زنده شدن مردگان

چگونه خدا انسان را پس از آن که اندامهایش خاک و از هم پراکنده مى شود، برمى انگیزد؟! زیرا آنها زندگیى مى خواهند که مسئولیت و بازخواستى در آن نباشد، و این اعتقاد همراه پرستش آنها نسبت به جن و دیگر شریکان برساخته اى که آنها را مى پرستند، مسئولیت و بازخواست را با شفاعت از آنها برمى دارد. آیه استبعاد منکران رستاخیز را به این صورت منعکس مى کند: آنها مى گفتند: «أ إذا متنا و کنا ترابا و عظاما أ إنا لمبعوثون؛ آیا هنگامى که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟!» (صافات/ 16) و از این بالاتر اینکه «أ و آباؤنا الأولون؛ آیا پدران نخستین ما نیز برانگیخته مى شوند؟!» (صافات/ 17)
همانها که جز مشتى استخوان پوسیده، یا خاکهاى پراکنده وجودشان باقى نمانده است، چه کسى مى تواند این اجزاى متفرق را جمع کند؟ و چه کسى مى تواند لباس حیات بر آنان بپوشاند. اما این کوردلان فراموش کرده بودند که روز نخست همه خاک بودند، و از خاک آفریده شدند، اگر در قدرت خدا شک داشتند باید بدانند خداوند یک بار قدرت خود را به اینها نشان داده بود، و اگر در قابلیت خاک مردد بودند، آن هم یک بار به ثبوت رسیده بود، به علاوه آفرینش آسمانها و زمین با آن همه عظمت جاى تردید در قدرت بى پایان حق براى کسى باقى نمى گذارد.
قابل توجه اینکه آنها گفته هاى خود را در مقام انکار با انواع تاکیدها مؤکد مى ساختند (چرا که جمله "أ إنا لمبعوثون" هم جمله اسمیه است، و هم "ان" و "لام" که هر کدام براى تاکید مى باشد در آن به کار رفته) و این به دلیل جهل و لجاجت آنها بود. این نکته نیز قابل دقت است که "تراب" (خاک) در آیه فوق بر "عظام" (استخوانها) مقدم داشته شده، این امر ممکن است اشاره به یکى از سه نکته باشد: نخست اینکه گرچه انسان بعد از مرگ ابتداء به صورت استخوان و بعد خاک در مى آید ولى چون بازگشت خاک به حیات عجیب تر است مقدم ذکر شده. دیگر اینکه هنگامى که بدن مردگان متلاشى مى شود نخست گوشتها تبدیل به خاک مى گردد و در کنار استخوانها قرار مى گیرد، بنا بر این در آن واحد هم خاک است و هم استخوان. و دیگر اینکه "تراب" اشاره به جسدهاى نیاکان دور است و" عظام" اشاره به بدنهاى پدران است که هنوز کاملا تبدیل به خاک نشده است.
سپس قرآن به کوبنده ترین پاسخها در برابر آنها پرداخته، به پیغمبر اکرم (ص) مى فرماید «قل نعم و أنتم داخرون؛ به آنها بگو: آرى همه شما و نیاکانتان مبعوث مى شوید در حالى که ذلیل و خوار و کوچک خواهید بود؟!» (صافات/ 18) گمان مى کنید زنده کردن شما و همه پیشینیان براى خداوند قادر و توانا کار مشکلى است، و عمل مهم سنگینى مى باشد؟ نه «فإنما هی زجرة واحدة فإذا هم ینظرون؛ تنها یک صیحه و بانگ عظیم از ناحیه مامور پروردگار زده مى شود، ناگهان همه از قبرها برمى خیزند، و جان می گیرند و با چشم خود صحنه محشر را که تا آن روز تکذیب مى کردند نگاه مى کنند.» (صافات/ 19)
"زجرة" از ماده "زجر" چنان که قبلا هم اشاره کردیم گاه به معنى طرد است، و گاه به معنى فریاد، و در اینجا منظور معنى دوم است، و اشاره به نفخه دوم و صیحه ثانى اسرافیل مى باشد که شرح پیرامون آن را به خواست خدا ذیل آیات سوره زمر خواهد آمد. جمله "ینظرون" (نگاه مى کنند) اشاره به نگاه کردن خیره خیره آنها به عرصه محشر یا نگاه کردن به عنوان انتظار عذاب است و در هر صورت منظور این است که نه تنها زنده مى شوند بلکه درک و دید خود را با همان یک صیحه باز مى یابند! تعبیر به "زجرة واحدة" با توجه به محتواى این دو کلمه اشاره به سرعت و ناگهانى بودن رستاخیز و سهولت آن در برابر قدرت خدا است که با یک فریاد آمرانه "فرشته رستاخیز" همه چیز رو به راه مى شود! اینجا است که ناله این مشرکان مغرور و خیره سر که نشانه ضعف و زبونى و بیچارگى آنها است برمى خیزد، «و قالوا یا ویلنا هذا یوم الدین؛ و مى گویند اى واى بر ما این روز جزا است.» (صافات/ 20)
آرى هنگامى که چشمشان به دادگاه عدل الهى، و شهود و قضات این دادگاه، و علائم و نشانه هاى مجازات مى افتد بى اختیار ناله و فریاد سر مى دهند و با تمام وجود اعتراف به حقانیت رستاخیز مى کنند، اعترافى که نمى تواند هیچ مشکلى را براى آنها حل کند، و یا کمترین تخفیف در مجازات آنها ایجاد نماید. اینجا است که از ناحیه خداوند یا فرشتگان او به آنها خطاب مى شود آرى «هذا یوم الفصل الذی کنتم به تکذبون؛ امروز همان روز جدایى است که شما آن را تکذیب مى کردید.» (صافات/ 21) جدایى حق از باطل، جدایى صفوف بدکاران از نیکوکاران، و روز داورى پروردگار بزرگ. نظیر همین تعبیر در آیات دیگر قرآن به چشم مى خورد که از روز قیامت به یوم الفصل یا روز جدایى تعبیر شده، چه تعبیر عجیب و گویا و وحشتناکى؟! (دخان/ 40 و مرسلات/ 13- 14 و 38 و نبا/ 17) قابل توجه اینکه کافران که در قیامت درباره آن روز سخن مى گویند تعبیر به روز جزا مى کنند؛ «یا ویلنا هذا یوم الدین» ولى خداوند به عنوان "یوم الفصل" از آن یاد مى نماید «هذا یوم الفصل؛ اين است همان روز داورى.» (صافات/ 21)
این تفاوت تعبیر ممکن است از این نظر باشد که مجرمان تنها به کیفر و مجازات خود مى اندیشند، ولى خداوند به معنى گسترده ترى اشاره مى کند که مساله مجازات یکى از ابعاد آن است و آن اینکه روز قیامت روز جدایى ها است، آرى روز جدایى صفوف زشتکاران از نیکوکاران چنان که در سوره یس آیه 59 آمده است: «و امتازوا الیوم أیها المجرمون؛ اى مجرمان از دیگران جدا شوید که اینجا دار دنیا نیست که بدکاران خود را در صف بندگان خدا جا زنند.» و چه دردناک است که آنها مشاهده مى کنند بستگان و فرزندان با ایمانشان از آنها جدا مى شوند و راه بهشت پیش مى گیرند. به علاوه آن روز روز جدایى حق از باطل است، مکتبها و خطوط متضاد و برنامه هاى راستین و دروغین همچون عالم دنیا بهم آمیخته نیست، باید هر کدام در جایگاه خویش قرار گیرد. و از همه گذشته آن روز، روز فصل به معنى روز داورى است، و خداوند عالم و عادل در مقام قضاوت دقیق ترین حکم را درباره بندگانش صادر مى کند، و اینجا است که رسوایى همه جانبه براى مشرکان فراهم مى شود. کوتاه سخن اینکه طبیعت این دنیا آمیزش و اختلاط حق و باطل است، در حالى که طبیعت رستاخیز طبیعت جدایى این دو از یکدیگر مى باشد، و به همین دلیل یکى از نامهاى قیامت در قرآن مجید که بارها تکرار شده "یوم الفصل" است، اصولا در روزى که همه نهانها آشکار مى شود جدایى صفوف اجتناب ناپذیر است.
سپس خداوند به فرشتگانى که مامور کوچ دادن مجرمان به دوزخند فرمان مى دهد: «احشروا الذین ظلموا و أزواجهم و ما کانوا یعبدون؛ ظالمان و همردیفان آنها و آنچه را مى پرستیدند جمع آورى کنید.» (صافات/ 22) خطاب تکوینى مبنى بر محکومیت بیگانگان است که در مقام تکذیب روز قیامت بوده گفته مى شود آنان را گرد هم آورده هر یک به همراه قرین خود و نیز آنچه را که آفریده ساحت کبریائى است پرستش مى نمودند به دوزخ افکنید.
روح پلید هر فردى از بیگانگان با شیطانى مخصوص و نیرنگهاى خاص او سنخیت داشته به آن نیروى شیطانى مخصوص روح کافر گفته مى شود. به عبارت دیگر خصوصیات و اندیشه هاى هر فردى از بیگانگان امتیازاتى از سایر اندیشه هاى کفار دارد و سبب امتیاز ذاتى او شده به همین قیاس نیرنگ پلید شیطانى که پیوسته با او این سنخ اندیشه ها و گناهانى را القاء می نماید با او رابطه مخصوص خواهد داشت بدین تناسب به شیطان مخصوص زوج و قرین آن کافر گفته مى شود به تناسب اینکه القائات مخصوص او را پذیرفته است. شیاطین از نظر تجرد و پلیدى وجودى با خاطرات و اندیشه هاى بیگانگان سنخیت دارند در اثر اینکه هر دو موجود مجرد و پلیدند و ارتباط و اتصال کاملى میان نیرنگهاى شیطانى مانند نیروى مغناطیسى با افکار و اندیشه بیگانگان هست و شیاطین با نیروى جاذبه خود خاطرات و افکار آنان را به سوى خود جلب می نماید و هر چه مردم مبتذل ضعف و پذیرش در برابر جذبات و القائات شیطانى از خود نشان دهند نیروى زیاده بر خاطرات آنان تأثیر خواهد گذارد و دعوت شیطان و جاذبیت او نسبت به همه افراد بشر یکسان است و هر نیرو که در اختیار دارد براى اغواء هر یک از افراد بشر به کار مى برد با توجه به این که دعوت و تأثیر نیرنگهاى شیطانى نسبت به خاطرات افراد بشر به طور طولى است یعنى از مبادى افعال اختیارى بشر و از مبادى اراده و خواست آنان می باشد و بالاخره نیرنگهاى شیطانى قرین و ملازم و ریشه خواسته هاى انسانى بى شمار می آید و یا مانند تماس آتش با آب که حرارت در آن پدید مى آورد.
بر این اساس در عوالم دیگر یعنى عالم برزخ و قیامت نیز مقارنه و ملازمت آن دو با یکدیگر آشکارتر خواهد شد مانند کثرت ارتباط و وابستگى ریشه به ساق و شاخه. و در آیات کریمه رابطه شیطانى با افراد مبتذل و بیگانه به نام قرین و نیز به نام ازواج معرفى شده که حقیقت کافر و بیگانه از دو نیروى فعل و انفعال و تأثیر و تأثر صورت مى گیرد و از الهامات و نیرنگهاى شیطانى و جاذبیت آن از یک سو و پذیرش و انقیاد بیگانه از سوى دیگر تشکیل مى شود.
آرى «من دون الله فاهدوهم إلى صراط الجحیم؛ آنچه را جز خدا مى پرستیدند حرکت دهید و به سوى دوزخ هدایتشان کنید.» (صافات/ 23) "احشروا" از ماده "حشر" به گفته راغب در مفردات به معنى خارج کردن گروهى از مقر خود و گسیل داشتن آنها به میدان جنگ و مانند آن است. این واژه در بسیارى از موارد به معنى جمع کردن نیز آمده است. به هر حال این سخن یا از ناحیه خداوند است، و یا از سوى گروهى از فرشتگان به گروه دیگرى که مامور گردآورى و حرکت دادن مجرمان به دوزخند، و نتیجه یکى است. "ازواج" در اینجا یا اشاره به همسران مجرم و بت پرست آنها است، و یا همفکران و همکاران و همشکلان آنها، زیرا این کلمه به هر دو معنى آمده است، چنان که در سوره واقعه آیه 7 مى خوانیم «و کنتم أزواجا ثلاثة؛ شما روز قیامت به سه گروه تقسیم مى شوید.»
مبنى بر اجراى عقوبت به بیگانگان است هر یک از افراد با قرین مخصوص به خود از نظر سنخیت که با یکدیگر دارند و رابطه تأثیر و تأثر و جاذبیت و مجذوبیت که میان آن دو برقرار است انفکاک آن دو از یکدیگر خلف فرض است بر این اساس هر دو به معیت و ملازمت یکدیگر به سوى دوزخ سوق داده خواهند شد. با توجه به این که شیطانى که قرین و زوج و هم آئین بیگانه است از نظر تجرد و پلیدى وجودى که دارد عقوبت او اختصاص به عقوبتهاى روانى و حسرت و سوز و گدازهاى مخصوص دارد که زیاده بر تصور است. خطاب در صحنه قیامت درباره بیگانگان صادر مى شود مبنى بر محکومیت هر یک از آنان که آنچه از مخلوقات و غیر آفریدگار را پرستش نموده اید وسیله افروختن و شعله هاى دوزخ خواهند بود و هر یک با بت ها که پرستش مى نمودند وارد دوزخ شده و براى همیشه در آن زیست خواهند نمود و از نظر مبغوضیت ذاتى که دارند بسوى دوزخ سوق داده و رانده خواهند شد.
صدور خطاب «فاهدوهم إلى صراط الجحیم» ظهور سیرت اعتقادى و عمل جوارح بیگانگان در دنیا است که از طریق اسباب و عوامل به کمال برسد ولى آن را در ضلالت و گمراهى خود به کار برده است بشر در این جهان متحرک در صفت سایر متحرکات قرار می گیرد ناگریز هر یک از افعال اختیارى نیک و بد او حرکت به سوى غرض و وصول به مقام عالى وجودى است که خود برگزیده و به طور حرکت طولى بدان نائل شده نقص خود را رفع نموده به کمال مقصود نائل گردد و هر فعل اختیارى استکمال وجودى و حرکت ذاتى است که نیروى اراده به کمک نیروى جوارحى خود به عرصه ظهور و فعلیت در می آید و از روان ظهور نموده سبب کمال آن خواهد شد و به آن نیز باز خواهد گشت و نظر به این که صراط مستقیم ربوبیت به آن است که حرکت طولى و تعالى در همه نظام جهان اجراء گردد بر این اساس پروردگار سیرت آزمایش و استکمال بشرى را به نظام عالى تر در می آورد که اشرف از این جهان است هم چنین نفوس بشرى را که در این جهان نیروى ایجابى به قید و شرط است به نفوس مستکفى و کافى ارتقاء خواهند داد و نیز همه اجزاء ریز و کلان جهان را در مسیر حرکت وجودى در آورده و به سوى عالم آخرت و نظام کاملتر آن سوق می دهد هم چنین سیرت حرکات ارادى صالح و طالح بشر را نیز که مقام ذاتى او است به صورت کاملترى از زندگى گوارا و قرب رحمت و یا عقوبت همیشگى و محرومیت از رحمت که زیاده بر تصور است در خواهد آورد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 28

  2. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 14 صفحه 15

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119051