دعوت پیامبران به حیات برتر و سازنده

وحی و آموزه‌ های وحیانی، تأمین کننده‌ زندگی برتر انسان است. انبیاء افراد بشر را به یک حیات جامع و کامل واقعی دعوت می کنند، می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم؛ اى مؤمنان! نداى خدا و پیامبر را آن‏گاه که شما را به پیامى حیات بخش مى‏ خواند، اجابت کنید.» (انفال/ 24)
این تعبیر کوتاه ترین و در عین حال جامع ترین تعبیری است که درباره دعوت پیامبر اکرم (ص) (و دعوت همه انبیاء) آمده است که هدف بعثت را، زندگی و حیات در تمام ابعادش می شمرد: حیات مادی، حیات معنوی، حیات فرهنگی، حیات اقتصادی، حیات سیاسی و حیات اخلاقی و اجتماعی.
گرچه در آیات قرآن حیات، گاه به معنی حیات گیاهی آمده (حدید/ 17) و گاه حیات حیوانی (فصلت/ 39) ولی در اینجا به معنی حیات انسانی است، در آیه 122 انعام نیز درباره بعضی از کسانی که ایمان آورده اند می فرماید: «او من کان میتا فاحییناه...؛ آیا کسی که مرده (و گمراه) بود و هدایتش کردیم (همانند کافران گمراه است؟)»
بنابراین اگر می بینیم بعضی، آیه مورد بحث را تنها ناظر به «جهاد» می دانند که مایه حیات امت ها است، یا ناظر به «ایمان به خدا»، یا علم و معرفت و یا حیات جهان دیگر دانسته اند در واقع آیه را در بعضی از مصادیقش محدود کرده اند، وگرنه مفهوم آیه گسترده است و از همه اینها فراتر است.
جمله‏ ای‏ است از پیامبر اکرم (ص)، می فرماید: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، گاهی در ترجمه فارسی، این جمله را غلط ترجمه می‏ کنند، می‏ گویند پیغمبر فرمود که من مبعوث شدم که اخلاق نیک را تکمیل کنم. نه، این ترجمه رسایی نیست، پیغمبر بیشتر از این گفت. اگر پیغمبر گفته‏ باشد من معبوث شدم که اخلاق نیک را تکمیل کنم، این چیز تازه‏ ای نیست.
هر صاحب مکتبی، هر نوع اخلاقی آورده باشد، عقیده ‏اش این است که اخلاق‏ نیک همین است که من می‏ گویم. آن اخلاقی که اساسا دستور تدنی و پستی‏ می دهد هم معتقد است که اخلاق نیک همین است. آن دیگری مثل "نیچه" که اساسا می‏ گوید بشر باید تکیه ‏اش به زور باشد، گناهی بالاتر از ضعف نیست‏، به ضعیف ترحم نکنید و زیر بالش را نگیرید هم می‏ گوید اخلاق نیک همین‏ است که من می‏ گویم.
پیغمبر نه تنها فرمود اخلاق نیک، بلکه نیکی را هم‏ در مکتب خود تفسیر کرد، من تنها نمی ‏گویم نیک، نیک را همه می‏ گویند، این که چیز تازه ‏ای نیست «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» من معبوث شدم که‏ اخلاق را تکمیل کنم که در آن روح مکرمت هست، یعنی اخلاق بزرگواری، اخلاق‏ آقایی اما نه آقایی به معنای آن سیادتی که بر دیگری مسلط بشوم، بلکه آقایی ای که روح من آقا باشد و از پستی، دنائت، دروغ‏، غیبت، از تمام صفات رذیله احتراز داشته باشد، خودش را برتر و بالاتر از اینها بداند.
قابل توجه این که در روایات متعددی حیات در آیه فوق به معنی ولایت علی بن ابیطالب (ع) تفسیر شده که آن هم در حقیقت بیان یکی از مصداق های مهم است، چرا که ولایت آن حضرت سبب دعوت به سوی اسلام در تمام زمینه ها است، ولایت او دعوت به علم و زهد و تقوی و ایثار و اخلاص است.
امام صادق (ع) می‌ فرماید: «آنچه بشر را زنده می‌کند و حیات جاودان می‌بخشد، ولایت است» و نیز امام باقر (ع) می‌فرماید: «ولایت امام، امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب (ع) و پیروی از او، اجتماع شما را از متلاشی شدن باز می‌دارد و عدالت را در میان شما پایدارتر می‌کند.»
مهم ترین عامل حیات معنوی، اعتقاد توحیدی است و چنین اعتقادی، مشروط به ولایت مداری است؛ چنان که از حدیث شریف "سلسلة الذهب" بر می‌ آید و اگر احادیثی در ذیل آیه‌ مزبور و مانند آن نقل می‌شود، ناظر به همان اشتراط توحید به ولایت است که بازگو شد؛ البته بازگشت چنان اشتراطی، به پیروی از دستور خدای یکتاست که اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را مرجع هرگونه کارهای علمی و عملی قرار داده است.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد7- صفحه 36

  2. مرتضی مطهری- آزادی معنوی صفحه 205-206

  3. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی جلد3- صفحه 177

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19108