اولین نامه پیامبر به حاکم عمان

ذیقعده ی سال هشتم هجری بود که پیامبر (ص) اولین نامه خود را به سوی حاکم عمان فرستاد. عمان در عصر پیغمبر اسلام از نواحی معظم یمن شمرده می شد، زمامدار آن جا شخصی به نام جلندی بود، لکن چون جلندی پیر شده و از عهده امور بر نمی آمد ریاست و سلطنت عمان را به دو نفر از پسران خود (عبد و جیفر) تفویض نموده و خود به فراغت و راحتی به سر می برد. از نظر جغرافیا، عمان یکی از نواحی یمن است که در زاویه جنوب شرقی شبه جزیره واقع و مشرف بر خلیج فارس است و از مهم ترین حاکم نشین های کشور یمن و دارای یک میلیون و نیم سکنه است.
گفته شده است که عمروبن عاص مأمور ابلاغ و رساندن نامه به سوی عبد و جیفر بود.
بعضی از مورخین نیز نوشته اند که ابوزید با عمرو عاص هر دو به سوی عمان رفتند و نیز گفته شده که ابوزید در سال ششم و عمروعاص در سال هشتم هجری به سوی عمان اعزام شدند. به هرحال متن نامه پیغمبراکرم (ص) به زمامداران عمان از این قرار است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، من محمد بن عبدالله الی جیفر و عبد ابنی الجلندی، سلام علی من ابتع الهدی، اما بعد فانی ادعوکما بدعایة الاسلام، اسلما تسلما انی رسول الله الی الناس، کافة، لانذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین، و انکما ان اقررتما بالاسلام و لیتکما، و ان ابیتما ان تقرا بالاسلام فان ملککما زائل عنکما و خیل تحل بساحتکما و تظهر نبوتی علی ملککما». محمد رسول الله کتب، ابی بن کعب».
«بنام خداوند بخشاینده بخشاپیش نامه است از محمدبن عبدالله به عبد و جیفر فرزندان جلندی، درود بر کسی باد که از هدایت و راهنمایی پیروی کند. همانا من شما دو نفر (زمامدار یمامه) را به سوی کلمه اسلام که کلمه توحید باشد می خوانم، شما هم اسلام را قبول کنید و سلامت دنیا و آخرت را به دست آورید، به تحقیق من فرستاده خداوندم به سوی عموم طبقات مردم تا کسانی را که دل زنده دارند انذار کنم و فرموده خدا و حجت الهی بر گروه ستمکاران و کفار ثابت و تمام گردد، هر آینه شما دو نفر عبد و جیفر اگر به دین اسلام اقرار کنید من شما را بر ولایت و حکومتتان برقرار خواهم داشت، و اگر از اقرار به حقانیت دین اسلام خودداری نمایید پس ملک و ریاست از شما زوال و نابودی پذیرد، سپاه من بر سرزمین شما داخل شده و نبوت من بر ملکتان غلبه یابد». گفتیم که طبق نقل عده ای از مورخین عمرو عاص از طرف پیغمبر (ص) سفارت یافت تا نامه را به زمامداران عمان برساند. این نقل طبق فرمایش برخی تاریخ پژوهان حال حاضر ایراداتی دارد که پس از آوردن اصل نقل؛ ایرادات وارد به آن را نیز مطرح می کنیم انشاء الله. و اما نقل مذکور: طبق این نقل عمروعاص از مدینه حرکت کرد و به عمان درآمد، نخست نزد جلندی زمامدار سابق عمان رفت و مقصود خود را بیان نمود. جلندی که مردی عاقل بود از عمروعاص درباره پیغمبر اکرم سؤالاتی کرد و پاسخ های منطقی شنید. به همین جهت به دین اسلام گروید و رسما اظهار اسلام کرد.
ابن حجر در «اصابه» گفته: جلندی پس از پرسش و سؤالات چنین گفت: «همانا مرا از این پیغمبر مکی آگاهی داد که او به کار نیکی امر نمی کند، مگر این که خود اول کسی است که به آن عمل می کند و از هیچ شر و بدی نهی نمی کند مگر آن که خود اول کسی است که آن را ترک می کند، هنگام پیروزی تکبر و غرور ندارد و در موقع شکست هم دروغ و باطل نمی گوید و او به عهد وفاء می کند و وعده ها را عملی می سازد. شهادت می دهم او پیغمبر است».
سپس این اشعار را درباره مسلمان شدن خود انشاء کرد:
اتانی عمرو بالتی لیس بعدها *** من الحق شی ء و النصیح نصیح
فقلت له مازدت ان جئت بالتی *** جلندی عمان فی عمان یصیح
فیا عمرو قد اسلمت لله جهرة *** ینادی بها فی الوادیین فصیح
عمرو عاص از محضر جلندی خارج شد، اول به سوی عبد که مردی حکیم و خوش اخلاق بود رفت و به او گفت: من پیام آور رسول خدایم به سوی تو و برادرت جیفر. عبد گفت: «برادرم از من بزرگ تر و قدرت و قوتش بیشتر است. من تو را نزد او می فرستم تا نامه را بگیرد و آن را بخواند». ولی پیش از آن که عمروعاص را حضور جیفر بفرستد مطالبی راجع به پیغمبر اسلام از او پرسید و از جواب های عمرو شگفت زده شده و تعجب می کرد، زیرا گمان نمی کرد که در این مدت کم پیغمبر اسلام آن اندازه قوت و قدرت بدست آورده باشد. گفتگوی میان عمرو و عبد به این ترتیب شروع شد:
عمرو: تو را فقط به سوی خدا دعوت می کنم و آن چه را که از غیر او عبادت می شود کنار گذاری و شهادت دهی که محمد عبد خدا و رسول اوست.
عبد: ای عمرو تو فرزند مرد بزرگی هستی، پدرت عاص در این موضوع چه عملی انجام داد تا ما هم به او اقتداء کنیم؟
-پدرم به محمد ایمان نیاورد و به دین او نگروید، و لیکن دوست داشتم که پدرم هم مسلمان می شد و محمد (ص) را تصدیق می کرد، من خودم تا مدتی بر عقیده و مرام پدرم بودم، تا این که خداوند هدایتم فرمود و دین اسلام را قبول نمودم.
-در کجا دین اسلام را پذیرفتی؟
-نزد نجاشی پادشاه حبشه و او خود هم تابع دین محمد (ص) شده و پیغمبر اسلام را به نبوت و رسالت تصدیق کرده است.
زمامدار عمان از گفتار عمروعاص تا حدی تعجب نمود و گفت: ملت حبشه با نجاشی چه رفتاری کردند؟
-کاری نکردند و نجاشی مانند سابق بر سلطنت خود باقی مانده و بر ایشان حکومت می کند.
-اساقفه و رهبانان (زمامداران روحانی) هم نجاشی را در این اقدام متابعت کردند یا نه؟
-بلی متابعت کردند.
چون مطلب به این جا رسید عبد بسیار تعجب کرد و گفت: ای عمرو! نظری به گفتار و بیانات خود داشته باش ببین چه می گویی؟ و هیچ صفتی در مرد بدتر از دروغ گویی و یاوه گویی نیست.
-من در این اظهارات دروغ نگفتم و در دین ما نیز دروغ حرام و ممنوع است، آن چه را که گفتم همه راست و مطابق با حقیقت است.
- آیا هرقل پادشاه روم از مسلمان شدن نجاشی پادشاه حبشه مطلع شد یا نه؟
-: آری. پادشاه روم هم دانست که نجاشی به دین اسلام داخل شده.
-: از کجا دانستی که سلطان روم از این موضوع باخبر است؟
-: نجاشی هر سال به روم خراج و مالیات می داد، ولی پس از مسلمان شدن گفت: سوگند به خداوند که دیگر درهمی خراج نخواهم داد. خبر به سلطان روم بردند ولی در مقام انتقام برنیامد، برادرش بر وی اعتراض کرد و گفت: پادشاها! نجاشی که بنده ای از بندگان تو است او را به حال خویش می گذاری که تابع دین جدید شود، و دیگر مالیات و خراج به تو تقدیم ندارد. هرقل در جواب برادرش گفت: نجاشی مردی است که به دینی راغب، و آیینی را طالب شده و مرامی را برای خود انتخاب کرده است، من درباره او چه اقدامی کنم؟ سوگند به خداوند جهان اگر بخل بر سلطنت و ترس بر حکومت و ریاست من نبود، من نیز مانند نجاشی به محمد گرویده و دین او را قبول می کردم. زمامدار عمان چون از عمروعاص این سخن را شنید سخت برآشفت بانهایت تغییر و تندی گفت:
-ای عمرو چه می گویی این یاوه گویی ها چیست؟
عمرو گفت: سوگند به خداوند سخن صدق گفته و مطلب حقی بیان کردم.
این جا بود که خشم عبد تا حدی فرو کش کرد، و به دین اسلام با نظر احترام نگریست آنگاه پرسید:
-ای عمرو مرا خبر ده که محمد مردم را به چه چیز امر نموده و آنان را از چه چیز بازمی دارد؟
-پیغمبر اسلام مردم را به اطاعت و فرمان برداری پروردگار جهان امر می کند، و آنان را از معصیت و نافرمانی خدا بازمی دارد و به سوی احسان به مردم و نیکوکاری، صله رحم ترغیب فرموده و از ستم و تجاوز به یکدیگر، عمل منافی عفت، میگساری، پرستش بت و سنگ و صلیب بازمی دارد.
سخنان عمرو به این جا که رسید عبد نظر خود را راجع به اسلام گفت. برای مشاهده نظر عبد به عنوان «نظر عبد بن جلندی حاکم عمان، درباره اسلام» از همین سایت مراجعه فرمایید.

نقد این نقل:
1- در این نقل از زبان عمرو ابن عاص گفته شده است که وی نزد نجاشی ایمان آورد در صورتی که این سخن غلط است زیرا عمرو در سال هشتم هجری اسلام آورده است.
2- از نظر برخی محققین حال حاضر، عمرو اصلا اهل این سخنانی که در فوق آمده نیست و توانایی گفتن چنین کلماتی را نداشته است.
3- در نقل فوق آمده است که قوم نجاشی همگی اسلام آوردند این نیز صحیح نمی باشد. قوم نجاشی با وی جنگیدند و مسائلی بین ایشان پیش آمد که مجال بازگوی آنها نیست.
با توجه به سه اشکال فوق بنظر می رسد نقلیات مذکور معیوب و احتمالا مجعول اند این اشکالات بخش بعدی با عنوان «نظر عبد بن جلندی حاکم عمان درباره اسلام» از همین سایت را نیز فرا می گیرد زیرا آن بخش ادامه بخش حاضر است. و هر دو در یک نقل آمده اند پس اشکالات مذکور تمام نقل را فرا می گیرد و به هر دو بخش می خورد.


منابع :

  1. صابري همداني- محمد و زمامداران

  2. ابن سعد- الطبقات الکبرى- جلد 1

  3. سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 26

  4. ابن سيد الناس- عیون الاثر- جلد 2

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119314