غدیریه ابومحمد عونی (اهل بیت)

غـدیـریـه

إمامی له یوم الغدیر أقامه *** نبی الهدى ما بین من أنکر الأمرا
و قام خطیبا فیهم إذ أقامه *** و من بعد حمد الله قال لهم جهرا
ألا إن هذا المرتضى بعل فاطم *** علی الرضا صهری فأکرم به صهرا
و وارث علمی و الخلیفة فیکم *** إلى الله من أعدائه کلهم أبرا
سمعتم؟ أطعتم؟ هل وعیتم مقالتی؟ *** فقالوا جمیعا لیس نعدو له أمرا
سمعنا أطعنا أیها المرتضى فکن *** على ثقة منا و قد حاولوا غدرا
ترجمه: «پیشواى من صاحب افتخار «روز غدیر» است رهبر هدایت او را در میان منکران برپا داشت. هنگامى که دست او را برافراشت، خطبه اى برخواند و پس از ستایش کردگار آشکارا گفت: این مرتضى شوهر فاطمه على است که به دامادیم سرافراز است. و چه خوب دامادى است. وارث علم من است و جانشین بعد از من. از دشمنانش به سوى خداى گریزانم. شنیدید؟ پذیرفتید؟ سخنم را فهم کردید؟ همه گفتند: در هیچ کارى راه خلاف نپوئیم. شنیدیم و پذیرفتیم. اى مرتضاى پسندیده از ناحیه ما خاطر آسوده دار. ولى نیرنگ زدند.»
در همین قصیده به حدیثى چنین اشاره مى کند:
و فی خبر صحت روایته لهم *** عن المصطفى لا شک فیه فیستبرا
بأن قال لما أن عرجت إلى السما *** رأیت بها الأملاک ناظرة شزرا
إلى نحو شخص حیل بینی و بینه *** لعظم الذی عاینته منه لی خیرا
فقلت حبیبی جبرئیل من الذی *** تلاحظه الأملاک قال لک البشرى
فقلت و من ذا قال علی الرضا *** و ما خصه الرحمن من نعم فخرا
تشوقت الأملاک إذ ذاک شخصه *** فصوره الباری على صورة أخرى
فمال إلى نحو ابن عم و وارث *** على جذل منه بتحقیقه خبرا
ترجمه: «در خبرى که از مصطفى رسول خدا به صحت پیوسته، شکى ندارد که مورد تردید قرار گیرد. فرمود: چون به آسمانها بالا شدم، مشاهده کردم فرشتگان با گوشه چشم نگرانند، سوى شخصى که میان من و او پرده افتاد، به خاطر عظمتى که از او در خاطر نشست. گفتم دوست من جبرئیل! این کیست که فرشتگان بدو خیره شده اند؟ گفت بشارتت باد. گفتم بشارت چیست؟ و این کیست؟ گفت على همان مرد پسندیده که خدایش به افتخارات برکشید. بدین خاطر، فرشتگانش مشتاق دیدار شدند، و خدایش با این صورت نمودار ساخت. رسول خدا مشتاقانه سوى او شتافت و چهره چون گلش را بشناخت.»

مناقب

از سروده هاى اوست این «غدیریه» دیگر چنانکه در مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 537 ط ایران آمده است:
ألیس قام رسول الله یخطبهم *** یوم الغدیر و جمع الناس محتفل
و قال من کنت مولاه فذاک له *** من بعد مولى فواخاه و ما فعلوا
لو سلموها إلى الهادی أبی حسن *** کفى البرایا و لم تستوحش السبل
هذا یطالبه بالضعف محتقبا *** و تلک یحدو بها فی سعیها جمل
ترجمه: «نه این است که روز غدیر، رسول خدا، هنگامى که تمام مردم گرد آمدند، به خطبه برخاست گفت: هر که را من رهبر و سرورم، این على پس از من سرورم و رهبر است، ولى نپذیرفتند. اگر زمام خلافت را به ابوالحسن هادى امم مى سپردند، جهان را بس بود و راهها امن. ولى آن یک با سینه پر کین منتظر فرصت و آن دیگرى بر شتر سوى بصره مى تازد.»
و از قصیده دیگرش این چند بیت است که در مناقب ج 1 ص 538 ط ایران آمده:
فقال رسول الله هذا لأمتی *** هو الیوم مولى رب ما قلت فاسمع
فقام جحود ذو شقاق منافق *** ینادی رسول الله من قلب موجع
أ عن ربنا هذا أم انت اخترعته *** فقال معاذ الله لست بمبدع
فقال عدو الله لا هم إن یکن *** کما قال حقا بی عذابا فأوقع
فعوجل من أفق السماء بکفره *** بجندلة فانکب ثاو بمصرع
«رسول خدا فرمود: این مرد (على) امروز سرور شماست چونانکه من سرور شمایم، بارخدایا بشنو. منکرى نفاق پیشه برخاست و فریاد از دل پر درد بر کشید: این فرمان از خداست یا خود بافته اى؟ فرمود: پناه بر خداى بزرگ که من خود رأى باشم. گفت: بار الها اگر راست مى گوید که این فرمان از تو است، عذاب را بر من فرود آر. کیفر کفرش از آسمان، سنگى بشتاب بر سر آمد و به رو در افتاد.»
ابوالعلاء نامبرده، قصیده طولانى در ستایش مولى امیرالمؤمنین (ع) سروده و ائمه پاک گوهر را تن به تن نام مى برد:
إن رسول الله مصباح الهدى *** و حجة الله على کل البشر
جاء بفرقان مبین ناطق *** بالحق من عند ملیک مقتدر
فکان من أول من صدقه *** وصیه و هو بسن ما ثغر
و لم یکن أشرک بالله و لا *** دنس یوما بسجود لحجر
فذاکم أول من آمن بال *** - له و من جاهد فیه و نصر
أول من صلى من القوم و من *** طاف و من حج بنسک و اعتمر
من شارک الطاهر فی یوم العبا *** فی نفسه من شک فی ذاک کفر
من جاد بالنفس و من ضن بها *** فی لیلة عند الفراش المشتهر
من صاحب الدار الذی انقض بها *** نجم من الجو نهارا فانکدر
من صاحب الرایة لما ردها *** بالأمس بالذل قبیع و زفر
من خص بالتبلیغ فی براءة *** فتلک للعاقل من إحدى العبر
من کان فی المسجد طلقا بابه *** حلا و أبواب أناس لم تذر
من حاز فی خم بأمر الله ذا *** ک الفضل و استولى علیهم و اقتدر
من فاز بالدعوة یوم الطائرال *** - مشوی من خص بذاک المفتخر
من ذا الذی أسری به حتى رأى ال *** - قدرة فی حندس لیل معتکر
من خاصف النعل و من خبرکم *** عنه رسول الله أنواع الخبر
سائل به یوم حنین عارفا *** من صدق الحرب و من ولى الدبر
کلیم شمس الله و الراجعها *** من بعد ما انجاب ضیاها و استتر
کلیم أهل الکهف إذ کلمهم *** فی لیلة المسح فسل عنها الخبر
و قصة الثعبان إذ کلمه *** و هو على المنبر و القوم زمر
و الأسد العابس إذ کلمه *** معترفا بالفضل منه و أقر
بأنه مستخلف الله على الأ *** مة و الرحمن ما شاء قدر
عیبة علم الله و الباب الذی *** یؤتى رسول الله منه المشتهر
ترجمه: «رسول خدا مشعل هدایت و بر تمام عالمیان حجت و گواه است. با معجزى روشنگر حق و باطل از جانب خداى مقتدر آمد. اول کسى که او را تصدیق کرد، وصى او بود نوجوان. که نه شرک ورزید و نه با سجده به سنگهاى جامد روح خود را آلوده کرد. این نوجوان، اولین مؤمن به پروردگار است، و همانکه دین خدا را با جهاد یارى کرد. اول کسى که پیشانى عبودیت بر خاک نهاد و با آداب تمام مناسک عمره و حج به پاى آورده طواف کرد. همانکه روز مباهله (روز کساء) با پاکمرد جهان رسول خدا برابر آمد. هر که در این مقاله تردید کند کافر است. کیست آن جوانمردى که در شب هجرت بر فراش رسول برخى او گشت؟ و آن که از بذل جان دریغ کرد؟ کیست صاحب آن خانه که ستاره آسمان در آن سقوط کرد؟ کیست صاحب آن پرچم فتح که دیروزش، فلان و فلان با خوارى شکست به رسول خدا باز دادند؟ کیست آنکه درب خانه اش به مسجد باز مى شد، حلال و آزاد، و دگران ممنوع شدند. کیست که در روز «غدیر خم» به فرمان حق صاحب فضل و امتیاز شد و بر همگان فرمانرواى مقتدر؟ کیست که در تناول «مرغ بریان» با دعاى رسول خدا شریک گشت و کیست مخصوص به این افتخار؟ «خاصف نعل» کیست، آنکه رسول خدا انواع فضائل او را برشمرد. از روز «حنین» یرس چه کسى در صف نبرد مخلصانه شمشیر زد و چه کس راه فرار گرفت؟ آنکه با خورشید سخن گفت و بعد از غروب و تاریکى به دعاى خود فرازش خواند تا نماز گزارد. آنکه با اصحاب کهف هم سخن گشت، در آن شب که به فرمان رسول بر پلاس خیبرى سوار شدند. و داستان اژدها که در پاى منبر با على سخن گفت و همگان دسته دسته به کنارى خزیدند. و آن شیر دژم که به فضل و منقبت على زبان باز کرد و اعتراف نمود که: او خلیفه خداست در روى زمین و خداى رحمان آنچه خواهد مقدر کند. گنجور دانش حق و باب علم رسول که از آن در درآیند.»

اهل بیت

در قصیده دگر گوید:
أیا أمة السوء التی ما تیقظت *** لما قد خلت فیها من المثلات
و قد وترت آل النبی و رهطه *** على قدر الأیام أی ترات
و قد غدرت بالمرتضى علم الهدى *** إمام البرایا کاشف الکربات
ببدر و أحد و النضیر و خیبر *** و یوم حنین ساعة الهبوات
و صاحب خم و الفراش و فضله *** و من خص بالتبلیغ عند براة
ترجمه: «اى امت کج خیم که به خواب خرگوشى گرفتار و از عبرتها پند نمى گیرید! اى امتى که تبار پیامبر و خاندان او را به خون کشید، آن هم چه خون کشیدنى؟ اى امتى که با مرتضى، پرچم هدایت، پیشواى امم، راه خیانت گرفت همانکه غمگسار ملت بود. در جنگ «بدر» و «احد» و حصار «بنى نضیر» و نبرد «خیبر» و روز «حنین» که غبار جنگ برخاست. صاحب افتخار «غدیر خم» و فداکار «شب هجرت» و آنکه به تبلیغ سوره برائت مخصوص گشت.»
و قصیده دارد که على بن ابى طالب امیرالمؤمنین را مى ستاید:
و الله ألبسه المهابة و الحجا *** و ربا به أن یعبد الأصناما
مازال یغذوه بدین محمد *** کهلا و طفلا ناشئا و غلاما
أم من سواه إذا أتی بقضیة *** طرد الشکوک و أخرس الحکاما
فإذا رأى رأیا یخالف رأیه *** قوم و إن کدوا له الأفهاما
نزل الکتاب برأیه فکأنما *** عقد الإله برأیه الأحکاما
من ذا سواه إذا تشاجرت القنا *** و أبى الکماة الکر و الإقداما
و تصلصلت حلق الحدید و أظهرت *** فرسانها التصجاج و الإحجاما
و رأیت من تحت العجاج لنقعها *** فوق المغافر و الوجوه قتاما
کشف الإله بسیفه و برأیه *** یظمی الجواد و یرتوی الصمصاما
و وزیره جبریل یقحمه الوغى *** طوعا و میکال الوغى إقحاما
أم من سواه یقول فیه أحمد *** یوم الغدیر و غیره أیاما
هذا أخی مولاکم و إمامکم *** و هو الخلیفة إن لقیت حماما
منی کما هارون من موسى فلا *** تألوا لحق إمامکم إعظاما
إن کان هارون النبی لقومه *** ما غاب موسى سیدا و إماما
فهو الخلیفة و الإمام و خیر من *** أمضى القضاء و خفف الأقلاما
حتى لقد قال ابن خطاب له *** لما تقوض من هناک و قاما
أصبحت مولائی و مولى کل من *** صلى لرب العالمین و صاما
غصن رسول الله أثبت غرسه *** فعلا الغصون نضارة و نظاما
حتى استوى علما کما قد شاءه *** رب السماء و سیدا قمقاما
ما سامه فی أن یکون مؤمرا *** لفتى و لا ولى علیه أساما
فهو الأمیر حیاته و مماته *** أمرا من الله العلی لزاما
صلى علیه ذو الجلال کرامة *** و ملائک کانوا لدیه کراما
ترجمه: «خداوندش جامه هیبت و لباس فرزانگى بر تن آراست و از عبادت بتها بپیراست. همواره با آئین محمدش بپرورد: هم در پیرى و کودکى، نوجوانى و نورستگى. جز او کیست که در قضاوت شک و شبهه را زدود و عقول را به حیرت افکند؟ هر گاه بر خلاف رأى همگان نظر داد، با آنکه دگران جدیت و کوشش خود به کار بستند. کتاب آسمانى طبق نظر او نزول گرفت، گویا خداوند عزت احکام را با راى او پیوند داده است. کیست جز او که، هر گاه نیزه ها در هم رفت، و دلیران از حمله و پیشرى باز نشستند. طرقا طروق اسلحه فضا را پر کرد و سوار کاران با فریاد و غلغله از کار ماندند. اگر نیک بنگرى، از گرد و غبار معرکه، کله خودها سیاه و رویها دژم است: خداوند با شمشیر او که از خون دشمنان سیراب شود، عقده هاى مؤمنین بگشاید؟ و در روز نبرد جبرئیل و میکائیل دستیار او باشند. کیست جز او که احمد مرسل، روز «غدیر» و روزهاى دگر، مى گفت: این برادر من سرور و پیشواى شماست و جانشین من اگر مرگ به سراغم آید. نسبت به من چنان است که هارون براى موسى، در حق شناسى او کوتاهى مکنید. اگر معترفند که هارون در غیاب موسى پیشوا و سرور بنى اسرائیل بود. على هم جانشین رسول و پیشواى امت و سرور داوران و سبکباران است. حتى پسر خطاب، هنگامیکه از غدیر خم بار مى بستند، گفت: تو امروز سرور من گشتى و سرور همه آنان که براى خداى جهان روزه و نماز گزارند. شاخه اى که رسول خدایش در زمین نشاند و طراوت و خرمى آن بر همه شاخساران فزون گشت. تا آنجا سر کشید و به آسمان برشد که خدایش خواسته بود، سرورى والا. از اینکه بر سروران قریش فرمانروا باشد، حقیرش نشمرد و نه «اسامه» را بر او سرور ساخت. در زندگى و مرگ امیر مؤمنان بود، فرمانى است الزامى از خداى بزرگ. خداوندش به پاس کرامت درود فرستاد و هم فرشتگانى که نزد خداى گرانقدر و بزرگوارند.»

از غدیریه دیگرش

یا آل أحمد لولاکم لما طلعت *** شمس و لا ضحکت أرض من العشب
یا آل أحمد لازال الفؤاد بکم *** صبا بوادره تبکی من الندب
یا آل أحمد أنتم خیر من وخدت *** به المطایا فأنتم منتهى الإرب
أبوکم خیر من یدعى لحادثة *** فیستجیب بکشف الخطب و الکرب
عدل القران وصی المصطفى و أبو ال *** - سبطین أکرم به من والد و أب
بعل المطهرة الزهراء ذو الحسب ال ***- طهر الذی ضمه شفعا إلى النسب
من قال أحمد فی یوم الغدیر له *** من کنت مولى له فی العجم و العرب
فإن هذا له مولى و منذره *** یا حبذا هو من مولى و یا بأبی
من مثله و هو مولى الخلق أجمعها *** بأمر رب الورى فی نص خیر نبی
یأتی غدا و لواء الحمد فی یده *** و الناس قد سفروا عن أوجه قطب
حتى إذا اصطکت الأقدام زائلة *** عن الصراط فویق النار مضطرب
ترجمه: «اى خاندان احمد، اگر برکت وجود شما نبود، نه خورشیدى مى دمید و نه مرغزار و چمن خندان مى گشت. خاندان احمد! این قلب زارم در ماتم شما گریان و خون چکان است. خاندان احمد! شمائید بهترین فرزندان آدم و شمائید آخرین امید. پدرتان على بهترین فریادرسى بود که براى گرفتاریها و غمها بخوانند. همتاى قرآن، وصى مصطفى، پدر سبطین: حسن و حسین، به به به آن پدر. شوهر زهراى پاک، پاک گوهر با حسب که رسولش جفت خاندان خود ساخت. آنکه احمدش در روز «غدیر» گفت: هر که من سرور او باشم از عجم و عرب. بداند که این مرد، سرور و رهبر اوست. وه چه خوب سرورى، پدرم فدایش باد. کیست همسنگ او! در صورتی که او سرور خلایق است، به فرمان خداى جهان و نص بهترین پیامبران. فرداى قیامت با پرچم سپاس به محشر آید، و مردمان را روى دژم و سیاه است. و چون قدمها بر صراط به پیچد و لغزان شود به سوى آتش.»


منابع :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 175، جلد 7 صفحه 207

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/118650