نشانه های رستاخیز

مرگ و زندگی

زندگى بشر همیشگى است و پس از مرگ به عالم قیامت انتقال خواهد یافت و بهترین دلیل که قابل انکار و تردید نباشد استناد به وقوع و تحقق آن است مانند آدم ابوالبشر که پروردگار به قدرت کامل خود او را از خاک و گل آفرید و همان نیروى خالقیت که پروردگار درباره آدم اعمال فرمود. و همچنین به طور بداهت سایر افراد بشر را از طریق مواد غذائى به صورت ماده تناسلى در آورده با امکانات مخصوص به صورت علقه و خون بسته و سپس به صورت مضغه و گوشت جویده در می آورد و پس از آنکه اعضاء و جوارح جنین به حد رشد رسید به آن روح مى دمد و پس از رشد بیشترى به صورت نوزاد به دنیا می آید.
از این دلیل آشکار به طور حتم استفاده می شود که پروردگار با قدرت بینهایت خود پس از مرگ بشر که بدن عنصرى او نابود و به صورت خاک در آمده بار دیگر آن را حیات مى بخشد و به صحنه قیامت احضار می نماید. اگر درباره رستاخیز و تجدید حیات مردگان در تردید هستید به گذشته خود بنگرید، آیا مى توانید بگویید: خدا نمى تواند شما را از نو بیافریند؟ پس چگونه توانسته است شما را به حالات و در مراحل گوناگون یاد شده، پس از آن که هیچ نبودید، بیافریند؟ در قرآن و سنت آمده است که انسان دو بار آفریده شده، یک بار در عالم ذر آنجا که همه مردم از خاک آفریده شده اند، و دیگر بار هنگامى که آنان را در پشتهاى پدرانشان و سپس رحمهاى مادرانشان نهاده اند. پس بعد از آن که نطفه در رحم مادر جاى داده شد، مى بینیم که پس از زمانى به صورت لخته اى خون در مى آید که به رحم مادر مى چسبد و سپس به شکل پاره گوشتى کوبیده تغییر مى یابد. قرآن مى خواهد صحنه هاى معاد را که مردم در همین زندگى دنیا با آن سر و کار دارند و پیوسته با چشم خود مى بینند و از آن غافلند براى آنها تشریح کند تا بدانند زندگى بعد از مرگ نه تنها امر غیر ممکنى نیست، بلکه دائما صحنه هاى مشابه آن را در زندگى روزمره با چشم خود مشاهده مى کنند.
نخست همه انسانها را مخاطب ساخته مى گوید: «یا أیها الناس إن کنتم فی ریب من البعث فإنا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غیر مخلقة؛ اى مردم! اگر در رستاخیز تردید دارید به این نکته توجه کنید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شد، و پس از آن از چیزى شبیه به گوشت جویده که بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بدون شکل.» «لنبین لکم؛ همه اینها به خاطر آن است که این حقیقت را براى شما آشکار سازیم که ما بر هر کار قادر و توانا هستیم.» «و نقر فی الأرحام ما نشاء إلى أجل مسمى؛ و جنینهایى را که بخواهیم تا مدت معینى در رحم مادران قرار مى دهیم.» تا دوران تکاملى خود را طى کنند، و آنچه را بخواهیم ساقط مى کنیم و از نیمه راه از مدار خارجش مى سازیم. از آن پس یک دوران انقلابى جدید آغاز مى شود «ثم نخرجکم طفلا؛ و ما شما را به صورت طفل از شکم مادر بیرون مى فرستیم.» به این ترتیب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شکم مادر پایان مى پذیرد، و قدم به محیطى وسیعتر، مملو از نور و صفا و امکانات بسیار فزونتر مى گذارید. (حج/ 5)
باز چرخهاى حرکت تکاملى شما متوقف نمى شود، و هم چنان سریع در این راه به پیشروى ادامه مى دهید «ثم لتبلغوا أشدکم؛ سپس هدف این است که به حد رشد و بلوغ و کمال جسم و عقل برسید.» در اینجا جهل تبدیل به دانایى، و ضعف و ناتوانى تبدیل به قدرت و توانایى و وابستگى مبدل به استقلال مى شود. ولى این چرخ باز متوقف نمى گردد هر چند «و منکم من یتوفى و منکم من یرد إلى أرذل العمر؛ گروهى از شما در این میان از دنیا چشم فرو مى بندند اما گروه دیگرى سیر نزولى حیات را بعد از تکامل شروع مى کنند تا به بدترین مرحله زندگى یعنى نهایت پیرى برسند.» آرى به مرحله اى مى رسد «لکیلا یعلم من بعد علم شیئا؛ که چیزى از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت.» (حج/ 5) پرده هاى نسیان و فراموشى صفحه عقل و فکر او را مى پوشاند، و در واقع حالتى شبیه حال کودکى به او دست مى دهد! این ضعف و ناتوانى و پژمردگى دلیل بر فرا رسیدن یک مرحله انتقالى جدید است، همانگونه که سستى پیوند میوه با درخت دلیل بر رسیدگى آن و وصول به مرحله جدایى است. این دگرگونیهاى عجیب و پى در پى که حاکى از قدرت بى پایان پروردگار است روشنگر این حقیقت است که همه چیز حتى احیاى مردگان براى او سهل و آسان است. البته در مورد این مراحل مختلف حیات بحثهاى فراوانى است که در نکته ها خواهد آمد.

زندگی و حیات گیاهان

سپس به بیان دلیل دوم که زندگى و حیات گیاهان است پرداخته، مى گوید: «و ترى الأرض هامدة فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و أنبتت من کل زوج بهیج؛ در فصل زمستان به زمین نگاه مى کنى، آن را خشک و مرده مى بینى، اما هنگامى که قطره هاى حیاتبخش باران را بر آن فرو فرستادیم و فصل بهار فرا رسید حرکت و جنبشى سراسر آن را فرا مى گیرد و نمو مى کند، و انواع گیاهان زیبا را مى رویاند.» (حج/ 5) در دو آیه بعد به عنوان جمع بندى و نتیجه گیرى کلى، هدف اصلى از بیان این دو دلیل را ضمن باز گویى پنج نکته تشریح مى کند:
1- نخست مى گوید: «ذلک بأن الله هو الحق؛ آنچه در آیات قبل از مراحل مختلف حیات در مورد انسانها و جهان گیاهان بازگو شد براى این است که بدانید خداوند حق است.» (حج/ 6) و چون او حق است نظامى را که آفریده نیز حق است، بنابراین نمى تواند بیهوده و بى هدف باشد، همانگونه که در جاى دیگر مى خوانیم: «و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا؛ ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده و باطل نیافریدیم، این گمان و پندار کافران است.» (ص/ 27) و چون این جهان بى هدف نیست و از سوى دیگر هدف اصلى را در خود آن نمى یابیم یقین پیدا مى کنیم که معاد و رستاخیزى در کار است.
2- این نظام حاکم بر جهان حیات به ما مى گوید: «و أنه یحی الموتى؛ او است که مردگان را زنده مى کند.» (حج/ 6) همان کسى که لباس حیات بر تن خاک مى پوشاند، و نطفه بى ارزش را به انسان کاملى مبدل مى سازد، و زمینهاى مرده را جان مى دهد او مردگان را حیات نوین مى بخشد آیا با این برنامه حیات آفرین مستمر او در این جهان باز مى توان در امکان معاد تردید کرد؟
3- هدف دیگر این است که بدانید «و أنه على کل شی ء قدیر؛ خدا بر هر چیز توانا است.» (حج/ 6) و چیزى در برابر قدرت او غیر ممکن نیست. آیا کسى که مى تواند خاک بى جان را تبدیل به نطفه کند و نطفه بى ارزش را در مراحل حیات پیش ببرد، و هر روز لباس تازه اى از زندگى بر او بپوشاند، و زمینهاى خشکیده و افسرده بى روح را چنان سر سبز و خرم سازد که قهقهه حیات از سر تا سر آن برخیزد، آیا چنین کسى قادر نیست که انسان را بعد از مرگ به زندگى جدید باز گرداند؟
4- و باز همه اینها براى این است که بدانید «و أن الساعة لا ریب فیها؛ ساعت پایان این جهان و آغاز جهان دیگر جاى شک و تردید ندارد.» (حج/ 7)
5- و اینها همه مقدمه اى است براى آخرین نتیجه و آن اینکه «و أن الله یبعث من فی القبور؛ خداوند تمام کسانى را که در قبرها آرمیده اند زنده مى کند.» البته این نتائج پنجگانه که بعضى مقدمه، و بعضى، ذى المقدمه، بعضى اشاره به امکان، و بعضى اشاره به وقوع است، مکمل یکدیگرند، و همگى به یک نقطه منتهى مى شوند و آن اینکه رستاخیز و بعث مردگان نه تنها امکان پذیر است بلکه قطعا تحقق خواهد یافت. آنها که در امکان زندگى بعد از مرگ تردید دارند صحنه مشابه آن در زندگى انسانها و گیاهان دائما در برابر چشمان آنان است و همه سال و همه روز تکرار مى شود. و اگر در قدرت خدا شک دارند این چیزى است که نمونه هاى بارز آن را با چشم خود مى بینند. مگر انسانها در آغاز از خاک آفریده نشدند؟
بنابراین چه جاى تعجب که بار دیگر از خاک برخیزند؟ مگر همه سال زمینهاى مرده در برابر چشمان ما زنده نمى شوند؟ چه جاى تعجب که انسانهاى مرده پس از سالها، جان گیرند و از خاک برخیزند؟ و اگر در وقوع چنین چیزى تردید دارند، باید بدانند نظام حاکم بر آفرینش این جهان نشان مى دهد که هدفى از آن در کار است، وگرنه همه باطل و بیهوده بود، در حالى که این زندگى چند روزه و آمیخته با اینهمه ناملایمات و ناکامیها چیزى نیست که ارزش این را داشته باشد که هدف نهایى عالم آفرینش را تشکیل دهد. بنابراین باید عالم دیگرى وجود داشته باشد، عالمى وسیع و جاودانه که شایسته است هدف آفرینش محسوب گردد.

مراحل هفتگانه زندگى انسان

در آیات فوق براى تشریح مساله رستاخیز و امکان آن، حرکت انسان را در یک مسیر هفت مرحله اى تشریح کرده است: نخست زمانى که خاک بود ممکن است منظور از خاک در اینجا خاکى باشد که آدم از آن آفریده شد، و نیز امکان دارد اشاره به این باشد که همه انسانها قطع نظر از این نیز از خاکند، چرا که تمام مواد غذایى که نطفه را تشکیل مى دهد و سپس مواد تغذیه کننده آن همه از خاک گرفته مى شوند. البته بدون شک قسمت قابل توجهى از بدن انسان را "آب" و قسمتى را "اکسیژن" و "کربن" تشکیل مى دهند که از خاک گرفته نشده ولى از آنجا که ستون اصلى تمام اعضاى بدن را موادى که از خاک گرفته شده تشکیل مى دهد این تعبیر کاملا صحیح است که انسان از خاک است. مرحله دوم مرحله "نطفه" است، خاک این موجود ساده و پیش پا افتاده و خالى از حس و حرکت و حیات تبدیل به نطفه مى شود، نطفه اى که از موجودات زنده ذره بینى اسرارانگیزى تشکیل یافته که در مرد "اسپر" و در زن "اوول" نامیده مى شود، این موجودات ذره بینى شناور به قدرى کوچکند که در نطفه یک مرد ممکن است میلیونها "اسپر" وجود داشته باشد!
جالب اینکه انسان بعد از تولد معمولا یک حرکت آرام و تدریجى را که بیشتر شکل "تکامل کمى" دارد تعقیب مى کند، در حالى که حرکت او در محیط رحم همراه با جهشهاى سریع و دگرگون کننده کیفى است. تحولات پى در پى و شگفت انگیز جنین در عالم رحم، به همان اندازه عجیب است که فى المثل سنجاق کوچک ساده اى با گذشت چند ماه تبدیل به یک هواپیما گردد! امروز "جنین شناسى" به صورت یک علم گسترده در آمده، و دانشمندان این علم موفق شده اند جنین را در مراحل مختلف مورد بررسى قرار داده، پرده از روى اسرار شگرف این پدیده اسرار آمیز جهان هستى بردارند و عجائب بسیارى درباره آن ارائه دهند.
در مرحله سوم نطفه به مرحله علقه مى رسد و سلولهاى آن همچون یک دانه توت بدون شکل (به صورت یک قطعه خون بسته) در کنار هم قرار مى گیرند که آن را در زبان علمى "مورولا" مى نامند. بعد از گذشتن مدت کوتاهى حفره تقسیم که سر آغاز تقسیم نواحى جنین است پیدا مى شود (و جنین را در این مرحله به "لاستولا" مى نامند). در مرحله چهارم کم کم جنین شکل یک قطعه گوشت جویده شده به خود مى گیرد بى آنکه اعضاى مختلف بدن در آن مشخص باشد. اما ناگهان در پوسته "جنین" تغییراتى پیدا مى شود، و شکل آن متناسب با کارى که باید انجام دهد تغییر مى یابد و اعضاى بدن کم کم ظاهر مى شود، اما جنینهایى که از این مرحله نگذرند و هم چنان به صورت سابق و یا ناقص بمانند ساقط مى شوند و از رده خارج مى گردند، جمله "مخلقة و غیر مخلقة" ممکن است اشاره به این مرحله باشد یعنى "کامل الخلقه" و "غیر کامل الخلقه". جالب اینکه قرآن مجید بعد از ذکر این چهار مرحله جمله "لنبین لکم" را آورده است، اشاره به اینکه این دگرگونیهاى سریع و شگفت انگیز که سبب مى شود یک قطره کوچک آب به یک انسان کامل تبدیل گردد، دلیل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چیز.
سپس به مراحل سه گانه پنجم و ششم و هفتم جنین که بعد از تولد صورت مى گیرد یعنى "طفولیت" و "بلوغ" و "پیرى" اشاره کرده است. این نکته نیز لازم به یاد آورى است که تولد انسان از خاک به صورت یک موجود زنده خود یک جهش بزرگ است، و مراحل گوناگون جنین همه جهشهاى پى در پى محسوب مى شوند، و نیز تولد انسان از مادر خود جهش بسیار مهمى است، و مراحل بلوغ و کهولت نیز جهش محسوب مى شوند. تعبیر قرآن در آیه بالا از "قیامت" به "بعث" گویا اشاره به همین مفهوم جهش باشد که در رستاخیز نیز صورت مى گیرد. به این نکته نیز باید توجه کرد که سخن گفتن قرآن از این مراحل مختلف جنین، در آن روز که نه علم جنین شناسى به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظه اى در باره دوران جنینى انسان داشتند، خود گواه زنده اى است بر اینکه این کتاب بزرگ از جهان وحى و ماوراء طبیعت سرچشمه مى گیرد.

معاد جسمانى

بدون شک هر جا قرآن سخن از بازگشت انسانها و رستاخیز به میان آورده منظور بازگشت این انسان با روح و جسم در آن جهان است، و آنها که معاد را منحصر به جنبه "روحانى" آن کرده اند و تنها قائل به بقاى ارواحند به هیچ وجه آیات قرآن را مورد بررسى قرار نداده اند، مثلا روشن است که آیاتى همچون آیه فوق با صراحت سخن از معاد جسمانى مى گوید وگرنه معاد روحانى چه شباهتى به دوران جنینى و زنده شدن زمینهاى مرده به وسیله نمو گیاهان دارد؟
مخصوصا آخرین جمله آیات مورد بحث که به صورت نتیجه نهایى آمده به وضوح این مطلب را ثابت مى کند آنجا که مى گوید: «و أن الله یبعث من فی القبور؛ و خداوند کسانى را که در قبرها هستند برمى انگیزاند.» (حج/ 7) چرا که قبر جایگاه جسم است نه روح. اصولا تمام تعجب مشرکان از همین مساله بوده است که چگونه انسانى که تبدیل به خاک شد بار دیگر به زندگى باز مى گردد، و الا مساله بقاى روح نه تنها چیز عجیبى نبوده بلکه مورد قبول اقوام جاهلى نیز بوده است.

"ارذل العمر" چیست؟

"ارذل" از ماده "رذل" به معنى چیز پست و نامطلوب است، و منظور از ارذل العمر نامطلوبترین دورانهاى عمر انسان مى باشد که به نهایت پیرى مى رسد، و به گفته قرآن علوم و دانشهاى خود را به کلى فراموش مى کند، و درست همانند یک کودک مى شود، از نظر معلومات همچون کودک است، از نظر تدبیر امور شبیه کودک است، از چیز جزئى همانند یک کودک ناراحت مى شود و با امر مختصرى خوشحال و راضى مى گردد، ظرفیت و حوصله خود را از دست مى دهد، و گاه حرکات او کودکانه مى شود. با این تفاوت که مردم از کودک انتظارى ندارند و از او دارند، به علاوه در مورد کودکان این امیدوارى هست که با رشد و نمو جسم و روحشان همه این حالات برطرف مى گردد اما در مورد پیران فرتوت و کهنسال چنین امیدى وجود ندارد و با این تفاوت که یک کودک چیزى نداشته که از دست بدهد اما این پیر کهنسال همه سرمایه هاى حیاتى خود را از دست داده.
روى این جهات حال پیران سالخورده در مقایسه با حال کودکان بسیار رقت بارتر و ناگوارتر است. در بعضى از روایات "ارذل العمر" به سن یکصد سالگى به بالا تفسیر شده است. و این ممکن است ناظر به نوع افراد باشد وگرنه کسانى هستند که در سنین پائینتر از یکصد سالگى به این مرحله مى رسند همانگونه که اشخاصى یافت مى شوند که در سنین بالاتر از صد نیز کاملا هوشیار و آگاهند. مخصوصا در علماء و دانشمندان بزرگ که دائما به مباحث علمى اشتغال دارند کمتر دیده مى شود که چنین وضعى دست دهد، و در هر حال باید در مورد این بخش از عمر به خدا پناه بریم، ضمنا یاد آورى این سالها کافى است که ما را از غرور و غفلت بیرون آورد که در آغاز چه بودیم و اکنون چه هستیم و در آینده چه خواهیم شد؟!


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏14 صفحه 17

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏8 صفحه 20

  3. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 11 صفحه 126

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119061