نمونه هایی از تأثیر قرآن و حدیث در آثار مولوی (زن)

تاثیر قرآن و روایات بر اشعار مولانا
مولوی از قرآن مجید در مثنوی معنوی، دیوان شمس، و فیه ما فیه و آثار دیگر به صورت های گوناگون استفاده کرده است، و همین طور از احادیث. درباره ی احادیث مثنوی کار کرده اند، ولی درباره ی آیاتی که در مثنوی اقتباس و تأثر از آنها به چشم می خورد یا به ذهن می آید کار مهمی انجام نگرفته است. تنها برخی موارد آن را رینولد نیکلسن در شرح مثنوی یاد کرده است. ما در اینجا چند مورد را یاد می کنیم:
اولین خون در جهان ظلم و داد *** در کف قابیل بهر زن فتاد
نوح تا به خانه می پرداختی *** واهله بر تابه سنگ انداختی
لوط را زن همچنین بد کافره *** خوانده باشی قصه ی آن فاجره
یوسف از کید زلیخای جوان *** مانده در زندان برای امتحان
هر بلا کاندر جهان بینی عیان *** باشد از شومی زن در هر مکان
«زین للناس» حق آراسته است *** زآنچه حق آراست چون تا نندرست
چون پی یسکن الیهاش آفرید *** کی تواند آدم از حوا برید؟
رستم زال ار بود وز حمزه بیش *** هست در معنی اسیر زال خویش
آنکه عالم مست گفتارش بدی *** «کلمینی یا حمیرا» می زدی
گفت پیغمبر که زن بر عاقلان *** غالب آید سخت و بر صاحبدلان
باز بر زن جاهلان غالب شوند *** زآنکه تند و خود بسی خیره سرند
در این ابیات تأثر از دو آیه و دست کم سه حدیث آشکار است که در زیر می نویسیم:
1. «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه والانعام و الحرث، ذلک متاع الحیوه الدنیا والله عنده حسن المآب؛ آراسته شده حب شهوت ها از زنان و پسران و مال های برهم نهاده از زر و سیم و اسبان داغ نهاده و چهارپایان و کشتزارها برای مردم. این برخورداری زندگانی دنیاست و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.» (آل عمران/ 13)
2. «هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها؛ او کسی است که شما را از یک تن آفرید و از وی جفت او را آفرید تا بدو آرام گیرد.» (اعراف/ 189)
«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لیسکن الیها و جعل بینکم موده و رحمه؛ از نشانه‏ هاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد.» (روم/ 21)
3. «کلمینی یا حمیراء: ای سرخ فام با من سخن بگوی.» (غزالی، احیاء)
4. «انهن یغلبن العاقل و الجاهل یغلبهن؛ آنان بر عاقل و خردمند پیروز شوند و جاهل بر آنان پیروز شود.» ولی راغب گوید (محاضرات، 217) «و قال معاویه فی وصفهن: یغلبن العاقل و یغلبهن اللئام.»
گر جنین را کس بگفتی در رحم *** هست بیرون عالمی بس منتظم
یک زمین خرمی با عرض و طول *** اندر او صد نعمت و چندین اکول
کوه ها و بحرها و دشت ها *** بوستان ها، باغ ها و کشت ها
آسمانی بس بلند و پر ضیا *** آفتاب و ماهتاب و صد سها
از جنوب و از شمال و از دبور *** باغ ها دارد عروسی ها و سور
در صفت ناید عجایب های آن *** تو در این ظلمت چیی در امتحان؟
خون خوری در چار میخ تنگنا *** در میان حبس و انجاس و عنا؟
او به حکم حال خود منکر بدی *** زین رسالت معرض و کافر شدی
کاین محال است و فریب است و غرور *** زآن که تصویری ندارد وهم کور
جنس چیزی چون ندید ادراک او *** نشنود ادراک منکرناک او
همچنان کی خلق عام اندر جهان *** زآن جهان ابدال می گویندشان:
این جهان چاهی است بس تاریک و تنگ *** هست بیرون عالمی بی بو و رنگ
هیچ در گوش کسی ز ایشان نرفت *** کاین طمع آمد حجاب ژرف و زفت
گوش را بندد طمع از استماع *** چشم را بندد غرض از اطلاع
همچنان که آن جنین را طمع خون *** کان غذای اوست در اوطان دون:
از حدیث این جهان محجوب کرد *** غیر خون او می نداند چاشت خورد
که تلمیح است به آیه ی «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الآخره هم غافلون؛ (بیشتر مردمان) ظاهری از زندگانی این جهان را می دانند و آنان از (زندگانی) آن جهانی غافل مانده اند.» (روم/ 7)
و نیز این آیه «و ما هذه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الآخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ و زندگانی این دنیا جز لهو و لعب چیزی نیست، و به یقین سرای آخرت زنده ی (جاوید) است اگر می دانستند.» (عنکبوت/ 64) در این آیه «لعب» بازی کودکان است؛ و کنایه از بی ثباتی و بی اعتباری دنیاست در برابر آخرت که پایدار و زنده ی جاوید است و گفتند: در آیه، «حیوان» به معنی «حیات» است یعنی زندگانی. همین طور ابیات تلمیحی است به حدیث معروف «الدنیا سجن المؤمن و جنت الکافر؛ دنیا زندان مؤمنان و بهشت کافران و ناباوران است.»
سجده خلق از زن و از طفل و مرد *** زد دل فرعون را رنجور کرد
گفتن هر یک خداوند و ملک *** آنچنان کردش زو همی منهتک
که به دعوی الهی شد دلیر *** اژدها گشت و نمی شد هیچ سیر
بر زمین گر نیم گز راهی بود *** آدمی بی وهم ایمن می رود
بر سر دیوار عالی گر روی *** گر دو گز عرضش بود کژ می شوی
بلکه می افتی ز لرزه ی دل به وهم *** ترس وهمی را نکو بنگر بفهم
که هم تلمیح است به کریمه ی «ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی؛ حقا که آدمی سرکشی کند چون خود را بی نیاز بیند.» (علق/ 6) و هم اشاره است به آیات 21 تا 25 از سوره نازعات درباره فرعون که می فرماید «فکذب و عصی* ثم ادبر یسعی* فحشر فنادی* فقال انا ربکم الاعلی؛ پس فرعون تکذیب کرد و سرکشی نمود. و آنگاه روی گردانید و به تندی می رفت. و (قوم خویش را) گرد کرد و آواز داد. و گفت: من پروردگار برتر شما هستم.»


منابع :

  1. علی اصغر حلبی- تاثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی- انتشارات اساطیر- 1374

  2. امام محمد غزالی- احیاءالعلوم

  3. ابوالفتح رازی-تفسیر ابوالفتح رازی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117698