تجسم اعمال از نظر عقل و علم

اصل نظریه ی تجسم اعمال به عنوان یکی از معارف مخصوص قرآن و جهان بینی اسلامی، قابل انکار نیست، هرچند ما با دانش اندک و فکر ناتوان خود نتوانیم حقیقت آن را به طور کامل درک نمائیم. اکنون می خواهیم این مساله را بر اساس موازین عقلی و علمی مورد مطالعه قرار دهیم و ببینیم آیا از نظر اصول عقلی پذیرش یک چنین مطلبی مواجه با اشکال نیست، و آیا در پرتو علم و دانش بشری می توان این مساله دقیق را به گونه ای روشن تصویر نمود و شواهدی بر آن ارائه نمود؟

نظریه برخی از مفسران و متکلمان
گروهی از مفسران و متکلمان اسلامی تجسم اعمال را غیرممکن دانسته و همه آیات و روایات دال بر آن را به گونه ای تاویل کرده اند عمده دلیل آنان بر این مدعاء این است که اعمال انسان از مقوله های اعراض می باشند و بر این اساس نظریه تجسم اعمال از دو جهت مواجه با اشکال است:
1- وجود عرض قائم به خود نمی باشد و در نتیجه پس از تحقق یافتن از انسان نابود می گردند و دیگر چیزی نیست تا اعاده گردد.
2- بنابر نظریه تجسم اعمال، خود اعمال بدون تکیه بر جوهر تحقق می یابند و این امری غیرممکن است. مرحوم طبرسی در ذیل آیه 30 آل عمران «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء؛ روزى که هر کس هر آنچه از نیک و بد کرده است حاضر مى یابد» می گوید در کیفیت حضور عمل در قیامت آراء مختلف است، برخی گفته اند مقصود صحیفه های عبادات و گناهان است که هر کس آن را می یابد، و برخی دیگر گفته اند مقصود پاداش و کیفر اعمال است و اما خود اعمال به حکم این که از مقوله عرض می باشند، معدوم گردیده و اعاده آنها ممکن نیست و در نتیجه حاضر شدن آنها در قیامت محال خواهد بود.
علامه مجلسی (ره) پس از نقل نظریه شیخ بهائی درباره تجسم اعمال می گوید: محال دانستن انقلاب عرض به جوهر در این دنیا و ممکن دانست آن در سرای دیگر نوعی سفسطه است زیرا دو نشاه دنیا و آخرت با هم تفاوتی ندارند مگر از این جهت که مرگ و احیاء دوباره میان آن دو فاصله ایجاد کرده است و این تفاوت نمی تواند وجه اختلاف احکام یاد شده باشد.
بنابراین مخالفان نظریه تجسم اعمال به دو مطلب تمسک کرده اند:
1- اعمال از مقوله های اعراض می باشند و پس از صدور از انسان (یا پس از مرگ) معدوم می شوند و چیزی نمانده است تا در سرای دیگر تجسم یابد.
2- اصولا تجسم عمل از قبیل تبدل عرض به جوهر است که امری غیرممکن می باشد.

تحقق و بررسی
حق این است که هیچ یک از این دو اشکال بر نظریه تجسم اعمال وارد نیست زیرا به مقتضای براهین عقلی آنچه تحقق یافت و لباس هستی بر تن کرد، دیگر به هیچ وجه معدوم نمی گردد و در آن مرحله و در ظرف خود که تحقق یافته است همیشه باقی خواهد ماند و طریان عدم بر آن در آن مرحله از قبیل اجتماع وجود و عدم است که محال بودن آن بدیهی است. علاوه بر این قرآن کریم به صراحت می گوید: همه چیز در امام مبین ثابت و باقی است و اعمال انسان هم از این حکم کلی مستثنی نخواهد بود. چنان که می فرماید: «و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فى الأرض و لا فى السماء و لا أصغر من ذالک و لا أکبر إلا فى کتاب مبین؛ و هموزن ذره اى در زمین و نه در آسمان از خداى تو پوشیده نیست، و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر، مگر آن که در مکتوبى روشن [و لوح محفوظ] ثبت است» (یونس/ 61 و سباء/ 3 و نمل/ 75).
بنابراین اشکال نخست که کارهایی که انسان انجام داده است، معدوم گردیده و دیگر اعاده آنها ممکن است بی پایه و موهون است همان گونه که اشکال دوم نیز صحیح و پابرجا نیست، زیرا ما هرچند به معاد جسمانی معتقدیم لکن معنی این سخن آن نیست که همه قوانین مربوط به نظام دنیوی در حیات اخروی نیز جریان خواهند داشت و یگانه فرق میان این دو جهان فاصله شدن مرگ و احیاء دوباره مرگان است قرآن به صراحت می گوید: «یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السماوات و برزوا لله الواحد القهار؛ روزى که زمین به زمین دیگر و آسمان ها [به آسمان هاى دیگر] مبدل شود، و [مردم] در برابر خداى یگانه قهار ظاهر شوند» (إبراهیم/ 48). و نیز آیات بسیار دیگری که از آنها استفاده می شود که نظام اخروی قوانین مخصوص به خود را دارد.
آری پاره ای از اصول عقلانی مانند اجتماع دو نقیض و ارتفاع آنها اموری هستند که اختصاص به حیات دنیوی یا اخروی ندارند، ولی این مانع از آن نیست که یک رشته قوانین که عقلانی محض نیستند و با مطالعه واقعیت موجود در این جهان به دست آمده اند، در سرای دیگر به گونه ای دیگر باشند این که برخی از موجودات امکانی جئهر و برخی دیگر عرض نمی باشند و اعراض در هستی خود قائم به جوهرند و نمی توانند روی پای خود بایستند مطلبی است که انسان پس از مطالعه نظام آفرینش بر آن دست یافته است، حال اگر شرائط حیات دگرگون شد چه مانعی دارد که آنچه در این نظام نمی توانست قائم به نفس باشد، در نظام دیگر قائم به نفس بوده و به صورت آتش و غل و زنجیر و یا باغ و حور و قصور تجسم و تمثل یابد؟ مطلب یاد شده اختصاص به تجسم اعمال ندارد، بلکه همان گونه که در بحثهای گذشته نیز اشاره نموده ایم، در همه حقایق مربوط به جهان آخرت از قبیل صراط، میزان، اعراف و مانند آن جاری است و نباید در تفسیر آنها وضع موجود در نظام دنیوی را مقیاس قرار داد.
کوتاه سخن آنکه: از نظر عقلی هیچ گونه اشکالی در رابطه با مساله تجسم اعمال به نظر نمی رسد در اینجا مناسب است آراء برخی از صاحب نظران را یادآور شویم:

1- صدرالمتالهین درباره تجسم و تمثل ملکات اخلاقی انسان در سرای دیگر می گوید هرگاه صفتی در نفس انسانی غلبه پیدا کرد و راسخ گردید، آثار آن به طور قهری و اکتساب است تبدیل ملکات رذیله به مملکات فضیله ممکن است ولی در سرای دیگر که در نتیجه انسان با هر صفتی که به قیامت محشور گردد، آثار آن صفت و ملکه نفسانی به طور قهری بروز خواهد کرد و به شکل متناسب با خود و به گونه ای که با شرائط نظام اخروی هم آهنگ باشد مجسم خواهد گردید.
آنگاه برای تقریب این مطلب به اذهان مثالی را یادآور شده می گوید: ماهیت رطوبت در جسم اثر خاص خود را دارد و در قوای ادراکی حس و خیالی به گونه ای دیگر ظاهر می شود و در نشاه ادراک عقلی به صورت دیگری ظاهر می گردد سپس اضافه می کند:
برای کسانی که می خواهند از روی بصیرت داوری کنند، همین قدر که ما یادآور شدیم کافی است تا نسبت به همه آنچه از جانب خداوند و رسول گرامی (ص) و شریعت اسلام در مورد صورتهای اخروی که مترتب بر عقائد حق یا باطل، و اعمال زیبا و زشت می باشند، وارد شده است ایمان آورد هرچند خود از اهل مکاشفه و مشاهده نباشد و نتواند واقعیت آنها را در این جهان ادراک نماید.
آری کسانی که میخواهند به معرفت تفصیلی برسند و چگونگی تحقق یافتن وعده و وعیدهای الهی را در مورد صورتهای لذت بخش یا مولم اخروی درک نمایند بایستی خویسشتن را از علائق مادی برهانند و با عالم غیب ارتباط بیشتری پیدا کنند و نیز در مورد صفات نفسانی خود تامل کامل نمایند و چگونگی صدور آثار آنها را در این جهان به دقت مطالعه کنند، تا بر نحوه تحقق آثار آنها در سرای دیگر واقف گردند.
مثلا غضب و خشم هرگاه برافروخته می گردد، هرچند در حقیقت مربوط به روح انسان و بعد ملکوتی (غرمادی) او است، ولی آثار آن در همین بدن عنصری نمایان می گردید خون او به جوش آمده صورتش سرخ می شود و حرارت فوق العاده ای بدنش را می سوزاند و اینها همه مربوط به جنبه ملکی و مادی او است بنابراین هیچ جای شگفت نیست که همین صفت ناپسند در سرای دیگر به صورت آتش دوزخ تجسم یابد و فرود غضب آلود را بسوزاند، و از همین جا می توان سایر صفات ناپسند و نیز ملکات حمیده را مورد مطالعه قرار داد، و نحوه تجسم اخروی و ترتیب آثار آنها را در سرای دیگر تصویر نمود.
ای دریده پوستین یوسفان *** گرگ برخیزی از این خواب گران
گشته گرگان هر یکی خوهای تو *** می درانند از غضب اعضای تو

2- فقیه و عارف نامی اسلامی شیخ بهاءالدین عاملی در این باره چنین می گوید: در روایات بسیاری از شیعه و سنی مساله تجسم اعمال مطرح گردیده است آنگاه پس از نقل روایت قیس بن عاصم (که در گشته نقل نمودیم رجوع شود) می گوید برخی از اصحاب دل گفته اند مارها و عقرب ها آتشهائی که در قبر و قیامت ظاهر می شوند در حقیقت همان کارهای زشت و صفات ناپسند و عقائد باطل است که این نشاه (برزخ و قیامت) به صورت های یاد شده ظاهر می گردند همان گونه که روح و ریحان، حور و میوه های لذت بخش در حقیقت همان اخلاق حسنه و اعمال شایسته و عقائد حقه است که در این جهان (برزخ و قیامت) بدان صورت نمایان گردیده اند، زیرا حقیقت یک چیز است که رد نشاه ها مختلف آثار گوناگونی دارد، و به همین جهت گفته اند اسم فاعل (کلمه محیطه) در آیه و «ان جهنم لمحیطه بالکافرین» به معنی استقبال نیست، بلکه مقصود این است که هم اکنون جهنم بر کافران احاطه دارد زیرا عقائد باطل و صفات و اعمال زشت آنان در همین نشاه آنان را احاطه نموده است و همین ها درحقیقت دوزخ آنان است که در سرای دیگر به صورت آتش و مار و عقرب و مانند آن نمایان می گردد، آنگاه برخی از آیات و روایاتی را که ما در گذشه نقل کردیم به عنوان شاهد بر مدعای مزبور، یادآور می شود.

3- حکیم سبزواری در این باره می گوید: انسان به اعتبار اخلاق و ملکاتش یا فرشته است و یا حیوان و درنده و یا شیطان. بنابراین اگرچه انسان از نظر صوررت دنیوی یک نوع بیش نیست ولی از نظر صورت اخروی چهار نوع خواهد بود، هرگاه شهوت و غضب بر او غلبه نماید و کارهای او پیوسته از این دو غریزه صادر گردد، صورت اخروی او حیان و درنده است، و اگر مکر و حیله حکمران وجود و کارهای او باشد، صورت اخروی او شیطان است، و اگر اخلاق پسندیده در نفس او رسوخ کرده است، به صورتهای زیبای بهشتی تمثل خواهد یافت.
فباعتبار خلقه الانسان *** ملک او اعجم او شیطان


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشورجاوید- ج 9 صفحه 416

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117387