اعمال انسانها از نظر پاداش و کیفر

مراد از نفى علم از مجرمین در دنیا و آخرت
اگر کسی بگوید که حال ظاهر آیاتى که علم را از مجرمین هم در دنیا و هم در آخرت سلب مى کند، منافات دارد با آیات دیگرى که اثبات علم براى آنان مى کند، مانند آیه شریفه: «کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون؛ کتابى است که آیاتش جداى از هم شده، قرآنى است عربى براى قومى که مى دانند» (فصلت/ 3)، و مانند آیاتى که علیه کفار احتجاج مى کند، و احتجاج علیه کسى که علم ندارد، و استدلال سرش نمى شود معنا ندارد. علاوه بر اینکه خود آیات مورد بحث مشتمل بر احتجاجى است که در آخرت علیه کفار مى شود، و ما چاره اى نداریم مگر اینکه براى آنان در آخرت عقل و ادراکى اثبات کنیم. از این که هم بگذریم در این میان آیاتى است که براى کفار در خصوص آخرت علم و یقین اثبات مى کند، مانند آیه شریفه: «لقد کنت فی غفلة من هذا، فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ تو در دنیا از چنین عالمى در غفلت بودى، ما پرده ات از پیش رویت برداشتیم، در نتیجه امروز دیدگانت تیزبین شده» (ق/ 22). و آیه شریفه: «و لو ترى إذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم، ربنا أبصرنا و سمعنا، فارجعنا نعمل صالحا إنا موقنون؛ اگر آن روز را بنگرى مى بینى که مجرمین نزد پروردگارشان سرها بزیر افکنده، مى گویند: پروردگارا دیگر بینا و شنوا شدیم، پس ما را برگردان تا عمل صالح کنیم، که ما داراى یقین گشتیم» (سجده/ 12).
در پاسخ مى گوئیم: منظور از اینکه گفتیم خداى تعالى علم در دنیا را از آنان نفى کرده، نفى پیروى از علم است، و منظور از نفى علم در آخرت از آنان این است که وقتى سر از قبر بر مى آورند جهالتى که در دنیا بر اساس آن زندگى کردند گریبانشان را مى گیرد، و اعمالشان از ایشان منفک نمى شود هم چنان که فرمود: «و کل إنسان ألزمناه طائره فی عنقه، و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا؛ هر انسانى نامه عملش را بطور جدا ناشدنى به گردنش انداخته ایم، و روز قیامت کتابى راجع به او بیرون مى آوریم، که آن را باز و گسترده مى بیند» (اسرا/ 13). و نیز فرموده: «قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین، فبئس القرین؛ مى گوید اى کاش میان من و تو به دورى مشرق از مغرب فاصله بود، که چه بد قرینى هستى» (زخرف/ 38). و آیاتى دیگر نظیر آن.

گفتارى از امام غزالى پیرامون نقل اعمال (از شخصى به شخص دیگر)
امام غزالى از این اشکال که چگونه اعمال از یکى به دیگرى منتقل مى شود، پاسخى دیگر داده، و در بعضى از رساله هاى خود بطور خلاصه گفته: نقل حسنات و سیئات به خاطر ظلمى که انسان کرده، در همین دنیا و هنگام جریان ظلم واقع مى شود، ولى روز قیامت براى انسان کشف مى شود، و مثلا ظالم مى بیند که طاعتهایش در نامه عمل دیگرى است، پس این معنا در آخرت معلوم مى شود، وگرنه در همان دنیا منتقل شده بود. هم چنان که فرمود: «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار؛ امروز سلطنت از آن کیست؟ از آن خداوند قهار است» (مؤمن/ 16)، که مى فرماید در روز قیامت خداى واحد قهار مالک است، و حال آنکه در دنیا نیز مالک حقیقى خدا است، لا جرم باید بگوئیم منظور از اثبات ملک براى خدا در قیامت این است که این حقیقت در دنیا براى همه منکشف نیست، در قیامت منکشف مى شود، چیزى را هم که انسان نمى داند، و در خود سراغ ندارد، چنین چیزى براى او وجود ندارد، هر چند در واقع وجود داشته باشد، و همین که علم به آن چیز پیدا کرد در حقیقت همان هنگام داراى آن شده است.
پس با این پاسخ مقصود کلام آن کسى که گفته چگونه معدوم و امور عرضى منتقل مى شود؟ از اعتبار ساقط مى گردد، زیرا آنچه منتقل مى شود ثواب عمل و اطاعت است، نه خود عمل، و لیکن از آنجایى که منظور از عمل نیک ثواب آن است، تعبیر مى کنند به اینکه عمل فلانى منتقل به دیگرى مى شود. و اما اینکه گفت امور عرضى چگونه منتقل مى شود مى گوئیم: اثر اطاعت امرى خارج از انسان، و عارض و لاحق به او نیست، تا این اشکال پیش آید و نیز انتقال آن در آخرت بعد از معدوم شدنش در دنیا از قبیل اعاده معدوم و محال باشد، و شما هم نمى توانید اثر طاعات را امرى جوهرى بدانید، وگرنه از شما مى پرسیم نام این جوهر چیست؟. بلکه اثر طاعات آن روشنایى است که در قلب آدمى پدید مى آورد، چون طاعات اثرى در قلب دارد، که ما نام آن را تنویر مى گذاریم، هم چنان که گناهان در قلب اثرى دارد که باید نامش را قساوت و ظلمت گذاشت، و با انوار طاعات مناسبت و ارتباط قلب با عالم نور و معرفت و شهود معنوى مستحکم مى شود، و به خاطر تاریکى ها و قساوت استعداد قلب براى دورى و حجاب بیشتر مى شود، و میان طاعات و معاصى تعاقب و تضاد است، هم چنان که خود قرآن فرموده: «إن الحسنات یذهبن السیئات؛ زیرا خوبیها بدیها را از بین میبرد» (هود/ 114)، و رسول خدا (ص) فرموده: «اتبع السیئة الحسنة تمحها؛ دنبال گناه حسنه اى بجاى آر تا آن را محو کنى»، و نام آثار سوء گناهان اثم است، پس آثام آثار حاصله از گناهان است و بهمین مناسبت است که آن جناب فرمود: «ان الرجل لیثاب حتى بالشوکة تصیب رجله؛ آدمى حتى از اینکه تیغى به پایش برود اجر مى برد» و نیز فرمود: «الحدود کفارات؛ حدود شرعى کفاره گناهان است». بنابراین ظالم از ظلمى که مى کند ظلمت و قساوتى در دلش پیدا مى شود، که آن ظلمت اثر نورى را که از طاعات در قلبش پیدا شده بود مى زداید، و مظلوم از ظلم او متالم گشته شهوتش مى شکند، و در نتیجه اثر گناهان یعنى ظلمتى که از ناحیه آن در دلش پیدا شده بود، زدوده مى شود، و دلش به نوعى نورانى مى شود، پس مى توان گفت نورى که قبلا در قلب ظالم بوده، به قلب مظلوم منتقل مى شود، و ظلمتى که قبلا در دل مظلوم بود به قلب ظالم منتقل مى شود. این است معناى انتقال حسنات و سیئات.
حال اگر کسى بگوید: اینکه نقل نیست، بلکه آنچه تو گفتى معنایش این شد که نور قلب ظالم مى میرد، و خاموش مى شود، و نورى دیگر در قلب مظلوم پیدا مى شود، و همچنین ظلمت قلب مظلوم مى میرد، و ظلمتى دیگر در قلب ظالم پیدا مى شود، و این نقل حقیقى نیست. در پاسخ مى گوئیم: کلمه (نقل) گاهى بر همین معنا نیز بطور استعاره به کار مى رود، مثلا گفته مى شود سایه از فلان جا به جاى دیگر منتقل شد، و یا گفته مى شود نور آفتاب و یا چراغ از زمین به دیوار افتاد، و از این قبیل تعبیرات، معناى انتقال طاعات هم از همین قبیل است. به این معنا که از انتقال ثواب طاعات، به انتقال طاعات تعبیر شده، و از مسبب به سبب کنایه آورده شده است، و اثبات وصف در محلى و ابطال مثل آن در محلى دیگر را نقل نامیده و همه این تعبیرات در لسانها شایع است: و به برهان معلوم شده، هر چند که در لسان شرع وارد نشده باشد، تا چه رسد به اینکه در لسان شرع هم وارد شده باشد، این بود خلاصه گفتار امام غزالى.

اشکال بر کلام امام غزالى پیرامون نقل اعمال
علامه طباطبائی (ره): حاصل گفتار وى این شد که اگر رفتارى که خداى سبحان نسبت به هر قاتل و هر مقتول دارد نقل خوانده شده، در حقیقت استعاره اى است در استعاره نخست به استعاره اثر طاعت را طاعت خوانده، و سپس محو چیزى و اثبات چیزى دیگر را نقل نامیده، و ما اگر این پاسخ را که غزالى داده در همه احکامى که براى اعمال شمردیم جارى کنیم باید همه آنها را مجاز بدانیم در حالى که خواننده عزیز توجه فرمود، که گفتیم خداى سبحان این احکام را بر طبق نظریه عقل عملى و اجتماعى مقرر کرده، و احکام خود را بر اساس آن نظریه ها تاسیس نموده، آنچه را که عقل مصالح بداند مصالح دانسته، آنچه را مفاسد بشمارد مفاسد دانسته، و شکى نیست که این احکام عقلى که از عقل صادر مى شود به اعتقاد حقیقت صادر مى شود نه مجاز، و بهمین حساب قاتل را به جرم مقتول مؤاخذه نموده، و مقتول و یا ورثه او را به پاداش حسنات قاتل پاداش و هدیه مى دهد، و همچنین معاملاتى دیگر نظیر اینکه ناشى از این اعتقاد است، که جرم او عین جرم این، و حسنه این عین حسنه او است و همچنین. این وضع احکام نامبرده است در ظرف اجتماع، که موطن احکام عقلى عملى است: و اما بالنسبه به غیر این ظرف یعنى در ظرف حقایق، البته باید گفت: تمامى این احکام مجازند، مگر اینکه پاى تحلیل عقلى پیش آید، به این معنا که این مفاهیم از آنجا که مفاهیمى اعتباریه هستند که از حقایق گرفته شده اند و به مجاز و ادعا جزء مصادیق آن حقایق شمرده شدند لا جرم همه آنها با مقایسه با آن حقایق ماخوذه مجازهایى خواهند بود. (دقت فرمائید)


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 2 صفحه 268

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117315