خلود و جاودانگى انسان در آخرت

خلود و جاودانگى انسان در آخرت به معناى ابطال وجود او نیست، بلکه ادامه وجود دنیوى او است. وقتى خدا او را از دار فانى دنیا به دار بقا منتقل کرد، و خلود و جاودانگى برایش نوشت، حال یا خلود در عذاب، و یا در نعمت و ثواب این انتقال و خلود، ابطال وجود او نمى تواند باشد بلکه اثبات وجود دنیایى او است، هر چه بود حالا هم همان است، با این تفاوت که در دنیا معرض دگرگونى و زوال بود، ولى در آخرت دگرگونى ندارد، هر چه هست همیشه همان خواهد بود، قهرا یا همیشه به نعمت هایى از سنخ نعمت هاى دنیا (منهاى زوال و تغییر) متنعم، و یا به نقمت ها و مصائبى از سنخ عذابهاى دنیا (ولى منهاى زوال و تغییر) معذب خواهد بود، و چون نعمت هاى دنیا عبارت بود از شهوت جنسى، و لذت طعام، و شراب، و لباس، و مسکن، و همنشین و مسرت و شادى و امثال اینها، در آخرت هم قهرا همین ها خواهد بود.
پس انسان آخرت هم همان انسان دنیا است، مایحتاج آخرتش هم همان مایحتاج دنیا است، آنچه در دنیا وسیله استکمالش بوده همان در آخرت هم وسیله استکمال او است، مطالب و مقاصدش هم همان مطالب و مقاصد است، تنها فرقى که بین دنیا و آخرت است مساله بقا و زوال است. این آن چیزى است که از کلام خداى سبحان ظاهر مى شود، که در بیان حقیقت بنیه و ساختمان انسان مى فرماید: «و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة، فخلقنا العلقة مضغة، فخلقنا المضغة، عظاما، فکسونا العظام لحما، ثم أنشأناه خلقا آخر، فتبارک الله أحسن الخالقین، ثم إنکم بعد ذلک لمیتون، ثم إنکم یوم القیامة تبعثون؛ همانا ما انسان را از چکیده اى از گل خلق کردیم، آن گاه آن خلاصه را نطفه اى کرده، در قرارگاهى ایمن نهادیم، آن گاه آن نطفه را به صورت علقه در آوردیم و آن کرم را به صورت گوشتى جویده آفریدیم، و سپس آن گوشت جویده را به صورت اسکلت و استخوان بندى در آوردیم، و آن گاه بر روى آن اسکلت، گوشت پوشاندیم، و در آخر او را خلقى دیگر کردیم، پس چه پر برکت است، خدا که بهترین خالق است، سپس شما بعد از همه اینها خواهید مرد، و سپس همین شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد.» (مؤمنون/ 16)
توجه کنید به جمله اول آیه و همه فقرات آن که تعبیر به "خلقت" کرده، و خلقت عبارت است از ترکیب، (نظیر پدید آوردن بنا از ترکیب سنگ و آجر و غیره)، و باز توجه کنید به جمله: "و در آخر او را خلقى دیگر کردیم"، که به خوبى دلالت مى کند بر اینکه خلقت مادى بدن مبدل مى شود به خلقت موجودى مجرد، و باز توجه کنید به جمله "و سپس همین شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد" که به طور مسلم مخاطب به این خطاب، همان انسانى است که خلقتى دیگر شده. و نیز مى فرماید: «قال فیها تحیون، و فیها تموتون، و منها تخرجون؛ فرمود در زمین زنده مى شوید، و در همان زمین مى میرید، و از همان زمین بیرون مى شوید.» (اعراف/ 25) که از آن بر مى آید حیات انسان، حیاتى است زمینى، که از زمین و نعمت هایش ترکیب شده است، و از سوى دیگر خداى سبحان درباره این نعمت هاى زمینى فرموده: "ذلک متاع الحیاة الدنیا". و نیز فرموده: «و ما الحیاة الدنیا فی الآخرة إلا متاع؛ و [آنان] به زندگى دنيا شاد شده ‏اند و زندگى دنيا در [برابر] آخرت جز بهره‏ اى [ناچيز] نيست.» (رعد/ 26) و در این دو آیه خود زندگى دنیا را وسیله زندگى آخرت و متاع آن نامیده، متاعى که صاحبش از آن متمتع مى شود، و این خود بدیع ترین بیان در این باب است، بابى است که از آن هزارها باب باز مى شود، و در عین حال مصدق کلام رسول خدا (ص) است که فرموده: «کما تعیشون تموتون، و کما تموتون تبعثون عینا؛ همانطور که زندگى مى کنید مى میرید، و همانطور که مى میرید مبعوث مى شوید.»
انسان علاوه بر نقص و کمال طبیعى، نقص و کمالى نیز دارد که به اختیار و اعمال او وابسته است. و کوتاه سخن اینکه زندگى دنیا عبارت است از وجود دنیوى انسان، به ضمیمه آنچه از خوبیها و بدیها که کسب کرده، و آنچه که به نظر خودش خیبت و خسران است. در نتیجه در آخرت یا لذائذى که کسب کرده به او مى دهند، و یا از آن محرومش مى کنند. و یا به نعمتهاى بهشت برخوردارش مى سازند، و یا به عذاب آتش جهنم گرفتارش مى کنند.
به عبارتى روشن تر، آدمى در بقایش به حسب طبیعت، سعادت و شقاوتى دارد، هم بقاى شخصیتش و هم بقاى نوعش، و این سعادت و شقاوت منوط به فعل طبیعى او، یعنى أکل و شرب و نکاح او است، و همین فعل طبیعى به وسیله لذائذى که در آن قرار داده اند آرایش و مشاطه گرى شده، لذائذى که جنبه مقدمیت دارد. این به حسب طبیعت آدمى و خارج از اختیار او است. و اما وقتى مى خواهد با فعل اختیارى خود طلب کمال کند، و شعور و اراده خود را به کار بیندازد، موجودى مى شود که دیگر کمالش منحصر در لذائذ طبیعى نیست، بلکه همان چیزى است که با شعور و اراده خود انتخاب کرده است. پس آنچه خارج از شعور و مشیت او است (از قبیل خوشگلى و خوش لباسى، و بلندى و خوش صورتى، و خوش خطى، و سفیدى، و لذت بخشى غذا، و خانه، و همسرش و امثال اینها) کمال او شمرده نمى شود، هر چند که نوعى کمال طبیعى هست، و همچنین عکس آن نقص خود او شمرده نمى شود، هر چند که نقص طبیعى هست، هم چنان که خود را مى بینیم که از تصور لذائذ لذت مى بریم، هر چند که در خارج وجود نداشته باشد.
مثلا مریض با اینکه بهبودى ندارد اما از تصور بهبودى لذت مى برد، پس همین لذائذ مقدمى است که کمال حقیقى انسان مى شود، هر چند که از نظر طبیعت، کمال مقدمى است حال اگر خداى سبحان این انسان را بقایى جاودانه بدهد، سعادتش همان لذائذى است که در دنیا مى خواست، و شقاوتش همان چیزهایى است که در دنیا نمى خواست، حال چه لذت به حسب طبیعت، و خلاصه لذت مقدمى باشد، و چه لذت حقیقى و اصلى باشد، چون این بدیهى است که خیر هر شخص و یا قوه مدرکه و داراى اراده عبارت است از چیزهایى که علم بدان دارد، و آن را مى خواهد، و شر او عبارت است از چیزى که آن را مى شناسد ولى نمى خواهد. پس به دست آمد که سعادت انسان در آخرت به همین است که به آنچه از لذائذ که در دنیا مى خواست برسد، چه خوردنیش، و چه نوشیدنش، و چه لذائذ جنسیش، و چه لذائذى که در دنیا به تصورش نمى رسید، و در عقلش نمى گنجید، و در آخرت عقلش به آن دست مى یابد، و رسیدن به این لذائذ همان بهشت است، و شقاوتش به نرسیدن به آنها است، که همان آتش است، هم چنان که خداى تعالى فرموده: «لهم ما یشاؤن فیها، و لدینا مزید؛ در بهشت هر چه بخواهند در اختیار دارند، و نزد ما بیشتر از آن هم هست.» (ق/ 35)


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 3 صفحه 172

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116917