کتاب فصوص الحکمه

مقدمه

دکتر همتی نگارندۀ این مطالب علاوه بر تحصیل کلاسیک دانشگاهی، این توفیق را نیز داشته است که سال ها از محضر درس عالمان و عارفان سترگی چون حکیم الهی آیت الله روشن بهره مند باشد. وی فلسفه فارابی را بر محور «فصوص الحکمه» اثر فارابی نزد این عارف بزرگ تعلیم گرفته و جدای از آن، منظومه، فصوص قونوی، رسائل قیصری، اشارات بوعلی و معارف قرآنی و عرفان را نیز نزد آن استاد فرزانه و فیلسوف فقیه تلمذ کرده است. آنچه پیش رو دارید، کوتاه شده نوشتاری از دکتر همتی است که در اصل مقدمه و مدخلی برای تقریر درس های استاد روشن درباره فلسفه فارابی بر محور کتاب «فصوص الحکمه» بوده که در سال 1358 نگاشته شده است.
مباحثی که در کتاب «فصوص الحکم فارابی» آمده است، از حیث تقسیم بندی علوم مربوط می شود به «الهیات خاص» یا «الهیات بالمعنی الاخص» یعنی بحث از دلایل اثبات وجود خدا، صفات و افعال او. فارابی در این کتاب، بحثی از «امور عامه» یا «الهیات عام» به میان نمی آورد و مجوز بحث ها همان شناخت خداوند و صفات کمالیه اوست و نسبتی که با جهان و آفریده ها دارد.. به عبارت روشن تر، کتاب «فصوص» فارابی بحث از علت و معلول، حادث و قدیم، ثابت و سیال، عینی و ذهنی، واحد و کثیر، قوه و فعل، به میان نمی آید، زیرا این مطالب در ردیف مسایل الهیات عام یا متافیزیک و فلسفه اولی قرار می گیرند، نه خداشناسی و بحث از ذات و صفات و افعال باری تعالی.
«الهیات عام» یا امور عامه یا مابعدالطبیعه یا فلسفه اولی، فلسفه علیا، علم اعلی، علم کلی و به قول بوعلی در «دانشنامه علائی»، «علم پیشین» و «دانش برین» همه نام هایی هستند برای فلسفه نظری که در عرف امروزیان «متافیزیک» نام گرفته است که موضوع آن سخن گفتن از احکام و عوارض هستی مطلق یا «موجود بماهو موجود» است. به تعبیر دیگر، الهیات عام همان دانش فراگیر و پرگستره «فلسفه» است که فیلسوفان مسلمان در نسل های متوالی هماره در تعریف آن و تعیین و گزینش موضوع آن، وفاق و همسان اندیشی داشته و چنین گفته اند: «فلسفه عبارت است از علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است، نه از آن جهت که تعین خاص دارد. مثلا، جسم یا کم، یا کیف، یا انسان، یا گیاه است و غیره.»
«الهیات خاص» یا «الهیات بالمعنی الاخص» آن چیزی است که امروزه غربیان از آن به «تئولوژی» تعبیر می کنند و در زبان فارسی «خداشناسی» گفته می شود. پس از نظر حکیمان اسلامی، الهیات خاص بحث در زمینه شناخت خداوند و صفات و افعال اوست. حکیمان مسلمان این علم را با «ارزش ترین علم ها درباره با ارزش ترین معلوم ها» می دانند.

مشکوک بودن انتساب فصوص الحکم به فارابی

کتاب «فصوص الحکمه» در بین مورخان فلسفه اسلامی و کسانی که در مقام کاوش در سیر تفکر فلسفی اسلامی بوده اند، هیاهویی برپا کرده است. هنوز به درستی معلوم نیست که کتاب «فصوص الحکمه» واقعا از آن حکیم ابونصر فارابی است یا متعلق به شیخ الرئیس ابوعلی سینا، یا از آن مؤلف دیگری است. درباره انتساب «فصوص» به فارابی، دو گونه اظهار نظر شده است. برخی از محققان برآنند که این کتاب از آن فارابی است و دسته ای دیگر از پژوهشگران و خاورشناسان تأکید می کنند که این کتاب به ابن سینا تعلق دارد. در میان دسته اول، کسانی همچون هانری کربن؛ خاورشناس معروف فرانسوی و سیدحسین نصر وجود دارند. و در بین دسته دوم، کسانی همچون سلیمان پینس، خلیل الجر و والتزر معتقدند چنین اثری را، تألیف نکرده است.
ما با رأی اندیشمندان معاصر کاملا موافقیم که گفته اند: «به هر حال این که کتاب فصوص، از فارابی یا از ابن سینا باشد، چندان اهمیت ندارد و اگر اهل فلسفه بیشتر مشغول این قبیل نزاع ها بشوند، از اصل بحث دور می مانند.» (دکتر داوری، فلسفه فارابی)
علاقه خاص فارابی به تصوف، بیش از هر جا در کتاب معروف وی «فصوص الحکمه» آشکار می شود که از زمان وی تا کنون، پیوسته در مشرق زمین مؤثر بوده و تا زمان حاضر در مدارس قدیمه تدریس می شود. با آن که صحت انتساب این کتاب به فارابی در این اواخر مورد تردید قرار گرفته، دلیلی که اقامه شده، کافی به نظر نمی رسد و بیشتر احتمال آن است که این کتاب از فارابی یا دست کم از یکی از شاگردان وی بوده باشد. از ظاهر کتاب چنین برمی آید که برای بیان اصول فلسفه مشایی نوشته شده ولی در باطن مشتمل بر یک دوره عرفان است و به همین منظور است که در زمان حاضر در ایران تدریس می شود. در قرن های متوالی، چندین شرح و تفسیر بر این کتاب نوشته شده، که مهمترین آنها شرح اسماعیل حسینی فارانی است و این خود گواه آن است که این کتاب چه تأثیر عظیمی در جهان اسلامی داشته است.

ویژگی های کتاب «فصوص»

از معنی واژه «فص» شروع می کنیم، فصوص در زبان عربی جمع فص است و فص به معنی «نگین انگشتری» است و فصوص الحکم یعنی گوهرهای حکمت. شاید وجه نامگذاری کتاب «فصوص» این باشد که حکیم فارابی در پی آن است تا به ما بگوید که الهیات خاص و مباحث خداشناسی، به منزله نگین های حکمت است. همانطور که ارزش و شرافت انگشتری به نگین اوست، الهیات خاص نیز به منزله نگینی است در انگشتری الهیات عام و به آن ارزش و ارج و والایی می بخشد. بوعلی نیز به ما تعلیم فرموده است که الهیات به معنی خاص، «افضل علوم است به افضل معلوم ها و اشرف علوم است به اشرف معلوم». زیرا که نزد حکیمان الهی، شرافت علم به شرافت موضوع اوست و موضوع این علم، ذات مقدس خداوند است که منشأ تمام خیرها و زیبایی ها است. پس این علم، شریف ترین دانش هاست، زیرا موضوع آن شریف ترین موضوعات است. همانطوری که، خود فلسفه یعنی متافیزیک یا الهیات، فراگیرترین و عامترین دانش هاست زیرا که موضوع آن فراگیرترین و عام ترین موضوعات است.
همانگونه که قبلا گفته شد، موضوع علم الهی خاص یا الهیات خاص وجود باری تعالی است و این بی نیازترین و غنی ترین و بسیطترین موجود است، بلکه تعبیر درست تر این است، که بگوییم تنها موجود بی نیاز و بسیط و غنی، همان اوست و دیگر موجودات، حدوثا و بقائا بدو محتاجند و از ناحیه افاضه اوست که اینان جامه هستی در بر کرده اند وگرنه از ذات خود، تهی از وجود و عدمند و وجودشان عین نیاز و تعلق و احتیاج به اوست.
1. طرح بحث «ماهیت و وجود»: از نکات جالب و حیرت زایی که در حقیقت از ویژگی های بسیار مهم این کتاب محسوب می شود، یکی این است که ما برای نخستین بار می بینیم که «موجود ممکن» مرکب از ماهیت و وجود، دانسته شده است، همان که قرن ها بعد در «شرح منظومه» حاج ملاهادی سبزواری می خوانیم که: «کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیة و وجود.»
2. اقامه «برهان صدیقین»: ویژگی دیگری که در این کتاب به چشم می خورد، این است که باز می بینیم، فارابی برای نخستین بار در این کتاب به طریقه صدیقین از نظر در خود هستی و حقیقت آن، اثبات ذات واجب تعالی می کند. به گفته صاحب نظران و فیلسوفان بصیر معاصر، این «برهان صدیقین» در میان براهین مختلف خداشناسی اتقن و اسد براهین است و برهانی است که اگر چه مقدمات دشواری دارد ولی حقا استوار و خدشه ناپذیر است، که هستی خداوند را اثبات می کند و در روایات و ادعیه ماثوره از ائمه معصومین (ع) اشارات فراوانی به این مطلب هست، از قبیل: «یا من دل علی ذاته بذاته» و یا در «دعای ابوحمزه ثمالی» می خوانیم که: «بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لو لا انت لم ادر ما انت.»
3. طرح بحث «علم اجمالی در عین کشف تفضیلی خداوند»: و اما در باب «علم خداوند» هم، فارابی در این کتاب نظریه ای را ابراز می دارد که اگرچه می توان در آن تشکیک کرد، لیکن حاوی نکاتی است که از ویژگی های این کتاب به شمار می آید. فارابی در باب «علم خداوند» همان نظری را ابراز می دارد که قرن ها پس از او توسط مؤسس «حکمت متعالیه» صدر محققان و فیلسوفان اسلامی، ملاصدرای شیرازی ارایه شده است و علم خداوند تعالی را به اشیاء، عین علم او به ذات خویش می داند. سخن فارابی در این مورد چنین است: «ان علمه تعالی بالاشیاء عین علمه بذاته و یتحذ الکل بالنسبة الی ذاته فهوالکل و خده» یعنی خدای تبارک و تعالی، علمش به ذات خود، عین علم او به موجودات است، پس حق تمام اشیاء است به یکتایی و فردانیت زیرا (بسیط الحقیقه کل الایا و لیس بشیئی منها) و داخل در اشیاء است از احاطه وجود و خارج از اشیاء است در ماهیت و حدود. و این نظر، همان نظر مرحوم ملاصدرا است که به «علم اجمالی در عین کشف تفضیلی» معروف است.
4. طرح بحث «علم النفس» و «هماهنگی بین حکمت و شریعت»: نکته دیگر، این که رساله «فصوص» فارابی، یک رساله فلسفی- عرفانی است. فصل مشبعی در «علم النفس» دارد، فاصله میان برهان و عرفان در این رساله از میان برداشته شده است. پای عقل با راه دل و پای دل با راه عقل در پیمودن و سلوک به سوی مقصد، اعلا عمیقا تعاون و همیاری دارند. به علاوه کوشش برای ایجاد هماهنگی بین حکمت و شریعت و عقل و شرع در این رساله، کاملا مشهود است. فارابی در برخی از فص ها، استناد به آیات قرآن می کند و گاهی هم فقط به ذکر مضمون آیه ای اکتفا می ورزد ولی خود آیه را نمی آورد. آشنایان با تاریخ فلسفه اسلامی به خوبی می دانند که فارابی از پیشگامان وادی «تطابق دین و فلسفه» و هماهنگی عقل و شرع است و کوشش های فراوانی برای «وحدت دین و فلسفه» انجام داده است.
فارابی بر این اعتقاد است که دین و فلسفه «منشأ صدور واحد» دارند. او معتقد است که مصدر اصلی دین و فلسفه «عقل فعال» است. کوششی که فارابی به منظور ایجاد تفاهم و هماهنگی بین دین و فلسفه آغاز کرد، بعدها توسط حکیمانی همچون ابن رشد، خواجه نصیر، ابن سینا، غزالی و... تداوم یافت و با صدرالمتألهین ملاصدرای شیرازی فلیسوف کبیر اسلامی و مؤسس حکمت متعالیه اسلامی به اوج خود رسید.
از این ها که بگذریم، فارابی مردی بود که تا پایان عمر مجرد زیست، کمتر به داخل شهر می آمد و اکثرا در کنار جوی ها و باغات شهر دیده می شد و از او نقل شده است که در مجلس سیف الدوله ادعا کرد که هفتاد زبان می داند. از اساتید او می توان ابوبشر متی و یوحنا بن حیلان را نام برد و از شاگردان او معروف تر از همه یحیی بن عدی، فیلسوف نصرانی است که خود صاحب تألیفات و آثار فراوانی است.
بیش از صد اثر کوچک و بزرگ به فارابی نسبت داده اند. از مهمترین آثار او تفسیرهایی است که بر کتاب «مابعدالطبیعه» یا متافیزیک ارسطو نگاشته است. برخی از محققان را عقیده این است که، اگر فارابی نبود، بوعلی هم نبود و برخی از این هم فراتر رفته و گفته اند که اگر فارابی نبود، فلسفه اسلامی هم نبود. دلیل اینان بر این مطلب گفته خود بوعلی است که گفت: «من شانزده بار (و در برخی منابع چهل بار) مابعدالطبیعه ارسطو را مطالعه کردم و چیزی از آن نفهمیدم تا این که روزی در بازار به پسرکی برخوردم که کتابی قطور در دست داشت، دیدم شرح فارابی بر «مابعدالطبیعه» ارسطو است، آن را خریداری کرده و به خانه بردم و مطالعه کردم و از روی شرح فارابی به درک آراء و اندیشه های معلم اول موفق شدم.» و بنابراین، اگر شروح فارابی بر آراء و اندیشه های ارسطو نبود، بوعلی چنانکه خود معترف است به درک آنها نایل نمی آمد و اگر بوعلی نبود، فلسفه اسلامی قوام و کیان کنونی خود را نمی داشت. فارابی در علم منطق هم صاحبنظر است و تقسیم علم (آگاهی و معرفت) به تصور و تصدیق، از ابتکارات اوست. ما در اینجا فهرست مختصر آثار او را می آوریم:
منطق:
1- التوطئه فی المنطق 2- المدخل الی المنطق 3- شرح کتاب ایساخوجی فرفوریوس 4- شرح قاطیغوریاس ارسطو (کتاب المقولات) 5 - تعلیقات آنالوطیقا الاولی ارسطو 6 - کلام له فی الشعر و القوافی
طبیعیات:
1- کتاب فی الخلاء. 2- کتاب فی مایصح و مالا یصح من احکام النجوم.
مابعدالطبیعه:
1- اغراض، مابعدالطبیعه ارسطو. 2- کتاب فی الواحد و الوحده.
اخلاق و علم مدنی:
1- التنبیه علی سبیل السعاده. 2- فصول المدنی. 3- تلخیص النوامیس افلاطون. 4- فی الملة الفاضله.
مسایل متفرقه:
1- الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الهی و ارسطاطالیس. 2- جواب مسایل سئل عنها. 3- عیون المسایل.

آثاری در رد مدعیان فلسفی خود و دفاع از ارسطو

1- رد بر جالینوس (دفاع از ارسطو). 2 -الرد علی یحیی النحوی (دفاع از ارسطو) 3- رد آراء محمدبن زکریای رازی 4- رد بر ابن راوندی.
نکته مهمی که در حیات فکری و فلسفی فارابی از اهمیت چشمگیری برخوردار است، این است که او به «فلسفه سیاسی» اهمیت زیادی می داده است. سوگمندانه باید گفت که پرداختن به فلسفه سیاسی در نزد فیلسوفان و حکیمانی که پس از فارابی آمده اند، مورد غفلت واقع گشته است. فلاسفه بعد از فارابی، یا اصلا به این مطلب مهم و رشته ارزشمند نپرداخته یا بسیار کم به این مبحث شریف و ضروری عنایت داشته اند و لذاست که ما امروز در این زمینه به شدت فقیریم و امیدواریم با نهضت نوینی که اخیرا و پس از انقلاب اسلامی در کشورمان پدیدار و برپا گشته است و عزم بازشناسی و احیای حیات فکری و فلسفی مسلمانان را دارد و توجه و اقبالی که جوانان نیک نفس و دین باور کشورمان به علوم اسلامی و تفکر فلسفی اسلامی نشان می دهند، هر چه زودتر این کمبود برطرف گردد و ما یک فلسفه سیاسی مدون و منطبق با قواعد شریعت مطهر اسلام داشته باشیم، زیرا اسلام، خود بنیانگذار نظم سیاسی و اجتماعی است و کاملا «صبغه سیاسی» و بلکه ماهیتی سیاسی دارد و در زمینه سیاست، سخن ها دارد و دریغ است که این بعد شریف و پرارج مغفول واقع گردد.


منابع :

  1. پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

  2. پایگاه اطلاع رسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا

  3. همایون همتى- كیهان فرهنگی- شماره 217

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19591