راویان حدیث غدیر خم از صحابه پیامبر اکرم (ز)

ادامه حرف؛ ر- ز
ابن طلحه شافعی در «مطالب السئول» ص 16 حدیث مزبور را نقل از ترمذی از زید روایت نموده و حافظ ابوبکر هیثمی در جلد 9 «مجمع الزواید» ص 104 از طریق احمد و طبرانی و بزار به اسنادشان از زید و در ص 163 حدیث مزبور را آورده و لفظ او در روایت دوم به این شرح است که زید گفت: رسول خدا (ص) در جحفه فرود آمد، سپس رو به مردم آورد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «من نمی یابم برای هیچ پیغمبری جز نصف عمر پیغمبر قبل از او، و نزدیک شده است که من به سرای دیگر خوانده شوم و اجابت نمایم. اینک بگوئید (درباره وظایفی که به انجام رسانیده ام) چه اقرار دارید؟» گفتند: «به وظیفه نصیحت و ارشاد ما عمل فرمودی.» فرمود: «آیا نه این است که به یکتائی خداوند و اینکه محمد (ص) بنده و فرستاده او است و اینکه بهشت و دوزخ او حق است شهادت می دهید؟» گفتند: «شهادت می دهیم.» آن حضرت در این موقع دست خود را بلند کرد و بر سینه نهاد و فرمود «من نیز با شما شهادت می دهم.» پس از آن توجه بیشتر مردم را به شنیدن جلب کرد و فرمود: «من بر شما پیشی می گیرم و شما در کنار حوض بر من وارد می شوید و همانا پهنای آن حوض مانند مسافت بین صنعاء و بصری است و در آن به تعداد ستارگان قدحهای سیمین هست. پس بیندیشید که پس از من با دو چیز گران و نفیس (که در میان شما وامی گذارم) چگونه رفتار خواهید نمود؟»
از میان آن گروه یک تن صدا بر آورد و گفت: «یا رسول الله آن دو چیز کدامند؟» فرمود «کتاب خدا. یک طرف آن در دست خداوند و و طرف دیگر آن دست شما است، پس آن را محکم نگاه دارید تا گمراه نشوید و دیگر عشیره من و همانا خدای مهربان و دانا مرا آگاه فرمود. که این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند و من این عدم جدائی را برای آن دو از خداوند مسئلت نمودم. پس بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید و از پیروی آن دو تخلف و کوتاهی نکنید که هلاک می شوید و آن دو را چیزی نیاموزید. چه آنان از شما داناترند.»
سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: «هر کس من اولی (سزاوارتر) به او از خودش هستم پس علی (ع) ولی او است، بار خدایا درست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد.» در روایت دیگر که مختصرتر از این است چنین مسطور است: «در آن (حوض) به تعداد ستارگان قدحهای طلا و نقره هست» و در آن روایت دیگر این جمله نیز هست: «بزرگتر کتاب خدا و کوچکتر عترت من.» در روایت دیگر چنین رسیده که: چون رسول خدا (ص) از حجة الوداع مراجعت فرمود و در غدیر خم فرود آمد. حسب امر آن جناب خار و خاشاک آن زمین زدوده و برطرف شد. سپس به پا خاست و فرمود: «چنین می نماید که من به سرای دیگر خوانده شده و اجابت خواهم نمود...» و در پایان آن مذکور است که راوی گوید: «به زید گفتم: تو این سخنان را از رسول خدا (ص) شنیدی؟» گفت «در میان آن درختان انبوه کسی نبود جز آنکه او را به چشم خود دید و این سخنان را به گوش خود شنید.»
در جلد 9- (مجمع الزاوید) ص 105 نقل از ترمذی و طبرانی و بزار به اسنادشان از زید چنین مذکور است: گفت: رسول خدا (ص) امر فرمود، نهال های خار از آن زمین کنده شد و آنجا را آب پاشی کردند سپس خطبه خواند. پس قسم به خدا هیچ چیزی که تا قیام قیامت واقع می شود نماند جز اینکه آن روز ما را به آن خبر داد. سپس خطاب به مردم فرمود: «کیست که اولی است (سزاوارتر است) به شما از خود شما؟» گفتیم «خدا و رسولش اولی (سزاوارتر) هستند به ما از خود ما.» فرمود «پس هر که من مولای اویم پس از من این یعنی علی (ع) مولای او است» پس دست او را گرفت و گشود سپس گفت: «بار خدایا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد.» (و رجال این سند را مورد وثوق و اطمینان دانسته) لفظ حافظ هیثمی تمام شد.
آنچه را که ترمذی و نسائی به طریق خودشان روایت کرده اند با ذکر سند از زید بن ارقم ثبت نموده است. و حافظ زرقانی مالکی در جلد 7- «شرح المواهب» ص 13 این حدیث را از زید بن ارقم روایت نموده و ضیاء مقدسی صحت طریق آن را اعلام داشته و از طریق طبرانی در قسمتی از حدیث، این جمله از فرمایش رسول خدا (ص) را ذکر نموده که فرمود. «ای مردم: همانا خدا مولای من است و من مولای اهل ایمان هستم. و من اولی (سزاوارتر) به اهل ایمان هستم از خود آنها پس هر کسی که من مولای اویم علی (ع) مولای او است بار خدایا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد. (بار دیگر این دعا را تأکید فرموده به جمله: احب من احبه و ابغض من ابغضه) و یاری کن کسی را که او را یاری کند و خوار گردان کسی را که او را خوار گرداند و او را مدار و محور حق قرار ده.»
این حدیث را خطیب خوارزمی در مناقب ص 93 به اسنادش از حافظ أبی بکر احمد بن حسین بیهقی از أبی عبدالله حافظ محمد بن یعقوب از فقیه أبی نصر احمد بن سهیل از حافظ صالح بن محمد بغدادی از خلف بن سالم از یحیی بن حماد از أبی عوانه از سلیمان اعمش از حبیب بن أبی ثابت از أبی الطفیل از زید بن ارقم بلفظ حافظ نسائی روایت نموده که در صفحه 29 لفظ او از خصایصش نقل شده است.
ابن عبدالبر در جلد 2 «الاستیعاب» ص 473 و ابوالحجاج در «تهذیب الکمال فی اسماء الرجال» و ابن کثیر شامی در جلد 5 «البدایة و النهایه» ص 208 از حبیب بن ابی ثابت از ابی الطفیل از زید به طریق نسائی این حدیث را روایت نموده اند و ابن کثیر گفته که این حدیث صحیح است (نقل از ذهبی) و در ص 109 همان جزء «البدایه و النهایه» از ابی الطفیل و یحیی بن جعده و ابی عبد الله میمون از زید روایت کرده و گفته این اسناد نیکو و رجال آن مورد وثوق و اعتمادند و در جلد 7 صفحه 348 از طریق غندر از شعبه از سلمة بن کهیل از ابی الطفیل از ابی مریم یا زید بن ارقم و از طریق احمد بسند و لفظ مذکور در ص 29 آن را ذکر نموده سپس گفته که: جماعتی که از جمله آنها ابواسحق سبیعی و جبیب اساف و عطیه عوفی و ابوعبدالله شامی و ابوالطفیل عامر بن واثله اند این حدیث را از زید بن ارقم روایت نموده اند. و حافظ گنجی شافعی در «کفایة الطالب» ص 14 به طریق سه گانه احمد بن حنبل آن را روایت نموده و پس از ذکر الفاظ او به طرق او در ص 15 گفته: احمد بن حنبل این چنین در مسند خود روایت مذکور را با ذکر سند ثبت نموده و چنین راوی اگر آن را به یک سند هم ذکر می نمود کافی بود تا چه رسد باینکه چنین پیشوائی طرق متعدده خود را در ذکر این روایت جمع نموده: سپس از مشایخ خود حفاظ اربعه که عبارتند از: شیخ الاسلام ابومحمد عبدالله ابن ابی الوفاء محمد الباذرائی و قاضی ابوالفضایل عبدالکریم بن عبدالصمد انصاری، و ابوالغیث فرج بن عبدالله قرطبی، و ابوالفتح نصراله بن ابی بکر بن ابی الیاس، با اسنادهایشان از جامع ترمذی به اسنادش از سلمة بن کهیل از ابی الطفیل آن را از زید روایت نموده.
حدیث زید بن ارقم در «جمع الجوامع» و «تاریخ الخلفاء» سیوطی ص 114 و «الجامع الصغیر» جلد 2 ص 555 نقل از ترمذی و نسائی و ضیاء مقدسی و جلد 7 «تهذیب التهذیب» ابن حجر ص 337 و ریاض الصالحین ص 152 و جلد 2 «البیان و التعریف» ص 136 از طبرانی و حاکم به اسنادشان از ابی الطفیل از زید موجود است. و همچنین در ص 230 از ترمذی و نسائی و ضیاء مقدسی به اسنادشان از او. صاحب کتاب (اخیر الذکر) از قول سیوطی گوید که این حدیث متواتر است و در جلد 6 «کنز العمال» ص 152 از ترمذی و ضیاء مقدسی و در ص 154 از احمد و همچنین طبرانی در «المعجم الکبیر» و ضیاء مقدسی از زید و از سی نفر از صحابه و در همان صفحه از «کنز العمال» نقل از «المعجم الکبیر» طبرانی و در ص 390 از ابی الطفیل عامر بن واثله و ابی عبدالله میمون و عطیه عوفی و ابی الضحی همگی از زید و نقل از محمد بن جریر طبری در «حدیث الولایه» و در ص 102 از زید بن ابی حیان از زید و در «مشکاة المصابیح» ص 557 از طریق احمد از براء بن عازب و زید، و در «تذکرة خواص الامه» ص 18 گوید: که احمد در «الفضایل» از قول ابن نمیر و او از عبدالملک و او از عطیه عوفی نقل کرده که عطیه عوفی گفت: «نزد زید بن ارقم آمدم و به او گفتم: من دامادی دارم که او از تو حدیثی را در شأن علی (ص) در روز غدیر نقل نموده و دوست دارم آن حدیث را از تو بشنوم.» گفت: «شما گروه اهل عراق، در شما هست آنچه هست: (منظور اظهار عدم اعتماد است).» پس به او گفتم: «از طرف من بر خود نترس.» پس گفت: «بلی. در جحفه بودیم، رسول خدا (ص) در حالی که بازوی علی بن ابی طالب (ع) را گرفته بود بر ما بیرون شد و خطاب به مردم فرمود آیا نمی دانید که من اولی (سزاوارتر) هستم بر مؤمنین از خودشان؟ همگی گفتند. بلی چنین است. پس فرمود: هر کس که من مولای اویم، پس از من علی (ع) مولای او است و این سخن را چهار مرتبه تکرار فرمود.»
در ص 230 از ترمذی و نسائی و ضیاء مقدسی به اسنادشان از او، صاحب کتاب (اخیر الذکر) از قول سیوطی گوید که این حدیث متواتر است و در جلد 6 «کنز العمال» ص 152 از ترمذی و ضیاء مقدسی و در ص 154 از احمد و همچنین طبرانی در «المعجم الکبیر» و ضیاء مقدسی از زید و از سی نفر از صحابه و در همان صفحه از «کنز العمال» نقل از «المعجم الکبیر» طبرانی و در ص 390 از ابی الطفیل عامر بن واثله و ابی عبد الله میمون و عطیه عوفی و ابی الضحی همگی از زید و نقل از محمد بن جریر طبری در «حدیث الولایه» و در ص 102 از زید بن ابی حیان از زید و در مشکاة المصابیح» ص 557 از طریق احمد از براء بن عازب و زید، و در «تذکرة خواص الامه» ص 18 گوید: که احمد در «الفضایل» از قول ابن نمیر و او از عبدالملک و او از عطیه عوفی نقل کرده که عطیه عوفی گفت: «نزد زید بن ارقم آمدم و به او گفتم: من دامادی دارم که...» تا پایان حدیث مزبور.
محمد بن اسمعیل یمنی در «الروضة الندیه- شرح التحفة العلویه» بعد از ذکر حدیث غدیر به طرق مختلفه خود گوید: فقیه علامه حمید محلی در «محاسن الازهار» تمام خطبه پیغمبر را (که در روز غدیر با آن طول و تفصیل ایراد فرموده) ذکر نموده و به سند خود تا منتهی می شود بزید بن ارقم گوید: زید گفت رسول خدا (ص) در حجة الوداع (در مراجعت) آمد تا در جحفه نزول فرمود، بین مکه و مدینه پس امر فرمود زیر درختان عظیم و انبوه آنجا را از خار و خاشاک پاک کردند، سپس مردم را به اجتماع عمومی برای نماز دعوت کردند. آن روز بسیار گرم و سوزان بود و همگی حسب الامر پیغمبر به سوی آن حضرت گرد آمدیم در حالی که بعضی از ما قسمتی از ردای خود را بر سر کشیده و قسمتی را از شدت سوزندگی زمین زیر پا نهاده بود. پس رسول خدا نماز ظهر را با ما به جا آورد و سپس رو به طرف ما بگردانید و فرمود: «حمد و ستایش مخصوص خداوند است. ستایش می کنیم او را و از او یاری می خواهیم و به او ایمان داریم و بر او توکل می کنیم. پناه به خدا می بریم از بدیهای نفوسمان و از ناروائی کردارمان. آن خداوندی که هر که (در اثر سلب عنایت) او را گمراه کرد برای او راهنمائی نیست و آنکه را که او راهنمائی فرماید گمراه کننده ای نخواهد بود. و گواهی می دهیم که معبود لایق پرستش جز ذات مقدس و منزه او نیست، و محمد بنده و فرستاده او است. اما بعد، ای مردم! همانا به تحقیق پیوسته که برای هیچ پیغمبری جز نیمی از عمر پیغمبر قبل از او نیست، و همانا عیسی بن مریم در میان قوم خود چهل سال زیست کرد و من بیست سال شریعت خود را اجرا نمودم. آگاه باشید که جدائی من از شما نزدیک شده و آگاه باشید که من مسئول شما هستم و شما نیز مسئول هستید. اکنون بگوئید آیا من تبلیغ نمودم؟»
در این هنگام از هر طرفی در میان آن گروه پاسخ دهنده بر خواسته و گفتند «شهادت می دهیم که تو بنده خدائی و فرستاده او هستی و به تحقیق رسالت خداوندی را تبلیغ فرمودی و در راه خدا کوشش کردی و به امر خدا مبادرت نمودی و تا آخرین دم بندگی او نمودی، خدای بهترین پاداش را که به پیغمبری عطا می کند به تو عطا فرماید.» در این هنگام فرمود: «آیا نه این است که به یکتائی خدا گواهی می دهید و به اینکه محمد بنده و فرستاده او است، و به اینکه بهشت و دوزخ او حق است، و به تمامی کتاب خدا ایمان دارید؟» گفتند. «آری!» فرمود: «من نیز شهادت می دهم که به راستی شما را خواندم و شما نیز تصدیق نمودید دعوت مرا. آگاه باشید که من به دیگر سرای بر شما پیشی می گیرم و شما پس از من به زودی در کنار حوض بر من وارد می شوید. و هنگامی که مرا ملاقات می کنید، من از شما مؤاخذه خواهم نمود که بعد از من با دو چیز گران و نفیس (که در میان شما وا گذاردم) چگونه رفتار نمودید؟!»
در این موقع امر بر ما مشکل شد: ندانستیم آن دو شی ء گران و نفیس چیستند؟ تا اینکه مردی از مهاجرین برخاست و گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! آن دو چیست؟» فرمود: «آن یک که بزرگتر است از آن دیگری کتاب خدا است. سبب و رشته ارتباطی است که یک طرف آن در دست خداوند و طرف دیگر آن در دست شما است، آن را محکم نگاه دارید و از آن رو بر مگردانید که گمراه نشوید و آن دیگر که کوچکتر است عترت من است. آنهائی که رو به قبله من نمودند و دعوت مرا اجابت کردند نکشید آنها را و بر آنها غلبه ننمائید و از آنها واپس نمانید: همانا من درباره آنان از خدای مهربان و دانا درخواست نمودم و خدا به من (آنچه درباره آنها مسئلت کردم) عطا فرمود یاری کننده کتاب خدا و عترت من یاری کننده من است و خوار کننده آن دو خوار کننده من و پیرو و دوست آن دو پیرو و دوست من است و متخلف و دشمن آن دو دشمن من. آگاه باشید و به تحقیق بدانید که هیچ یک از اقوام و امت های قبل از شما هلاک نشدند مگر در اثر اینکه به دلخواه و هوای نفسانی خود رفتار کردند و بر ساحت نبوت خود به مخالفت و دشمنی برخاستند و آنان را که به عدل و داد بر خواستند کشتند.»
سپس دست علی ابن ابی طالب (ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود: «هر کس من ولی اویم پس این (علی (ع)) ولی او است. بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد.» رسول خدا (ص) این سخن را سه بار تکرار فرمود.
و حافظ ابوالحسن علی بن مغازلی واسطی شافعی در «المناقب» این حدیث را عینا با همین الفاظ و حروف و به همین تفصیل روایت نموده گوید: از ابویعلی علی بن ابی عبدالله علاف بزار شنیدیم که از قول عبدالسلام بن عبدالملک بن حبیب بزار و او از قول عبدالله محمد بن عثمان به ما خبر داد و او روایت کرد از محمد بن بکر بن عبدالرزاق و او از ابوحاتم مغیرة بن محمد مهلبی و او از مسلم بن ابراهیم و او از نوح بن قیس حدانی و او از ولید بن صالح و او از پسر زن زید بن ارقم... تا پایان حدیث مزبور (ابن بطریق متوفای در سال 600 هجری که در لسان المیزان ابن حجر ترجمه حال او ثبت شده، در «العمده» ص 51 حدیث مزبور را از مناقب ابن المغازلی نقل نموده است.). و بدخشانی در «نزل الابرار» ص 19 حدیث غدیر را به لفظ زید بن ارقم از طریق احمد و طبرانی ذکر کرده. و در ص 21 نیز از ابی نعیم و طبرانی از ابی الطفیل از زید روایت کرده و آلوسی در جلد 2 «روح المعانی» ص 350 آن را روایت نموده است.
43- ابوسعید زید بن ثابت (وفات او در یکی از سالهای 45 تا 48 ذکر شده بعد از سال پنجاهم هجری نیز نوشته شده) ابن عقده در «حدیث الولایه» و ابوبکر جعابی در «نخب المناقب» حدیث غدیر را از او روایت نموده اند. و جزری شافعی در «اسنی المطالب» ص 4 نامبرده را در شمار راویان حدیث غدیر ذکر نموده است.
44- زید- یزید بن شراحیل انصاری- نامبرده یکی از گواهانی است که در روز مناشده برای أمیرالمؤمنین (ع) در موضوع حدیث غدیر شهادت داد، حافظ ابن عقده در «حدیث الولایه» داستان شهادت او را روایت کرده و ابن اثیر در جلد 2 «اسدالغابه» ص 233 و ابن حجر در جلد 1 «الاصابه» ص 567 آن را از ابن عقده نقل نموده اند و در مقتل خوارزمی و تاریخ آل محمد (ص) ص 67 در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ثبت شده است.
45- زید بن عبداله انصاری- ابن عقده در «حدیث الولایه» حدیث او را با ذکر سند روایت نموده است.


منابع :

  1. علامه عبدالحسین امینی- ترجمه الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب- جلد 1 بخش ‏اول صفحه69

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/118162