مراتب ذکر و غفلت و علم و جهل

درباره مراتب ذکر و آیاتی که ناظر بر آن هاست، باید توجه داشت که اگر سخن از ذکر کثیر به میان آید و وصف «کثیر» دارای مفهوم باشد، می توان آن را ناظر به مرتبه ای دانست که احیانا با غفلت قلیل همراه است و همه پیامبران و اولیا و اهل بیت رسول خدا (ص) از این مرتبه منزه و برکنارند. اما اگر وصف کثیر مفهوم نداشته باشد و همچون وصف کثیری که فضیلت مطلق بنی آدم را (طبق یک تفسیر) نسبت به همه پدیده های هستی ثابت می کند: «و فضلنهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ آنها را بر بسيارى از آفريده‏ هاى خود برترى آشكار داديم.» (اسراء/ 70) در آیات مورد بحث نیز افاده اطلاق نماید، چنین ذکری شامل انبیا و اهل بیت پیامبر نیز خواهد بود.
همچنین آیه شریفه «رجال لاتلهیهم تجرة و لابیع عن ذکر الله؛ مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمى‏ دارد.» (نور/ 37) اگر منحصر به امامان معصوم (ع) باشد، در شمار شواهدی خواهد بود که برای سومین مرتبه ذکر مطرح است؛ اما اگر از باب تطبیق بر ائمه باشد و کملین از اولیا را نیز دربرگیرد، ممکن است به مرتبه دوم نیز مربوط شود و احیانا با غفلت قلیل همراه گردد. نیز آیه 191 سوره مبارک آل عمران نیز بر طبق برخی روایات، مربوط به نماز انسان های سالم و بیمار است که در این صورت، از حیطه بحث کنونی بیرون خواهد بود. با این بیان، حکم «غفلت در برابر ذکر» کاملا روشن می شود؛ زیرا اگر ذکر و یاد خدا یقین آور و تضمین کننده حیات انسان است، غفلت در قبال آن به هر کیفیت و میزان، ناروا و مذموم بلکه مسموم است و حیات حقیقی انسان را به هلاکت و تباهی تهدید می کند؛ از این رو، چنین غفلتی در هیچ یک از پیامبران و اولیای الهی وجود ندارد و فرشتگان گرامی خداوند نیز در سراسر هستی عابدانه خویش لحظه ای و ذره ای با غفلت همراه نیستند.
امیر مؤمنان (ع) در بیان ویژگی های فرشتگان می فرماید: «لایغشاهم نوم العیون ولا سهو العقول و لا فترة الأبدان و لا غفلة النسیان؛ نه خواب چشمانشان را می رباید و نه اشتباه بر عقل هایشان چیره می شود و نه سستی وجودشان را در برمی گیرد و نه فراموشی از ذکر و یاد خدا غافلشان می سازد.» اما انسان های عادی که در ساختار درونشان احتمال نفوذ غفلت هست، باید به هوش باشند که پشت دروازه وجود خود، دشمن دانا و به کمین نشسته ای دارند که جز از غفلت آدمی سود نمی برد و راه ورود نمی یابد. چنین نیست که دشمن انسان غفلت زده نیز غافل بماند و از تلاش برای اغوای او باز ایستد. از این رو، اولیای خدا انسان دنیاپرست را غافلی می دانند که هرگز مورد غفلت واقع نمی شود و مراقبان بیدار هرگز او را در بستر غفلتش به خود رها نمی کنند؛ «و غافل لیس بمغفول عنه». نه تنها شیطان هوشیار است و به کمین نشسته، بلکه فرشتگان مراقب انسان نیز لحظه ای غفلت ندارند و به انجام وظیفه خود سخت پای بندند.
در میان این مراقبت دوسویه، آنان که دائم الذکرند نه تنها مشکلی برای خود نمی بینند، بلکه به حل مشکل دیگران می پردازند و آنان که کثیرالذکرند، گرچه ممکن است قلیل الغفله باشند و گهگاهی غافل شوند، اما غفلت اندک آنان بخشیدنی است؛ چنان که اگر از گناهان بزرگ بپرهیزند، صغیره های آنان چشم پوشیدنی و آغوش کرامت الهی به روی آنان گشوده است؛ «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر از گناهان بزرگى كه از آن[ها] نهى شده ‏ايد دورى گزينيد بدي هاى شما را از شما مى زداييم و شما را در جايگاهى ارجمند درمى ‏آوريم.» (نساء/ 31)
اما اگر غفلت انسان، معادل تذکر و مساوی تنبه او بود و نه کمتر از آن، کارهای شایسته و ناشایست او در هم می آمیزد و به یک نحوه نفاق گرفتار می آید؛ «و اخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صلحا و اخر سیئا؛ و ديگرانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميخته ‏اند.» (توبه/ 102) و با اینکه امید بخشودگی آنان از سوی خداوند غفور و رحیم هست: «عسی الله أن یتوب علیهم إن الله غفور رحیم؛ اميد است‏ خدا توبه آنان را بپذيرد كه خدا آمرزنده مهربان است.» (توبه/ 102) اما خطری بزرگ نیز به کمینشان نشسته، غفلت آنان را انتظار می کشد.
اما اگر غفلت کسی بیش از تذکر و تنبه او باشد، امید رهایی از کمین شیطان و نیل به حیات انسانی در او اندک است و سخت ترین مرحله تبلیغ انبیا و اولیای خدا نسبت به این گونه انسان هاست؛ زیرا بیماری خطرناکی آنان را تهدید می کند؛ اما به دلیل غفلت و بی حسی و مستی دنیا، درد آن را در نمی یابند و به درمان آن نیز نمی اندیشند. البته خداوند رحمان برای این درد خطرناک، هم پزشک و هم دارو فرستاده و هردو را سرشار از رحمت بی منتهای خویش ساخته است؛ چون داروی شفابخش الهی، قرآن کریم است که سراسر رحمت الهی و شفای روح و جان آدمی است؛ «و ننزل من القرءان ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین؛ و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى ‏كنيم.» (اسراء/ 82) و پزشک مهربان الهی نیز آن وجود مقدسی است که به عنوان رحمت خدا بر عالمیان نام گرفته و آفریدگارش او را چنین خوانده است: «و ما أرسلنک إلا رحمة للعلمین؛ و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.» (انبیاء/ 107)
آری، نمود رحمت خدا در وجود مقدس خاتم الأنبیا (ص) آنگاه روشن می شود که بدانیم این پزشک روح و جان انسان ها خود به جستجوی بیماران می شتابد و برای درمان آنان با داروی شفابخش خود تا بسترهای غفلت و جایگاه های سرگشتگی و حیرت آنان به پیش می رود؛ بدان امید که هم قلب های نابینا را شفا دهد و هم گوش های ناشنوا را درمان کند و هم زبان های ناگویا را به گفتار آورد؛ «طبیب دوار بطبه قد أحکم مراهمه وأحمی مواسمه یضع ذلک حیث الحاجة إلیه من قلوب عمی و اذان صم وألسنة بکم متتبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة» این تعهد پیامبر (ص) در درمان بیماران، چنان بود که خداوند به او فرمود: بر اثر غفلت غافلان و از حسرت ایمان نیاوردن آنان گویی جان خود را فدا می کنی و هستی خویش را از کف می دهی؛ «فلعلک بخع نفسک علی ءاثرهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا؛ شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پيگيرى كارشان تباه كنى.» (کهف/ 6)
در جای دیگر نیز خطاب به آن حضرت (ص) می فرماید: مبادا در حسرت آنان جان خود را از دست بدهی. «فلا تذهب نفسک علیهم حسرت إن الله علیم بما یصنعون؛ مبادا به سبب حسرتهاى گوناگون بر آنان جانت [از كف] برود قطعا خدا به آنچه مى‏ كنند داناست.» (فاطر/ 8) پس کار پیامبر در آگاه ساختن دردمندان غافل و هدایت آنان بسیار دشوار و طاقت فرساست و تعهد شگفت انگیز او برای درمان نیز بیانگر شدت خطری است که به کمین غافلان نشسته است. از این رو، با غفلت پیوسته باید مبارزه کرد و کوشید که ذکر خدا و یاد و نام او همیشه بر جان انسان حاکم باشد و اگر چنین شود، تقوای الهی بر هستی او سایه می افکند و چنین انسان باتقوایی بدان پایه می رسد که اگر در میان ذکران باشد، هرگز از غافلان شمرده نمی شود و اگر در جمع غافلان باشد، هماره از ذاکران به شمار می آید. «إن کان فی الغافلین کتب فی الذاکرین و إن کان فی الذاکرین لم یکتب فی الغافلین» زیرا انسان متذکر، پیوسته با آفریدگار خویش مرتبط است و همواره از او فیض می گیرد. نه لحظه ای نیاز انسان به خدا پایان می یابد و نه ذره ای فیض خداوند از انسان برگرفته می شود. هم از آن سو پیوسته خداوند در فیض بخشی است و «کل یوم هو فی شأن؛ هر لحظه شأن جدید و فیض تازه از او ظهور می کند.» (الرحمن/ 29) و هم از این سو انسان و دیگر پدیده های هستی، نیاز خود را به درگاه او می آورند؛ «یسئله من فی السموت و الأرض؛ هر كه در آسمانها و زمين است از او درخواست مى ‏كند.» (الرحمن/ 29)
بنابراین، هر کس که رابطه خود با خداوند را پاس دارد، هماره فیض او را بهره خود می سازد؛ چه در جمع دوستان متذکر خدا باشد یا در میان غافلان از او گرفتار شود. از این جهت، باید در پاسداری از رابطه خویش با خدا بکوشیم و به غفلت از آن حضرت آلوده نشویم و یاد خدا را در هیچ یک از مبادی فاعلی، داخلی و غایی انسان از دست ندهیم. اگر ارتباط انسان با خالق خویش ضروری است و آدمی بدون این ارتباط، نابود می شود، نه خود می تواند از خدا غافل باشد و نه واسطه های او با خالق سبحان، یعنی فرشته ها، پیامبران و امامان به غفلت می افتند و نه انسان از خویشتن خویش اجازه غافل شدن دارد؛ زیرا کسی که از خود غافل شود، با سه احتمال سکون، انحراف و ارتجاع روبه روست و هر سه مستلزم نابودی و هلاکت است.
برای نمونه می توان مسافری را بر روی پلی معلق و در حال ریزش تصور کرد که از کمین راهزنان گریخته، رو به هدفی در حال حرکت است. هم زیر این پل و دوسوی آن، پرتگاه و معرض نابودی است و هم توقف بر آن از دست دادن فرصت نجات و حیات است و هم بازگشت از نیمه راه آن، ارتجاع و در افتادن به کمین راهزنان و دشمنان است. اگر این مسافر تنها از فرصت استفاده نکند و با همه توان به پیش نتازد و هدف را تا نهایت دنبال ننماید، یا متوقف می شود یا به چپ و راست در می غلتد یا به عقب بازمی گردد. اما در مسیر حیات انسانی، اگر انسان چشم از هدف برگیرد، تنها با دو احتمال روبروست؛ زیرا از آن رو که خود انسان جزو پدیده های تکوینی است و در نشئه تکوین همه پدیده ها بی استثنا در حرکتند، درباره آدمی نیز سکون معنا ندارد و در صورت غفلت، یا به چپ و راست متمایل می شود و به گمراهی می افتد: «الیمین و الشمال مضلة» یا دچار پسرفت و ارتجاع می شود و به تعبیر قرآن کریم بر پاشنه پای خود می چرخد و به عقب باز می گردد که چنین خسارتی، ناشی از فاصله گرفتن با خدا و اطاعت و همراهی با کافران است؛ «یأیها الذین ءامنوا إن تطیعوا الذین کفروا یردوکم علی أعقبکم فتنقلبوا خسرین؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد اگر از كسانى كه كفر ورزيده ‏اند اطاعت كنيد شما را از عقيده ‏تان بازمى ‏گردانند و زيانكار خواهيد گشت.» (آل عمران/ 149)
قوم بنی اسرائیل، نمونه ای تاریخی است که بارها به این ارتجاع گرفتار شدند و سرانجام، دنیا و آخرتشان خسارت دید؛ مثلا آنجا که خداوند از فتنه فرعون آزادشان کرد و فرمان ورود آنان به سرزمین مقدس را صادر فرمود، حضرت موسی به آنان گفت: «یقوم ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم ولاترتدوا علی أدبارکم فتنقلبوا خسرین؛ با جباران این سرزمین بجنگید و آنان را بیرون برانید و به عقب نشینی و ارتجاع نیندیشید که خسارت زده می شوید.» (مائده/ 21) اما بنی اسرائیل از این فرمان خدا سرپیچیدند و به زمره فاسقان درآمدند و طلیعه خسارت آنان سرگردانی چهل ساله در دشت و بیابان بود؛ «قال فإنها محرمة علیهم أربعین سنة یتیهون فی الأرض فلا تأس علی القوم الفسقین؛ [خدا به موسى] فرمود [ورود به] آن [سرزمين] چهل سال بر ايشان حرام شد [كه] در بيابان سرگردان خواهند بود پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.» (مائده/ 26) و این قوم، نه تنها دیروز و امروز، که در طول تاریخ بدین خسارت گرفتارند و از آن رو که کفر به آیات خدا، قتل به ناحق انبیا، عصیان و تجاوز به حدود الهی، سنت تاریخی بنی اسرائیل شده است، فرومایگی، درماندگی و خشم پیوسته الهی نیز همواره با آنان خواهد بود؛ «ضربت علیهم الذلة والمسکنة و بآءو بغضب من الله ذلک بأنهم کانوا یکفرون بءایت الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون؛ [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا كه آنان به نشانه ‏هاى خدا كفر ورزيده بودند و پيامبران را به ناحق مى ‏كشتند اين از آن روى بود كه سركشى نموده و از حد درگذرانيده بودند.»(بقره/ 61) پس آدمی در مسیر خود، حرم یار در پیش دارد و اگر بدان سو نشتابد و به مقصد نرسد، یقینا خسارت می بیند و نابود می شود و این، هشدار عقل و فطرت انسان است که: «حرم در پیش است و حرامی در پس اگر رفتی، بردی وگر خفتی، مردی.»
آنچه تاکنون مطرح شد، غفلت انسان در قبال ذکر و یاد خدا بود که به غفلت از مبادی فاعلی، داخلی و غایی انسان می انجامد و هر مقدار از آن اگرچه اندک، زیانبار و خسارت آفرین است؛ اما گاه سخن از نوعی غفلت است که می تواند سودمند باشد؛ مانند غفلت از رویدادهای تلخ و مصیبت های جهان و نیز غفلت از بدی های برخی از انسان ها؛ به شرط آنکه در صورت نخست، مانع از پندگیری و عبرت آموزی انسان نشود و در صورت دوم به تربیت بدکاران و هدایت آنان انجامد. پیامبران و امامان (ع) در برخی موارد ممکن است وظیفه آگاهی از نهفته های درونی بعضی از انسان ها را نداشته باشند و در این صورت نیز غفلت آنان که در حقیقت تغافل است، امری ناپسند به شمار نمی آید.
پیامبر اکرم (ص) با اینکه می تواند از همه اعمال و احوال مردمان آگاه باشد و قرآن کریم نیز این حقیقت را تأیید می کند: «قد نبأنا الله من أخبارکم و سیری الله عملکم و رسوله؛ خدا ما را از خبرهاى شما آگاه گردانيده و به زودى خدا و رسولش عمل شما را خواهند ديد.» (توبه/ 94) با این حال برای داوری در دعواهای حقوقی، از علم خدادادی خویش بهره نمی گرفت و خود می فرمود که تنها با ابزارهای قضایی، یعنی بینه و یمین (شاهد و سوگند)، میان شما قضا و داوری می کنم؛ «إنما أقضی بینکم بالبینات و الأیمان.» چنین غفلتی در حقیقت، به «تغافل» باز می گردد و بدین جهت، گاه در سخنان اهل بیت از تغافل به غفلت تعبیر شده است؛ چنان که امیرمؤمنان (ع) می فرمایند: «من أشرف أعمال الکریم غفلته عما یعلم؛ غفلت انسان کریم از آنچه می داند در شمار شریف ترین کارهای اوست.» و روشن است که غفلت از دانسته ها در حقیقت، خود را به غفلت انداختن و در اصطلاح، تغافل است و نه غفلت صرف.
نمونه دیگری از غفلت سودمند، گذار کریمانه بندگان رحمان از کنار بیهودگی وبیهودگان است: «و الذین لایشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا کراما؛ و كسانى ‏اند كه گواهى دروغ نمى‏ دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏ گذرند.» (فرقان/ 72)
نمونه دیگر که روایت های فراوانی بر آن دلالت دارد، سنت کریمانه رسول خدا (ص) است که هرگاه شیوه نادرستی را در بعضی از اطرافیان خود می دید، بدون پرده دری و افشاگری با لحن کلی می فرمود برخی را چه شده است که چنین و چنان می کنند؛ کان رسول الله (ص) إذا کره من إنسان شیئا قال: «ما بال أقوام یفعلون کذا وکذا» پس این نحوه غفلت یعنی تغافل، نه تنها مذموم نیست، بلکه ما را بدان فرمان داده اند. از امام سجاد و امام صادق (ع) نقل شده است: «مؤمن باید یک سوم پیمانه زندگی خویش را از تغافل و دو سوم دیگر را از فطانت و زیرکی پرکند.»
امام سجاد (ع) در آستانه شهادت و رحلت به سوی پروردگار خطاب به فرزند برومندشان امام باقر (ع) چنین می فرمایند: «إعلم یا بنی أن إصلاح الدنیا بحذافیرها فی کلمتین إصلاح شأن المعایش مل ء مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه التغافل لأن الإنسان لایتغافل إلا عن شی ء قد عرفه ففطن له؛ سامان یافتن امور زندگی و دنیای انسان در گرو آن است که پیمانه وجودش از دو قسمت زیرکی و یک قسمت تغافل لبریز گردد زیرا تغافل جز این نیست که آدمی چیزی را بشناسد و نسبت به آن بهوش و زیرک باشد و از افشای آنکه مصلحت نیست خودداری نماید و چنین سلوکی، صلاح دنیای انسان را در پی خواهد داشت.»
همچنین از شمار مواعظ امام صادق (ع)، این سخن حکیمانه آن حضرت است: «صلاح حال التعایش و التعاشر مل ء مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه التغافل؛ زندگی اجتماعی انسان و همزیستی اخلاقی او با دیگران، نیازمند پیمانه لبریزی است که دو سوم آن زیرکی و یک سوم آن تغافل باشد. اگر فطانت را زرنگی و تغافل را زیرکی بدانیم، دو سوم زندگی صالحانه را زرنگی و یک سوم دیگر را زیرکی تشکیل می دهد.»
نتیجه این بحث نسبتا طولانی آن است که از چهار حالت: علم و جهل و تذکر و غفلت، جهل را هیچ گونه سودی و تذکر را هیچ نحوه زیانی نیست؛ اما علم و غفلت، هر یک می تواند به دو بخش سودمند و زیانبار تقسیم شود. علم سودمند، آن است که انسان را در مسیر ترقی و تعالی دنیا و آخرت یاری کند و علم زیانبار، آن است که آدمی را درگیر فساد و بطلان نماید. غفلت زیانبار، نقطه مقابل ذکر و یاد خداست که به هیچ میزان روا نیست؛ اما غفلت سودمند آن است که در اخلاق اسلامی، تغافل نامیده می شود و به تعبیر بزرگان دین، یک سوم زندگی صالحانه را برای مؤمن فراهم می آورد.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 15 صفحه 228

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117088