده مى شوند.
سپس روى سخن را به پیامبر (ص) کرده دستور مى دهد آنها را به یک داورى دعوت کند، مى فرماید: بگو آیا این سرنوشت دردناک بهتر است، یا بهشت جاویدانى که به پرهیزکاران وعده داده شده است؟ بهشتى که هم پاداش اعمال آنها است و هم جایگاه و قرارگاهشان. «قل أ ذلک خیر أم جنة الخلد التی وعد المتقون کانت لهم جزاء و مصیرا» (فرقان/ 15) همان بهشتى که هر چه در آن بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است. «لهم فیها ما یشاؤن» همان بهشتى که "براى همیشه در آن خواهند ماند؛ خالدین. این وعده اى است مسلم بر پروردگارتان که آن را بر عهده گرفته است. «کان على ربک وعدا مسؤلا» (فرقان/ 16) این سؤال و داورى طلبیدن نه به خاطر آن است که کسى تردید در این امر داشته باشد، و نه اینکه آن عذابهاى دردناک وحشتناک قابل موازنه و مقایسه با این نعمتهاى بى نظیر باشد، بلکه این گونه سؤالها و داورى طلبیدن ها براى بیدار ساختن وجدانهاى خفته است که آنها را در برابر یک امر بدیهى و بر سر دو راهى قرار دهند. اگر در پاسخ بگویند آن نعمتها بهتر است و برتر است (که حتما باید بگویند) خود را محکوم کرده اند که اعمالشان بر ضد آن است، و اگر بگویند آن عذاب بر این نعمت برترى دارد سند بى عقلى خود را امضاء نموده اند، و این درست به آن مى ماند که ما به جوان گریزپایى که مدرسه و دانشگاه را ترک گفته، هشدار مى دهیم و مى گوئیم ببین آنها که از علم و دانش فرار کردند و در آغوش فساد افتادند جایشان زندان است آیا زندان بهتر است یا رسیدن به مقامات عالى؟!

نکته ها:
1- نخست به این نکته باید توجه کرد که در آیات فوق در یک جا "خلد" و جاودانگى را به عنوان صفتى براى بهشت بیان کرده و در جاى دیگر "خالد بودن" را حال براى بهشتیان، تا تاکیدى باشد بر این حقیقت که هم بهشت جاودانى است و هم ساکنان آن.
2- جمله ی "لهم فیها ما یشاؤن" (هر چه بخواهند در بهشت هست) نقطه مقابل چیزى است که در مورد دوزخیان در آیه 54 سوره سبا آمده است «و حیل بینهم و بین ما یشتهون؛ میان آنها و آنچه مى خواهند مانع و حائلى قرار داده شده.»
3- تعبیر به "مصیر" (جایگاه و محل بازگشت) بعد از تعبیر به "جزاء" در مورد بهشت همه جنبه تاکید دارد بر آنچه در مفهوم جزاء افتاده، و همه نقطه مقابلى است در برابر جایگاه دوزخیان که در آیات قبل از آن آمده بود که آنها دست و پا در غل و زنجیر در مکان تنگ و محدودى افکنده مى شوند.
4- جمله ی "کان على ربک وعدا مسؤلا"، اشاره به این است که مؤمنان در دعاهاى خود بهشت را با تمام نعمتهایش از خداوند تقاضا کرده اند، آنها سائلند و خدا "مسئول عنه" چنان که در آیه 194 سوره آل عمران از قول مؤمنان مى خوانیم: «ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک؛ پروردگارا آنچه را به رسولانت درباره ما وعده فرموده اى به ما مرحمت فرما.» همه مؤمنان نیز با زبان حال چنین تقاضایى را از خداوند دارند زیرا هر کس اطاعت فرمان او مى کند چنین تقاضایى را با زبان حال دارد.
فرشتگان نیز چنین درخواستى را از خدا درباره مؤمنان مى نمایند، چنان که در آیه 8 سوره مؤمن مى خوانیم: «ربنا و أدخلهم جنات عدن التی وعدتهم؛ پروردگارا! مؤمنان را در باغهاى جاودانى بهشت که به آنها وعده داده اى داخل کن.» تفسیر دیگرى در اینجا نیز وجود دارد و آن اینکه کلمه ی "مسئولا" تاکیدى است بر این وعده حتمى خداوند، یعنى آن چنان این وعده قطعى است که مؤمنان مى توانند آن را از خدا مطالبه کنند، و درست به این مى ماند که ما به کسى وعده اى داده و در ضمن به او حق مى دهیم که از ما طلبکارى نماید. البته هیچ مانعى ندارد که همه این معانى در مفهوم وسیع "مسئولا" جمع باشد.
5- با توجه به جمله لهم ما یشاءون (هر چه بخواهند در آنجا هست) این سؤال براى بعضى پیدا شده که اگر مفهوم گسترده این جمله را در نظر بگیریم، نتیجه اش این مى شود که بهشتیان مثلا اگر مقام انبیاء و اولیاء را بخواهند به آنها داده مى شود، و یا اگر نجات دوستان و بستگان گنهکارشان را که مستحق دوزخند طلب کنند به آن مى رسند، و مانند این خواسته ها. اما با توجه به یک نکته جواب این سؤال روشن مى شود و آن اینکه پرده ها از برابر چشمان بهشتیان کنار مى رود، حقایق را به خوبى درک مى کنند و تناسبها در نظر آنان کاملا واضح مى شود، آنها هرگز به فکرشان نمى گذرد که چنین تقاضاهایى از خدا کنند و این درست به این مى ماند که ما در دنیا تقاضا کنیم که یک کودک دبستانى استاد دانشگاه شود، و یا یک دزد جنایتکار قاضى دادگاه، آیا این گونه امور به فکر هیچ عاقلى در دنیا مى رسد؟ در آنجا نیز چنین است، از این گذشته آنها تمام خواسته هایشان تحت الشعاع خواست خدا است و همان مى خواهند که خدا مى خواهد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 15 صفحه 35

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 8 صفحه 403

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116908