وجود خداوند و متناهی و نامتناهی در حکمة الاشراق

نهایت و بی نهایت
بحث درباره نهایت و بی نهایت از نظر سهروردی با معرفت شناسی او ارتباط پیدا می کند. گرچه سهروردی در مورد وجود سلسله نامحدودی از موجودات ممکن اعتراض دارد، معتقد است بخش پذیری نامحدودی در داخل مجموعه محدودی که ابتدائی و انتهائی دارد می تواند وجود داشته باشد. مع ذلک، فرآیند بخش پذیری را هیچ گاه پایانی نیست و بدین وسیله وجود چنین مجموعه ای در حیطه امکان منطقی باقی می ماند. سهروردی می گوید: بدان که هر سلسله (از موجودات) که در بین آنها ترتیب باشد -حال، هر ترتیبی که می خواهد باشد- و آحاد آنها در وجود مجتمع باشد، آنها را حدی و پایانی واجب آید. بین هر واحدی از این سلسله و واحد دیگری که فرض شود، هرگاه عددی نامتناهی بود، لازم می آید که (نامتناهی) بین آن دو واحد محصور باشد و این امر محال است (محدود و محصور بودن یک نامتناهی بین دو حاصر، مغایر با معنای محصور بودن است). چنانچه در آن سلسله دو واحدی یافت نشود که (اعداد) بین آن دو، نامتناهی نبود، پس لازم می آید که هیچ واحدی نباشد مگر اینکه (اعداد) بین آن و بین هر واحد دیگر در آن سلسله متناهی بود و بنابراین واجب خواهد بود که تمام آن سلسله متناهی بود (نتیجه نهائی این که تسلسل در موجودات ممتنع است و رشته باید در جائی متوقف شود، و آن وجودی است که علت العلل است ولی خود معلول نیست).

این رویکرد نسبتا نامتعارفی در مورد مسأله بی نهایت است. بحث سهروردی بدین گونه ادامه می یابد: یا این است که اصل بخش پذیری نامحدود بین دو موجود، یعنی بین دو واحد، صحیح است یا نه. اگر صحیح است، پس باید مجموعه نامحدودی از اعداد بین دو واحد مختلف وجود داشته باشد. مثلا بین اعداد 2 و 3 شمار نامحدودی واحد وجود دارد، یعنی 1.2، 2.2، 3.2 الی آخر. از این بحث می توان نتیجه گرفت که بی نهایت وجود دارد، اما وجود آن موقوف است به وجود آغازی و پایانی. سهروردی این استدلال را هم در بافتی فلسفی هم در بافتی عرفانی به کار می برد، و از نتیجه گیری مذکور در مورد شماری از تعالیم صوفیانه استفاده می کند.

وجود خداوند
در مکتب اشراقی خداوند همان نورالانوار است که سطوح پائین تر نور، سلسله ملائک و مجردات، از آن صادر می شوند. بنابراین، وجود خداوند برای حفظ اعتبار فلسفه اشراق و مخصوصا مقوله فیضان (کثرات از منبعی واحد) بسیار مهم است.

1- واجب بودن علت ممکنات
سهروردی بحث می کند که هر رویدادی لااقل یک علت دارد که وقتی این علت حاضر است، وجود آن رویداد واجب می شود. مع ذلک، یک معلول غالبا چیزی مرکب است و بنابراین، وقتی الف موجب ب می شود، باید آن را علت تک تک تمام مؤلفه های ب به شمار آورد. چون ب به لحاظ معلول بودنش، وجودی ممکن است، تمام مؤلفه های آن نیز وابسته و ممکن است. عکس این نیز صادق است؛ یعنی، چنانچه تک تک اجزاء یک کل معلول باشند، پس خود آن کل باید معلول باشد. سهروردی از این بحث نتیجه می گیرد که:
علت جمله ممکنات چیزی ممکن نباشد، زیرا او نیز ازین جمله باشد. پس (علت) باید که چیزی باشد نه ممکن، و چون ممتنع نشاید (منظور این است که علت باید چیزی باشد که نه ممکن الوجود است نه ممتنع الوجود. طبق تعریف خود سهروردی (در پرتونامه ص 32) ممکن الوجود آنست که شاید که باشد و شاید که نباشد و ممتنع الوجود آن است که نشاید که باشد)، پس باید علت و مرجح وجود جمله ممکنات واجب الوجود باشد (یعنی واجب الوجود است که ممکن را از حالت ممکن بودن درمی آورد). بحث سهروردی باز موقوف است به این اصل که زنجیره بی نهایتی از علت و معلول امکان پذیر نیست و بنابراین علت یک معلول باید یک واجب الوجود باشد.

2- امتناع چند واجب الوجود
پس از بحث اینکه علت تمام اشیاء باید یک واجب الوجود باشد، سهروردی سعی می کند تا در قبال امکان پیدا شدن چندین واجب الوجود پاسخی به شرح زیر عرضه کند:
اگر پیش از یک واجب الوجود باشد (مثلا الف و ب)، در آن صورت یکی از حالات زیر پیدا خواهد شد:
1- الف و ب هیچ وجه اشتراکی ندارند.
2- الف و ب در همه چیز مشترکند.
3- الف و ب در چیزی مشترکند، یعنی در ج.
حالت اول نمی تواند صحیح باشد زیرا الف و ب لااقل در یک چیز مشترکند، و آن خاصیت واجب الوجود بودنشان است. بنابراین، بودن چند واجب الوجود بدون آنکه دست کم در یک صفت مشترک باشند، محال است. حالت دوم نیز نمی تواند درست باشد زیرا اگر الف و ب در تمام وجوه مشترک بودند، پس یک چیز می بودند. چیزی که الف و ب را دو چیز متفاوت میسازد این است که باید لااقل یک تفاوت میان آنها وجود داشته باشد. بنابراین، الف و ب نمی توانند در هر چیز مشترک باشند والا آنها یک چیز می بودند، در صورتی که چنین نیستند. از سومین حالت چنین برمی آید که الف و ب در چیزی مشترکند، ولی تفاوتهائی هم در بین آنها هست. این امکان نیز شدنی نیست. همان طور که سهروردی می گوید: اگر آن چیز که افتراق بدوست نبودی، هیچ یکی از ایشان موجود نبودی. و اگر آن چیز که اشتراک بدوست در هر یکی موجود نبودی، پس وجود هر یکی نبودی.

بحث سهروردی به تفصیل بیشتری نیاز دارد: اگر الف + ب یک واجب الوجود است، پس ج نمی تواند بخش ممکنی از این واجب الوجود باشد. یک واجب الوجود، طبق تعریف، نمی تواند دربردارنده عنصر ممکنی باشد. همین مطلب در مورد ب + ج نیز صدق می کند. چنانچه ج یک واجب الوجود و بخشی از الف و ب باشد، پس ما به حالت دوم خواهیم رسید که قبلا آن را رد کردیم. سهروردی بحثهای مشابهی در جای جای تمام آثارش عرضه می کند. مثلا در الواح عمادی آراء خود را در باب وجود یک واجب الوجود و صفات او به شرح زیر خلاصه می کند:
و چون واجب الوجودی دیگر نیست پس او همتا ندارد. و چون مانعی نیست که او را با او در قدرت و قوت برابر باشد، پس او را ضدی نیست... و چون محل ندارد هم ضد ندارد چنانکه ضدیت سواد و بیاض... و هر حول و قدرتی که هست از او مستفاد است، پس هیچ چیزی معاند او نباشد، و او حق است یعنی آنکه به ذات خود موجودست و هرچه به جز ذات اوست باطل است زیرا که در ذات خود استحقاق وجود ندارد، پس حقیقت ایشان از حق اول است نه از بهر ذات خود. سهروردی همچنین، با اثبات اینکه وجود همه چیزها ممکن است، راهی را به سوی آراء اشراقی خویش آماده می سازد؛ او در آنجا خدای را با نور و نور را با وجود یکسان تلقی می کند.


منابع :

  1. مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- ترجمه مجدالدین کیوانی- صفحه 74-69

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19191