نامه پیامبر اکرم به ضغاطر

زمامداران نصاری بر حسب تفاوت مقام و شخصیت، اسامی متعددی دارند
اول بطریق است، به کسی گویند که رتبه اول مقام روحانیت نصاری را داشته باشد و اگر بطریق به یکی از رجال سیاسی و کشوری گفته شود، مقصود کسی است که ده هزار نفر در تحت حکومت وی باشد. پس از بطریق جاثلیق است، و پس از آن مطران و پس از آن اسقف است. پاپ رئیس و پیشوای مذهب کاتولیک را گویند و از کلمه یونانی «پاپاس» به معنی پدر نقل شده و داستان آن چنین است که پس از عروج و بالا رفتن مسیح عیسی بن مریم یکی از حواریون به نام پطرس مردم را به دین مسیح دعوت کرد و چون او درگذشت، جانشینان پطرس که یکی بعد از دیگری ادای این وظیفه را بر عهده داشتند به ریاست کلیسای روم منصوب شده و عنوان پاپی را حائز می گشتند. در زمان و عصر پیغمبر اسلام (ص) ریاست روحانیت نصاری و زعامت دینی پیروان مسیح به ضغاطر که انر نام داشت متعلق بود و سایر دانشمندان روحانی که در بلاد و شهرستان های دیگر بودند از اوامر ضغاطر اطاعت و پیروی می کردند و ضغاطر موقعیت عظیم و نفوذ تمام در دل مردم داشت. حتی به تصریح عده ای از مورخین از هرقل سلطان روم نیز در نظر مردم بزرگ تر جلوه می کرد. موقعی که پیغمبر اکرم (ص) به سلطان روم هرقل در سال هفتم هجری نامه ای نوشت، نامه ای هم به ضغاطر نگاشت و هر دو نامه را توسط دحیة بن خلیفه انفاذ فرمود. وقتی نامه پیامبر (ص) به ضغاطر رسید وی حسن استقبال را به نامه آن حضرت (ص) نشان داد. در این نامه پیغمبر اکرم (ص) فقط مقام نبوت و رسالت موسی و عیسی و سایر انبیاء را تصدیق فرموده و آنان را از پیغمبران مرسل دانسته است و از مقام الوهیت و ربوبیتی که نصاری برای عیسی بن مریم معتقد بودند کنار و بری دانسته است و غیر از این مطلب چیز دیگری در نامه بنابر آن چه که ضبط شده نوشته نشده است، ولی همین موضوع در نظر پاپ اعظم، بزرگ و مهم جلوه کرد و پیغمبر اسلام (ص) را به رسالت و نبوت معرفی نمود. اینک متن نامه:
«سلام علی من آمن اما علی اثر ذلک فان عیسی بن مریم روح الله و کلمته القاها الی مریم الزکیة و انی اؤمن بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب والاسباط و ما اوتی النبیون من ربهم لانفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون والسلام علی من اتبع الهدی»؛ «سلام و درود بر کسی باد که ایمان به خدا آورد، و پس از درود همانا عیسی بن مریم روح الله و کلمة خداوند است که او را به مریم پاکیزه القاء نمود و من ایمان به خدا می آورم و به هر چیزی که از جانب خداوند به ما نازل گشته و هر چیزی که به ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط نازل شده و به آن چه که به موسی و عیسی از طرف پروردگار داده شده و هر چیزی که به انبیای گذشته از طرف خداوند عطا گردیده و بین هیچ یک از پیغمبران الهی فرقی نمی گذاریم و ما تسلیم خداوندیم». این نامه را دحیه کلبی به عنوان نماینده پیامبر (ص) نزد ضغاطر برد. دحیة بن خلیفه کلبی نامه پاپ اعظم را با نامه سلطان روم هرقل برداشت و نزد حاکم بصره رفت و به راهنمایی وی نزد هرقل پادشاه روم رفت و نامه او را رساند و هرقل به دحیه گفت: اکنون برو نزد ضغاطر و نامه ی او را هم برسان و ببین در این موضوع چه می گوید؟ دحیه نزد پاپ اعظم ضغاطر رفت و نامه را به وی داد. ضغاطر نامه را قرائت و قدری تأمل نمود و آن گاه به سفیر پیغمبر (ص) گفت: «والله ان صاحبک نبی مرسل نعرفه بصفته و نجده فی کتابنا»؛ «سوگند به خداوند که صاحب تو پیغمبر مرسل است و ما او را به اوصافش می شناسیم و او را در کتاب های خود می یابیم».

شهادت ضغاطر
ضغاطر پس از قرائت نامه پیامبر اکرم (ص) لباس پاکیزه ای پوشید و عصا به دست گرفته به کلیسا رفت، مردم که انتظار قدوم پاپ را داشتند برخاسته و احترامی به عمل آوردند، او در مکانی ایستاد و مردم را بدین کلمات مخاطب ساخت. یا معشر الروم قد جائنا کتاب من احمد یدعونا الی الله و انی اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله». یعنی «ای گروه ملت روم همانا از جانب احمد نامه ای به ما رسیده و ما را به سوی خداوند دعوت می کند و من شهادت می دهم که جز ذات مقدس خداوند معبودی مستحق ستایش نیست و محمد رسول و فرستاده پروردگار است». همین کلمات اندک شورش وتحول عجیبی برپا نمود. دنیاپرستان را علیه آن دانشمند بزرگ شورانید و آنان را به کشتن آن مرد روحانی وادار کرد، و سر انجام در همین کلیسا به حیات و زندگانی او خاتمه دادند و اسمش در ستون شهدای فضیلت قرار گرفت.

دحیه بن خلیفه
ابونعیم در کتاب «دلائل النبوة» گوید: وقتی که دحیة، نامه را به اسقف پاپ اعظم رساند از دحیه مطالبی راجع به پیغمبر اسلام (ص) پرسید و روزهای یکشنبه مرتبا به کلیسا می رفت، ولی از موقعی که نامه پیغمبر به وی رسید دیگر به کلیسا نرفت و تمارض نمود و خود را به مریضی زد، چندین روز بدین نحو گذشت تا این که جمعی از نصاری کسی را نزد پاپ فرستادند و به وی گفتند: یا بیرون بیا و یا به زور و غلبه داخل می شویم زیرا از روزی که این عرب آمده و ما تو را غیر عادی و برخلاف سابق مشاهده می کنیم. پاپ اعظم به دحیه گفت: برگرد نزد صاحب خود، و سلام مرا به او برسان و او را خبر ده که من بر این عقیده ام: «انی اشهد ان لا اله الا الله و محمدا رسول الله و ان عیسی عبدالله و روحه و کلمته القاها الی مریم و انه ابن العذراء البتول» دحیه از نزد پاپ خارج شد، و ملت روم هم پاپ را کشتند.
دحیه وقتی این منظره را دید، نزد هرقل پادشاه برگشت و قضایا را برای او نقل نمود و هرقل گفت: به خدا سوگند که ضغاطر (پاپ اعظم)، نزد مردم از من بزرگ تر، قدرت و نفوذش بیشتر بود به تو گفتم، اگر من هم ایمان بیاورم ملت روم و نصاری مرا زنده نخواهند گذاشت و دحیه به مدینه برگشت. در اینجا بد نمی دانیم کلامی هم در مورد دحیه بگوییم: دحیه ابن خلیفه از مردم شام بود و پیش از جنگ بدر مسلمان شد، ولی در بدر حضور نداشت و پس از آن در تمام جنگ های پیغمبر اسلام شرکت نمود. در زیبایی و حسن صورت بی نظیر بود، هر وقت از شام به مدینه وارد می شد مردم برای تماشای وی اجتماع می کردند و آیه «و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها» درباره تجارت وی نازل شد. و گاهی از تحفه های شام برای پیغمبر اسلام (ص) می آورد. جبرئیل اغلب به صورت دحیه بر پیغمبر نازل می شد. مردم دحیه را نزد پیغمبر (ص) می دیدند ولی متوجه نبودند که جبرئیل است، وقتی که از نزد سلطان روم مراجعت نمود پیغمبر اسلام قباطی مصری به او عطا کرد و فرمود: نصفش را خودت لباس کن و نصف دیگر را به زوجه ات بده. دحیة بن خلیفه خواهری داشت، پیغمبر او را خواستگار شد و دحیه هم او را به پیغمبر اسلام (ص) تزویج نمود و چون خبر به خواهرش بردند، از کثرت خوشحالی و فرح سکته نمود و از دنیا رفت و به وصال پیغمبر (ص) نرسید. دحیة بن خلیفه در یکی از قرای دمشق به نام مزه ساکن شد. موقعی در ماه رمضان از قریه خود به یکی از قراء با عده ای مسافرت نمود و افطار کرد ولی رفقای او با این که مسافر شرعی بودند افطار نکردند. وقتی که به منزل خود برگشت، گفت: در این سفر امر عجیبی مشاهده کردم. زیرا گمان نداشتم که کسی هدیه پیغمبر (ص) خدا را رد کند، آن گاه دست برداشت و گفت: خداوندا مرا قبض روح فرما دیگر زنده نگذار و در همان ایام بود که از دنیا رفت.


منابع :

  1. احمد صابري همداني- محمد و زمامداران

  2. علي بن نايف الشحود- موسوعة الدفاع عن الرسول (ص)

  3. ابن اثیر- الکامل فی التاریخ

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119176