رابطه دین و علم

چه رابطه و نسبتی بین علم و دین وجود دارد ، آیا به واقع بین آنها تعارضی وجود دارد؟ یا اینکه نه بین آنها درگیری و تعارضی وجود نداشته بلکه هر کدام به راه خود خواهند رفت؟ و یا اینکه بین علم و دین توافق و تعامل و داد و ستدی وجود دارد که نه تنها هر کدام از دیگری بی نیاز نبوده، بلکه مکمل یکدیگر میباشند ؟

سازگارى دین با علم
استاد علامه محمدتقی جعفری اظهار میدارد: «با آن ضرورت و عظمتی که هویت راستین علم دارد، نباید بشریت را با هویت کاذبی برای علم که ماکیاولیستهای جوامع برای آن می پردازند، فریب داد. آنان که مابین علم و فلسفه تضاد مصنوعی ارائه می دهند، وجود شخصیتهای ذیل را چگونه تفسیر می کنند؟ سقراط، افلاطون، ارسطو، محمدبن طرخان فارابی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، ابن رشد، خواجه نصیرالدین طوسی، جلال الدین محمد مولوی، عبدالرحمن بن خلدون، دکارت، لایب نیتس، هملهولتز، ماکس پلانک، آلبرت اینشتین، وایتکسر و صد ها امثال آنان، بلکه به قول ماکس پلانک در کتاب علم به کجا می رود: متفکران بزرگ همه اعصار، مردان مذهبی بوده اند. اگرچه تظاهر به مذهب نمی نمودند. آیا این انسانهای بزرگ چند شخصیتی بوده اند؟ آیا این مردان جاوید ریاکار بوده اند؟ آیا اینان که بشریت را در مسیر علم و حکمت و فلسفه پیش برده اند، با اینکه می دانستند این سه حقیقت عظمی (دین، فلسفه و علم) با هم ناسازگارند، بوسیله خیالات، آنها را در شخصیت خود هماهنگ ساخته بودند؟!» (محمدتقی جعفری، فلسفه دین، صفحه 371-373).

و خلاصه اینکه به قول استاد علامه محمدتقی جعفری: «اگر جریان امور دوران ما به نحوی بود که بررسی و تحقیق درباره دین و علم و رابطه آن دو با یکدیگر، با کمال بی طرفی و بدون غرضهای ناشی از اشکال خودخواهیها و سلطه گریها و شهرت پرستیها و تکیه به اشکال متنوع قدرتها انجام می گرفت، گام بزرگی در تحصیل ارتباط واقعی دین و علم و همیاری بسیار عالی آن دو برای سعادت بشر برداشته می شد. ولی متاسفانه جریانات امور درست برعکس این صفا و خلوص و حقیقت دوستی مشاهده می شود» (محمدتقی جعفری، فلسفه دین، صفحه 371-373).

تردیدى نیست یکى از آثار و تجلیات ریشه دار اسلامى که پایه هاى آن به دست ابرمرد جامعه انسانى و رسول الهى استوار گردید، آزادى اندیشه و علم و دین و تعمق در جهان هستى است؛ زیرا بانى دین که ملهم به الهامات غیبى است چنین مى اندیشید که تنها راه ترقى و تعالى جامعه بشرى، آزادى فکر و دانش و اندیشه است. در آیات متعددى از قرآن کریم نیز به این معنى اشاره شده است، از جمله در این آیه: «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق او لم یکف بربک انه على کل شی ء شهید؛ به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!» (فصلت/ 53) قرآن کریم بر ضرورت معرفت و اندیشه آزاد تاکید ورزیده و آن را قاعده، اساس و هدف نهایى بعثت حضرت رسول اکرم (ص) مى شمارد. چنان که خداوند متعال در آیه دیگرى مى فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة؛ و کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزکیه مى کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى آموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!» (جمعه/ 2) خست خواندن و بعد از آن تنبیه و بیدارى از خواب غفلت و تزکیه نفس از آلودگیها و سپس علم و دانش و اندیشه آزاد را از اهداف بعثت رسول اکرم (ص) مى شمارد، این مهمترین دستور العملى است که خداوند متعال در برابر جامعه اسلامى و جهان انسانى قرار مى دهد.

قرآن کریم بارها بر این معنى تاکید کرده و جامعه انسانى را به تعمق و تفکر در جهان هستى و خلقت و حقیقت زندگى ترغیب مى کند، چنان که مى فرماید: «قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛ بگو: آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر مى شوند!» (زمر/ 9)، «یؤتى الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا؛ (خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى دهد و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است» (بقره/ 269). گاهى به نحو سرزنش آمیزى به انسانها خطاب کرده و مى گوید:«افلا تعقلون؛ آیا نمی اندیشید» (بقره/ 44)؛ این امر که حدود 12 مورد در قرآن کریم آمده، تنها به خاطر آن است که مردم را به این حقیقت متوجه گرداند که اساس زندگى سعادت بخش بشرى بر تعقل و اندیشه و علم است و اساس دین اسلام مبتنى بر تفکر است. به همین جهت است که مى بینیم دین اسلام در اندک مدت اشعه تابناک خود را بر بخش مهمى از جهان آن روز پراکنده است و تحول عمیقى در جهان بشریت به وجود آورد. علاوه بر قرآن کریم، روایات رسیده از پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) هم مشحون از این مطلب است و با یک نگاه گذرا به مجامع روایى عامه و خاصه این معنا روشن مى شود. با این همه، چگونه مى توان گفت دین با علم و اندیشه از هر نوعى که باشد، ناسازگارى دارد؟ اگر دین با علم و تفکر و اندیشه تعاند و تضاد داشته باشد، این همه توصیه و سفارش در علم آموزى و مذمت جاهل وجهى نخواهد داشت. پس سازگارى دین با علم بدون تردید بر همگان واضح است و براى استدلال بر این معنا همین بس که دین فطرى بشر است و فطرت هم از معطیات عقل است، چنانچه علم از معطیات عقل است. پس چگونه مى شود بین دین و علم تنافى باشد، البته این در صورتى است که علم صحیح بوده و مورد تایید عقل باشد (علم حقیقى) و از شک و ظن فراتر رود.
استاد محمدتقى جعفرى در این زمینه مى گوید: «غرض ورزان یا اشخاص بى اطلاع مابین این دو حقیقت (علم و دین) تضاد مصنوعى انداخته و از این آب گل آلود چه ماهیها براى اشباع خودخواهیهاى خود نگرفته اند، در صورتى که تضاد و گلاویزى جدى محال است. این همه قرون و اعصار ادامه پیدا کند و یکى از طرفین آن دیگرى را از میدان خارج نکند، پس این دو اگر واقعا یک حقیقت نباشد، حداقل به قول ماکس پلانک مکمل یکدیگرند» (محمدتقى جعفرى، تکاپوى اندیشه ها، صفحه 96).

نکته اى در این زمینه لازم به ذکر است: علم و تفکر و تعقل به خودى خود موجب سعادت انسان و سبب ترقى و تکامل او است، به همین جهت است که دین توصیه و سفارش اکیدى نسبت به آن دارد. اما اگر در وضعیت و شرایطى رشته خاصى از علم مضر به جامعه انسانى باشد و به ویرانگرى کاخ سعادت انسان منجر شود، جاى هیچ نگرانى نیست که دین پیروان خود بلکه جامعه انسانى را از آن باز دارد و آن رشته خاص علمى را از این جهت ممنوع اعلام کند. واضح است که این مطلب به معناى تضاد و تعاند دین با علم نیست.


منابع :

  1. محمد ايزدى و آموزگار- مجله كلام اسلام شماره 18- مقاله رابطه علم و دين

  2. محمود اصغری- مقاله جستاری پيرامون ادعای تعارض علم و دين

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19780