سیاست در طبقه بندی علوم در نزد غزالی و خواجه نصیر و ابن خلدون

طبقه بندی علوم نزد غزالی

معیارهای مختلف تقسیم علوم
غزالی در احیاء علوم الدین قصد داشت اضافاتی که به مرور بر دین افزوده شده را بزداید. اشرف اصول، سیاست است که به اصلاح و الفت دادن آدمیان و مجمع آنها برای یاری دادن بر اسباب معیشت و مضبوط دانستن آنها می پردازد. سیاست به مفهوم اصطلاحی خود دارای چهار مرتبه است: سیاست انبیا، سیاست حکام و فقها، سیاست علمای آخرت و سیاست وعاظ. علوم دینی به دو دسته تقسیم می شوند: علوم معاملی و علوم مکاشفه. مقصود از دسته اول علومی است که پس از معرفت به عمل تبدیل می شود. کار سیاست بررسی این نوع علم است.
علوم با توجه به این که انسان از دو بعد ظاهر و باطن تشکیل می شود، به علوم ظواهر (جوارح) و بواطن (دل) تقسیم می شود. علم ظواهر به عبادات و عادات، و علم بواطن به منجیات و مهلکات قابل تقسیم است. تقسیم بندی کتاب احیاء علوم الدین بر همین اساس انجام شده است. غزالی علوم را بر حسب جایگاه یافته ها به اصول، فروع، مقدمات و مهمات تقسیم می کند. فقه علمی فرعی و متعلق به مصالح دنیاست. از دیدگاه وی علم کلام صرفا جهت «حفظ عقیده اهل سنت نسبت به تشویش های اهل بدعت» مفید است، و بنابراین فایده خاص دیگری ندارد. موضع غزالی در قبال فلسفه به مراتب شدیدتر است. وی برخی فلاسفه را به کفر متهم می کند. به نظر وی، فلاسفه مباحث سیاسی خود را که متعلق به احکام دارای مصلحت در دنیاست، از کتب الهی و انبیای سلف اخذ نموده اند (و از خود چیزی ندارند). از دیدگاه غزالی فلسفه فایده ای ندارد، و دستاورد خاصی برای بشر نداشته است. وی فلاسفه را به سه قسم دهریون، طبیعیون و الهیون تقسیم می کند.
همان گونه که در تقسیم بندی علوم نزد غزالی مشاهده می شود، اثری از فلسفه اولی و فلسفه مدنی وجود ندارد. در واقع غزالی بی مهری خود به این دو رشته علمی را در تقسیم بندی خود از دانش ها نیز نشان داده است. مواضع نظری غزالی در عملکرد سیاسیش نیز مؤثر واقع شد. به عقیده طباطبایی پشت کردن به آرمانخواهی و اندیشه عقلی، نتیجه ای برای او جز لغزیدن به دام واقع گرایی و سیاست قدرت نداشت. غزالی را می توان از دیدگاهی دیگر نگریست. وی با کنار گذاشتن تقسیم بندی های مبتنی بر فلسفه که از یونان وارد شده بود، با نگاهی درونی و بومی به علوم اسلامی پرداخت. این تحول زیربنای حکمت اشراق بود. پس غزالی از این دیدگاه نقطه عطفی در علوم اسلامی و طبقه بندی آن محسوب می شود.

خواجه نصیر و طبقه بندی دانش (سیاسی)

تقسیم بندی خواجه نصیر از حکمت و اقسام آن، تفاوت چندانی با فارابی ندارد. بنابراین سیاست مدن نیز قسمی از حکمت عملی محسوب می شود. آنچه وی بر آن تأکید می کند آن است که دانش های مذکور (که علوم اوایل نامیده می شوند) فرا زمانیند و در مقابل علوم دینی قرار می گیرند. قسم اخیر که زمانمند است، خود به آداب و نوامیس تقسیم می شود: «اما آنچه مبدأ آن وضع بود، اگر سبب وضع اتفاق رأی جماعتی بود بر آن، آن را آداب و رسوم خوانند، و اگر سبب اقتضا رأی بزرگی بود، مانند پیغمبری یا امامی، آن را نوامیس الهی گویند، و آن نیز سه صنف باشد: یکی آنچه راجع با هر نفسی بود به انفراد مانند عبادات و احکام آن، دوم آنچه راجع با اهل منزل بود به مشارکت مانند مناکحات و دیگر معاملات، و سیم آنچه راجع با اهل شهرها و اقلیم ها بود مانند حدود و سیاسات، و این نوع علم را علم فقه خوانند.»

علم نوامیس (فقه) و سیاست
بنابر آنچه گذشت، حکمت به عنوان دانشی فرازمانی، به دو قسم نظری و عملی، و علوم دینی که زمانمند هستند به دو قسم آداب و نوامیس تقسیم می شوند. سیاسات، بخشی از علم نوامیس (فقه) است. این بخش از سیاسات غیر از سیاست مدن (به عنوان قسمی از حکمت عملی) می باشد، چرا که سیاسات به تقلب احوال دگرگون می شوند، ولی سیاست مدن زمانمند نیست. قسم اول را فقه مدنی و قسم دوم را فلسفه مدنی می توان نامید. خواجه این نوع علوم که محدود به زمان و مکان و گردش روزگارند را از اقسام حکمت خارج می کند: «و چون مبدأ این جنس اعمال مجرد طبع نباشد، وضع امت به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد، و این باب از روی تفصیل خارج افتد از اقسام حکمت، چه نظر حکیم مقصود است بر متتبع قضایای متول و تفحص از کلیات امور که زوال و انتقال بدان متطرق نشود و به اندراس ملل و انصرام دول مندرس و مبتدل نگردد.»
دلیل آن که این اقسام داخل حکمت نیستند، آن است که در حکمت، تغییر و تبدل راه ندارد. پس آن قسم از مباحث و دانش های سیاسی که شکل غیر زمانی و غیر مکانی پیدا کنند، کلیت خواهند یافت و داخل حکمت خواهند شد. به همین سبب او چنین اضافه می کند: «و از روی اجمال داخل مسائل حکمت عملی باشد.» خواجه بنابر معیاری دیگر علوم را بر حسب تحصیل سعادات تقسیم می کند: علم سعادات نفسانی (شامل علم تهذیب اخلاق، منطق، ریاضی، علم طبیعی و علم الهی)، علم سعادات بدنی (شامل علم طب و نجوم) و علم سعادات مدنی (مانند علم شریعت از جمله فقه و کلام و اخبار و تنزیل و علوم ظاهر مثل ادب و بلاغت و نحو و نویسندگی و حساب و مساحت و نظایر آن).

طبقه بندی دانش نزد ابن خلدون

علوم نقلی و عقلی
گفته شده که ابن خلدون با دیدگاهی تجربی تر به سیاست می نگرد. او دانش را ابتدا به دو نوع طبیعی (که امکان راهیابی به یاری اندیشه در آن وجود دارد) و نقلی (که انسان آنها را از کسانی که وضع کرده اند فرا می گیرد) تقسیم می کند. گونه نخستین عبارت از دانش های حکمت و مسائل فلسفی است که انسان می تواند بر حسب طبیعت اندیشه خود به آنها پی برد. در علوم نقلی، عقل را مجالی نیست، مگر در پیوند دادن فروع آنها به اصول. علوم نقلی شامل لغت و نحو و فقه و اصول فقه و کلام و تفسیر و مانند آن می شود؛ هر چند اصل این علوم، دانش های شرعی است.

سیاست و علم عمران
جایگاه سیاست در طبقه بندی علوم از دیدگاه ابن خلدون را نمی توان بدون تعریف علم عمران توضیح داد. علم عمران به مجموعه ای از دانش های تجربی درباره اجتماع تعریف می شود. ابن خلدون در صدد است با بنیان گذاری این دانش، طرحی نو در مطالعه تاریخ و اجتماع دراندازد. وی پس از تعریف علم تاریخ، نقش علم عمران را نسبت به آن تشریح می کند: «و هرگاه این شیوه را به کار بریم، در باز شناختن حق از باطل، و تشخیص دادن اخبار راست از دروغ برای ما به منزله قانونی برهانی و منطقی خواهد بود که هیچ گونه شک به آن راه نیابد، و در این هنگام اگر در خصوص کیفیاتی که در اجتماع روی می دهد چیزی بشنویم، خواهیم توانست به وسیله آن اخبار پذیرفتنی را از ناسره بازشناسیم، و این شیوه معیاری صحیح خواهد بود که مورخان خواهند توانست در نقل کردن مطالب، راه راست و درستی را بجویند.»
ظاهر نقل قول فوق آن است که علم عمران به منزله «ابزار» یا «روش» به علم تاریخ خدمت می کند. اما در ادامه بحث، ابن خلدون احتمال مستقل بودن این علم را مطرح می نماید: «گویا این شیوه خود دانش مستقلی باشد، زیرا دارای موضوعی است که همان عمران بشری و اجتماع انسانی است، و دارای مسائلی است که عبارت از بیان کیفیات و عوارضی است که یکی پس از دیگری به ذات و ماهیت عمران می پیوندند، و این امر یعنی داشتن موضوع و مسائل خاص از خصوصیات هر دانشی است، و معنای علم همین است، خواه وصفی باشد و خواه عقلی.
علم عمران فن نیست، بلکه جزء علوم است، زیرا هدف آن، کسب دانش برهانی نه درباره رویدادهای انفرادی بنفسه، بلکه درباره اصول اساسی آن رویدادهای متشابه دیگر است؛ یعنی یک طبقه از رویدادهای تاریخی را مورد بررسی قرار می دهد تا آنها را درک و درباره آنها داوری های کلی کند... ولی این امر در خاصیت تبعی علم عمران تغییری نمی دهد... زیرا همین هدف است که تعیین خواهد کرد که علم عمران در پی جویی طبیعت و علل کردارهای بشر تا چه حد باید پیش برود... یعنی چون هدف علم عمران تصحیح گزارش های تاریخی برای استفاده مردان عمل است نمی تواند طبیعت و علل کردارهای آدمی را کاملا پی جویی کند، یا در صدد تدوین یک علم کامل نظری درباره بشر برآید، و این خواه ناخواه از جنبه علمی آن می کاهد، زیرا این جنبه همواره تناسب با کلیت و ابدیت استنتاجات یک علم دارد.

ماهیت علم عمران

از جانب دیگر، او بین حرفه فقها و فلاسفه با سیاست رابطه ای مشاهده نمی کند. وی تحت عنوان فصل سی و پنجم (در این که در میان افراد بشر دانشمندان «فقیهان» نسبت به همه کس از امور سیاست و روش های آن دورتر می باشند)، علت این امر را عادت به کنجکاوی در مسائل انتزاعی و قضایای حقیقیه معرفی می کند. توجه ابن خلدون به علوم تجربی تر، و بی مهری وی به روش فلاسفه و فقها در مسائل اجتماعی و سیاسی امری روشن به نظر می رسد. ماهیت علم عمران و نسبت آن با علوم نظری و عملی، امری است که ابن خلدون به صراحت به آن اشاره نکرده است. محسن مهدی در پاسخ به این سؤال که «اگر علم عمران یک علم عقلی و فلسفی است، پس چگونه است که هدف آن با این سه طبقه بندی کلی از علوم فلسفی به طرز خاصی متفاوت است؟» می گوید: «پاسخ آن این است که ما با علم مخلوطی سر و کار داریم که اصول اساسی آن متوجه یک هدف نظری یا عملی یا خلاق نیست... در علم عمران ما مخلوطی از سه عنصر را داریم: هنری یا خلاق، عملی و نظری.» از دیدگاه وی، علم عمران دارای ابعاد سه گانه و منشوری هنری، عملی و نظری است. بنابراین علم عمران را نمی توان به سادگی تحت تقسیم بندی دوگانه (یا سه گانه) ارسطو قرار داد.
آخرین بحث در خصوص ابن خلدون، جایگاه سیاست در بین دانش های بشری از دیدگاه اوست. وی سیاست را از جمله علوم طبیعی (عقلی) می داند، و هدف آن را چنین توضیح می دهد: «سیاست تدبیر منزل یا شهر به آیین اخلاق و خرد است تا جمهور مردم را به راهی سوق دهد که به حفظ و بقای نوع منتهی شود.» همان گونه که محسن مهدی می گوید، هدف علم سیاست و علم عمران متفاوت است، و هرچند ممکن است از موضوعی واحد بحث نمایند، اما دیدگاه های آنها با هم فرق دارد. در حالی که سیاست می کوشد تا اجتماع را چنان که باید و شاید سامان دهد، علم عمران، اجتماع را برای تحقیق وقایع تاریخی و اصلاح اخبار مورد مطالعه قرار می دهد.


منابع :

  1. سید جواد طباطبایی- زوال اندیشه سیاسی در ایران- تهران- كویر- 1373

  2. مرتضی مطهری- مجموعه آثار- تهران- صدرا- 1374- جلد 7

  3. رضا داوری اردكانی- فارابی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19584