گواهان دادگاه الهی؛ اعضای بدن

اعمال در صحنه قیامت به پیشگاه کبریائى ظهور می کند و هر یک ظهورها و مظاهرى خواهند داشت از جمله از طریق شهادت و گواهى هر یک از اعضاء و جوارح به اعمالى است که مباشرت داشته مثلا زبان به گفتار و سخنان ناروا که از همه گناهان مبتذل تر و خطر آن زیادتر است گواهى می دهد: «یوم تشهد علیهم ألسنتهم و أیدیهم و أرجلهم بما کانوا یعملون؛ در آن روز که زبانهاى آنها و دستها و پاهایشان بر ضد آنان به اعمالى که مرتکب شدند گواهى مى دهند» (نور/ 24). زبان آنها بى آنکه خودشان مایل باشند به گردش درمى آید و حقائق را بازگو مى کند این مجرمان بعد از مشاهده دلائل و شواهد قطعى جرم بر خلاف میل باطنى خود صریحا اقرار به گناه کرده و همه چیز را فاش مى سازند چرا که جایى براى انکار نمى بینند. دست و پاى آنها نیز به سخن در مى آید و حتى طبق آیات قرآن پوست تن آنها سخن مى گوید، گویى نوارهاى ضبط صوتى هستند که همه صداهاى انسان را ضبط کرده و آثار گناهان در طول عمر در آنها نقش بسته است، آرى در آنجا که یوم البروز و روز آشکار شدن همه پنهانیها است ظاهر مى شوند. و اگر مى بینیم در بعضى آیات قرآن اشاره به روز قیامت مى فرماید: «الیوم نختم على أفواههم و تکلمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون؛ امروز ما بر زبان آنها مهر مى زنیم و دست و پایشان با ما سخن مى گوید» (یس/ 65)، منافاتى با آیه مورد بحث ندارد چرا که ممکن است در آغاز زبانها از کار بیفتد و سایر اعضا شهادت دهند، و هنگامى که شهادت دست و پا حقائق را برملا کرد زبان به حرکت در آید و گفتنى ها را بگوید و به گناهان اعتراف کند. سپس مى گوید: «یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون أن الله هو الحق المبین؛ در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى کم و کاست به آنها مى دهد و در آن روز مى دانند که خداوند حق مبین است» (نور/ 25). اگر امروز، و در این دنیا، در حقانیت پروردگار شک و تردید کنند، یا مردم را به گمراهى بکشانند در آن روز نشانه هاى عظمت و قدرت و حقانیتش آن چنان واضح مى شود که سرسخت ترین لجوجان را وادار به اعتراف مى کند.

گواهی اندامها
مراد از جمله «بما کانوا یعملون» به مقتضاى اطلاقى که دارد مطلق اعمال زشت است، -هم چنان که دیگران هم گفته اند- نه خصوص نسبت هاى زشت و ناروا تا شهادت زبان و دست و پا شهادت به عمل رمى و نسبت ناروا باشد پس مقصود از شهادت، شهادت اعضاى بدن بر گناهان و همه معاصى است، البته هر عضوى به آن گناهى شهادت مى دهد که مناسب با خود او است، پس گناه اگر از سنخ گفتار باشد، مانند قذف (نسبت زنا دادن)، دروغ، غیبت و امثال آن روز قیامت زبانها به آن شهادت مى دهند، و هر چه از قبیل افعال باشد، همچون سرقت و راه رفتن براى سخن چینى و سعایت و امثال آن، بقیه اعضاء بدان گواهى مى دهند و چون بیشتر گناهان به وسیله دست و پا انجام مى شود از این رو آن دو را نام برده. و در حقیقت شاهد بر هر عملى خود آن عضوى است که عمل از او سرزده هم چنان که آیه «شهد علیهم سمعهم و أبصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون؛ گوش و چشم و پوستشان علیه ایشان شهادت مى دهند به آنچه مى کردند» (فصلت/ 20». و آیه «إن السمع و البصر و الفؤاد کل أولئک کان عنه مسؤلا؛ گوش و چشم و قلب و همه اینها مسئول آن بوده اند» (اسرا/ 36)، و آیه «الیوم نختم على أفواههم و تکلمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون؛ امروز مهر بر زبانها مى زنیم (چون احتیاج نداریم که زبان آنان اقرار کند) بلکه دستشان با ما حرف مى زند، و پاهاشان گواهى مى دهد به آنچه که کسب مى کردند» (یس/ 65)، نیز به این معنا اشاره دارند
نخستین اندام کسانى که زنان پاکدامن را متهم به زنا کرده اند گواهى مى دهد، زبانهاى آنهاست که بدون اراده آنها زبان به رسوا ساختنشان مى گشاید، سپس دستهاى آنان است که با آنها به مواضع تهمت اشاره کرده اند (چه عادتا گوینده براى تعبیر مقاصد خود زبان و دستش را به کار مى برد)، سپس پاهاى آنان است که به وسیله آنها براى انتشار تهمت در بزرگترین پهنه ممکن جامعه دوندگى کرده و با سخن چینى و سم پاشى کوشیده اند میانه مردم فساد افکنند و روابط اجتماعى را آشفته سازند و برهم بزنند. مفسران روزگاران پیشین در برابر این آیه در شگفت مانده بودند، نه در مورد گواهى زبان -که امرى است طبیعى- بلکه در مورد گواهى پاها و دستها. بعضى از آنان گفته اند: همانا خداوند در هر اندامى زبانهایى آفریده است که درباره کردار انسان سخن مى گویند، و برخى دیگر گفته اند که: همانا خداوند است که خود از جانب اندامها سخن مى گوید چنان که به گونه اى با موسى سخن گفت. ولى ما امروز با وجود دستگاههاى الکترونیک پیشرفته، در این بار نیازى به اندیشه بسیار نداریم تا چگونگى گواهى دادن دستها و پاها را دریابیم. دانش جدید با تجربه عملى ثابت کرده است که هر سخن یا حرکت و اقدامى که از انسان سر بزند، آثارش در چیزهاى موجود در پیرامون او همچون دیوار و سقف و هوا و غیره (و طبعا در اندامهاى شخص او) ترسیم و ضبط مى شود. هر گاه انسان مراقبت الهى را بر خود احساس کند و این باز دارنده و مانع دینى در و جدان او رشد و نمو یافته باشد، هرگز آگاهانه مرتکب نافرمانى نمى شود.


منابع :

  1. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 8 صفحه 289

  2. محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج‏ 11 صفحه 347

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 14 صفحه 419

  4. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 15 صفحه 135

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119156