رابطه دین و تکنولوژی

تکنولوژی، توسعه، دینداری

اعتقاد برخی صاحب نظران بر این است که تکنولوژی، در توسعه اقتصادی و اجتماعی، همواره یک وسیله ضروری بوده است و خواهد بود. تکنولوژی اگر به درستی اداره شود می تواند شاه کلید حل بحرانهای مختلف کشورهای در حال توسعه باشد. با تعدیل این نظر، می توان گفت تکنولوژی از کلیدهای اصلی و مهم در حل مجموعه مشکلات کشورهای در حال توسعه می باشد. امروز جامعه اسلامی ما نیز، در مبدأ تصمیم گیری تاریخی ایستاده است و این تصمیم گیری، نه تنها سرنوشت فعلی ما را رقم خواهد زد، بلکه تأثیر بسیار عمیقی نیز بر سرنوشت آیندگان خواهد گذاشت. این نکته را گذشتگان، بر ما روشن شاخته اند که هماره مذاهب و مکاتب و از عوامل اصلی و بنیادی در ایجاد و پیشرفت تمدنها و یا عدم این دو بوده اند. در پاره ای موارد، عامل پیشرفت بوده ودر مواردی دیگر، عامل انحطاط و عقب ماندگی. مراد از مذهب، هر نوع تفکر دینی و مذهبی است که در طول تاریخ بر صفحه جامعه بشری ظاهر شده است. در طول تاریخ، همواره اعتقادات و ارزشهای دینی، قالبها و عواملی بوده اند که در شکل دادن به سایر تفکرات، اندیشه ها و مسایل انسانی، از نقش به سزائی برخوردار بوده اند. تا زمانی که این قالبها بر جای خود ایستاده و ثابت بود، محصول بر آمده از آن نیز، شکل واحد و متحدی داشت و هر گاه در جامعه مسأله ای، حیاتی می نمود که با این قالبها نمی خواند و چیزی فراتر از آن قالبها را می طلبید. برای تغییر شکل این فرآورده ها، بایستی آن قالبها دگرگون می گشت و این دگردیسی را قالب سازان و عالمان دینی در هر زمان عهده دار بودند.
زمانی که قالب سازان، بر موضع خویش استوار می ایستادند، نتیجه آن، یا قرنها تحجر و تعصب و استبداد بود (قرون وسطی) و یا طغیان و عصیان بود از طرف انسانهای به تنگ آمده علیه قالبها و قالب سازها. (دوره رنسانس) لذا عالمان و روشنفکران دینی، همواره مترصد این بودند که عنصر زمان را بر مسند قضاوت بنشانند و از فتوای «مقتضیات زمان» برای حل مخامصه و تطبیق قالبها توشه برگیرند. این بود که تحولات و اشتقاقات دینی پدید می آمد و تفکرات دینی مختلف از یکدیگر فاصله می گرفتند، تفکری دینی که این تحول و تطبیق را میسر و ممکن می ساخت و تفکری که قدرت تصمیم گیری صحیح در مقابل این تحولات را نداشت.
در این میان طبیعی است که تفکری تناور بماند که قدرت انعطاف و انطباق در مقابل مقتضیات جدید را داشته باشد. جوامع پیشرفته و توسعه یافته نیز، جوامعی بودند که یا در آشتی «تفکر متکی بر پیشرفت» و «تفکر مذهبی»، سعی موفق می داشتند و یا در غیر این صورت (عدم امکان آشتی)، عنصر مذهب را بسیار محترمانه در همان پستوی گرد گرفته انزوا قرار می دادند و بر در آن قفلی عظیم می زدند. در کتاب «ایدئولوژی و تمدن» مطلبی آمده که در این بخش از گفتار ما مفید می نماید: «ماکس وبر جغرافیایی دارد به اسم جغرافیای فکری... با توجه به جغرافیای اروپا می بینیم که در مغرب قاره اروپا، انگلستان است و بعد فرانسه و بعد سوییس، بلژیک، آلمان، ایتالیا و بعد می آید در جنوب به اسپانیا ...
بعضی از این کشورها پروتستان هستند، بعضیها کاتولیک هستند، در بعضی، اکثریت با پروتستان است و اقلیت زیادی کاتولیک هستند و بعضی بر عکس. اکثریت اسپانیا و ایتالیا را می بینیم کاتولیک هستند. اکثریت انگلستان پروتستان است و اکثریت فرانسه کاتولیک و یک اقلیت زیاد پروتستان است و آلمان اکثریت مطلقش پروتستان است. حال این کشورها را از نظر سرمایه داری و صنعت و تمدن جدید هم بررسی می کنیم، می بینیم که پیشرفت صنعتی و تمدن این کشورها با اکثریت پروتستان آنها رابطه مستقیم دارد. مثلا آلمان و آمریکا، که اکثریت مطلقشان پروتستان است، از لحاظ صنعت و تمدن جدید از همه بالاترند. فرانسه، که اکثریت آن کاتولیک و اقلیتی زیاد پروتستان است، در حد وسط و ایتالیا، که اکثریت مطلقشان کاتولیک است، از لحاظ تمدن و از لحاظ تمدن و از لحاظ پیشرفت صنعتی از همه کمتر هستند. بنابراین دیدیم که کشورهایی که عامل مذهبی را از صورت خلاقه و اتقایی و انتقادی تبدیل کرده اند به پیشرفت نایل شده اند.»
همین مطلب، به گونه ای دقیق تر و تحلیلی تر، در قسمت بعد چنین توضیح داده شده است: «ما می بینیم عوامل اساسی که تمدن جدید را به وجود آورده و اروپا را از حالت راکد به حالت متحرک تبدیل نموده، دو تاست:
1- عامل اقتصادی، یعنی تبدیل فئودالیته به بورژاوازی.
2- عامل فکری و آن تبدیل کاتولیک بود به پروتستانیسم.»

مذهب

روشنفکر قرن چهاردهم، نیامد مذهب را نفی کند، بلکه مذهبی را که در اروپا آن قدر نیرو و قدرت داشت و به همان میزانی که قدرت داشت باعث انحطاط و جمود اروپا شده بود نگهداشت، ولی آن را از جهت آخر تگرایی به جهت دنیا گرایی تبدیل کرد. از جهت توجه به روح و نفس و اخلاق و ریاضت، به کار و سازندگی و کوشش و فعالیت، از جهت صوفیگری به جهت اعتراض و... تبدیلش کرد و به پروتستان، یعنی همان منبع فرهنگی و مذهبی نیرومندی که در بطن اروپا موجود بود، به وسیله روشنفکر به یک ماده متحرک و محرک و زاینده و سازنده تبدیل شد. این تجربه ها و تاریخچه ها برای روشنفکران و عالمان دلسوز ما، تجربه هایی است بس گران و با ارزش. این گفته ها، حتی اگر از دقت کافی نیز برخوردار نباشند، لیکن دربردارنده حقیقتی صحیح و استوار می باشند که مؤید به تأییدات و قراین فراوانی است. تأثیر متقابل میان تفکر دینی و تفکر متکی بر عامل پیشرفت و ترقی، حقیقتی است که در دوره های مختلف تاریخی، بارها تاریخ بر آن صحه گزارده است.
تفکرات دینی یا همواره کننده مسیر ترقی و پیشرفت بوده اند و یا اگر بنای ناهمخوانی می گذاردند، پس از مدتی تفکرات دینی جدید که ملایم با تفکر ترقی بوده اند، جای تفکرات قدیم را می گرفتند. یکی از جامعه شناسان برجسته، درباره تأثیر اندیشه های دینی در هند بر نظریه های ترقی و توسعه و بالعکس، می گوید: «خود جامعه هندی... پیش از آن که دوره تسلط انگلیس، تکنولوژی غربی و مفاهیم ترقی را در آن وارد سازد، جامعه نسبتا ایستایی بود... آیین هندی... آرمانی را تبلیغ می نمودد که توجه انسانها را از بهبود مادی برحذر می داشت. فرهنگ هندی... از حیث جهت گیری، اساسا جنبه دینی داشت و به جهان دیگر متوجه بوده است.»
به علاوه... می توانیم با «بیوری» هم رأی باشیم که تا وقتی آیین دینی «مشیت الهی» حکمفرا بود آیین ترقی نمی توانست قد راست کند و حتی فراتر رویم و بگوییم که نظریه های ترقی و توسعه تنها در جامعی می توانستند نافذ باشند که آیینهای دین، به طور کلی، به مبارزه خواسته می شدند و غیر دینی شدن حیات اجتماعی پیشرفت می کرد. همان گونه که از این گفته ها نیز بر می آید، پیشرفتهای تکنیکی و تمدنهای استوار بر اساس این پیشرفتها، همواره با نوعی طرز تلقی خاص مذهبی، نوعی روشن بینی و روشنفکری دینی همراه بوده اند. روشنفکری دینی که قدرت پیوند دادن دنیا و آخرت را دارد و نگرش ویژه ای از مفاهیمی چون: انسان، زندگی، دنیا، آخرت، روح، نفس، ریاضت، قناعت، خلوص، تقوی، قضا و قدر، مشیت الهی و... دارد. اصولا مسأله دینداری و طرز تلقیهای مذهبی ما، همگی موضوعاتی هستند ریشه ای و اساسی که شیوه نگرش و نحوه عملکرد ما را نسبت به دیگر مسایل حیاتی و معیشتیمان رقم می زنند. بدون فارغ شدن از این زمینه های پیشین، نمی توان در وادیهای بعدی، قدمی به استواری و اطمینان و با روش بینی و رجحان برداشت.
به تعبیر دیگر، نحوه و کیفیت تصمیم گیریهای انسانی (در زمینه مسایل معیشتی)، ریشه در خاک اعتقادات او دارد و این خاک، بستری است که زمینه ثمر بخشی به هر بذر و نهالی ندارد. تنها گیاهانی در آن زمینه، استعداد رویش و پویش راخواهند داشت که از جمیع جهات تناسب و تلائم لازم را با آن داشته باشند و بتوانند از مایه های موجود در آن زمینه ها مدد لازم را، جهت بالیدن و استواری خویش، بجویند. در غیر این صورت، چنین نهالی، یا هرگز در آن زمین نخواهد رویید و یا اگر هم بروید، عمری بلند و طولانی نخواهد داشت. مسأله پیشرفت، توسعه و لوازم و امکانات آن، از جمله مسایل معیشتی و حیاتی جامعه ماست که تصمیم گیری درباره آن مدتهای مدید است که اندیشه خردمندان همروزگار ما را، چه در موقعیت مسؤولیت نظام و چه در موقعیتهای دیگر، به خود مشغول داشته است. در این میان، باید یادآور شد و اذعان داشت که آنچه در نظر دیگران ملاک و شاخصهای پیشرفت و توسعه محسوب می گردد، معلوم نیست که در نظر ما نیز چنین باشد.
این دفتری است که هر کس با قلم خویش می نگارد و این منظره ای است که هر شخص با کلک باور خویش ترسیم می نماید. پیشینه های ما، اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی ما، در این ترسیم گری از نقشی بسیار مؤثر و به سزا برخوردار می باشند همین زمینه هاست که حتی طرز تلقی جدیدی نسبت به مفهوم و معنای واژه توسعه، پیشرفت و ترقی به ما می بخشد و این انگیزه را در ما تقویت می کند که به دنبال معیارها و میزانهای جدیدی نیز برای این امور باشیم. دیگران بنای پیشرفت را بر جهان بینی و نظام ارزشی خاص خویش استوار می سازند و در این مهم از ابزار و امکانات ویژه ای مدد می گیرند و نمی توان از این نکته نیز چشم فرو بست که به یقین، این ابزار و امکانات و شیوه برخورد و به کارگیری آنها، خود هماهنگ و متلایم با آن تعبیر از پیشرفت و آن نوع جهان بینی، نظام ارزشی و فرهنگ خاص آنان است. یکی از دانشمندان و صاحب نظران مقوله تکنولوژی، در مقام تبیین شاخصهایی که در اندازه گیری توسعه ملی مورد استفاده قرار می گیرد، چنین می نویسد: شاخص های توسعه ملی به شرح زیرند:
1-در آمد سرانه. 2- ساختار توزیع درآمد. 3- امید به زندگی (عمر متوسط). 4- ساختار جمعیتی. 5- درصد جمعیت شهری. 6- درصد بیکاری. 7- ساختار نیروی کار. 8- ثبت نام در دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها. 10- شمار پزشک و تختهای بیمارستانی برای هر هزار نفر جمعیت. 11- میانگین تعداد افراد ساکن در هر اطاق. 12- نرخ رشد تولید ناخالص ملی. 13- هزینه تحقیق و توسعه به عنوان درصدی از تولید نا خالص ملی. 14- حجم بازرگانی بین المللی. 15-نیروی انسانی که در رشته های علمی و فنی (تکنولوژیک) به کار اشتغال دارند، به مجموع نیروی کار. شک نیست که این شخصها از طریق تحقیق و تفحصهای طاقت فرسای عینی و بر اساس لطایف و ظرایفی که در این مسأله وجود داشته و دارد و همین طور بر اساس جامع نگری نسبت به زمینه های مختلف توسعه صورت گرفته است و بدین لحاظ، برای ما نیز، بسیار مغتنم و با ارزش می باشد. لیکن پرسش ما این است که آیا این شاخصها، به تمامی، شاخصهای توسعه ما نیز محسوب می گردند؟ و آیا ما در بینش و فضای اندیشه و معیشت خویش، هیچ معیاری برای افزودن بدانها در تصویر نداریم؟
اصولا، آیا این واژه مشترک، برای تمامی جوامع، معنای مشترکی را نیز به همراه داشته است؟ اینک برای تأکید و روشن شدن بیشتر این نظر، این بخش را به گفتاری از روژه گارودی، به پایان می بریم: «ما از آغاز بحث خود گفتیم که رشد و توسعه یا شکوفان شدن و بالیدن جامعه، تنها یک مسأله اقتصادی- سیاسی نیست، بلکه یک مسأله دینی است زیرا ... پرستش درباره هدف و معنی و مفهوم زندگی و تاریخ زندگی ما که باید با رشد و توسعه آمیخته باشد، یک بحث کاملا دینی است و دین است که پاسخ این پرسش را می دهد و در نهایت جهت رشد و توسعه را روشن و معنویت آن را، که لازمه وجود و ادامه آن است، تأمین می کند وگرنه رشد و توسعه تنها از لحاظ اقتصادی و از طریق سیاسی، به نتیجه ای انسانی نخواهد رسید و عاری از معنی و مفهوم اخلاقی خواهد بود.»
در جای دیگر مطرح می کند: «مسألة ترقی و پیشرفت و رشد و توسعه پی در پی و روز افزون رویاروی با همه ابعاد انسانیش، تنها یک مسأله اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه اصولا یک مسأله دینی هم هست. مانند چیزی که بر سر آن قمار می کنند. میان معنی زندگی ما یک امکان دیگر نیز قرار گرفته است و آن زندگی به شیوه دیگری است. یعنی از هم گسیختن و درهم شکستن و از پای در آوردن سیستم روابط اجتماعی موجود و سیستمی برتر و رفیع تر و بلند پایه تر و گرانمایه تر به جای آن نشاندن، سیستمی ما فوق دنیای محسوس مادی.»

تکنولوژی، فرهنگ، دینداری

هر پدیده ای برای تکوین و بقای خویش، نیازمند شرایط و زمینه های خاصی می باشد و تکنولوژی از این قواعد مستثنی نیست. هر نوع صنعتی برای آفرینش خویش، احتیاج به بستر فرهنگی خاص دارد. نظام ارزشی قوی و استوار می باید، تا وجود و جهت گیریهای رشد آن را توجیه گر باشد. چهار چوبه قویم اعتقادی- بینشی بایستی وجود داشته باشد، تا بتوان بنای رفیع صنعت را بر آن استوار ساخت. وجود این هماهنگی از مقومات تکوین و رشد تکنولوژی می باشد. به تعبیر دیگر، تکنولوژی نهالی است که در بستر ارزشهای جمعی جامعه می بالد و رشد می کند تنومندی این نهال، به زمینه های فرهنگی- ارزشی آن وابسته است. جهان بینی نیز فضا و اتمسفری است که این نهال در آن تنفس و تغذیه می کند. بنابراین می توان گفت زمین نامرغوب، هوای آلوده و نبودن شرایط تغذیه فرهنگی مناسب، همگی آفتهایی می باشند که این نهال وابسته را تهدید می کنند. دو قرن اخیر، شاهد رشد و بلوغ صنعت و تکنولوژی نوین در جامعه مغرب زمین بود. مشرق زمین ناکام، که قرنها پیشتاز دانش و صنعت بود، در این میدان گوی سبقت را به حریف واگذار نمود.
طبیعتا پرسشی در ذهن همه خطور خواهد کرد. چه شد که صنعت (با وجود زمینه های پیشین در شرق)، در غرب مسیر ترقی را در پیش گرفت؟ که البته پرسشی است گران و پاسخی هم سنگ خویش می طلبد. لیکن اشاراتی چند به بعضی نکات و زمینه ها، (که تقریبا مقبول همه اندیشمندان این زمینه است و با موضوع مورد بحث ما نیز ارتباط نزدیک دارد) در این مقام خالی از فایده نمی باشد و حقایقی را در این مقام خالی از فایده نمی باشد و حقایقی را به انگشت اشارت می نمایاند. غربیان، پس از دوره رنسانس و اوج دوران روشنفکریهای دینی و غیر دینی، جهان را با عینکی خاص به نظاره می ایستادند. گویا آن سخت فشاریهای بلند تاریخ سیاه حاکمیت کلیسا، نتیجه ای جز این نمی توانست داشته باشد. زمینه اینگونه تفکر و جهان بینی، در غربیان، از پیشینه های بسیار دور همراه بوده است، لیکن آزاد اندیشیهای دوران بعد از رنسانس و ظهور و تجلی افکار جدید مادی، در تمامی زمینه ها، قوت و جسارت جدیدی بدانان بخشیده بود.
در مجموعه اندیشه و گرایشات فکری آنان شاخصهایی مشاهده می شود. غربیان، به برخی محورها توجه و اهتمامی تام و به پاره ای مسایل با دیده تسامح می نگریستند. دکتر شریعتی، پاره ای از برجستگیهای موجود در تفکر و گرایش آنان را چنین مورد بررسی قرار می دهد: «غرب، همیشه نه تنها در سیاست و اقتصاد، بلکه در فلسفه اش نیز متوجه جهان است.ارسطوهمیشه به جهان می اندیشد و مطالعاتش بر روی خانواده و روابط مردم است و برای این جهان، کتاب و قانون می نویسد. در حالی یک متفکر شرقی به این مسایل نمی پردازد و حتی متوجه نمی شود که در چه قرنی و زمانی زندگی می کند. بودا و مولوی، مجرد ... از زمان و مکانند... غربی، آخرت را هم بر انگاره دنیا می بیند و شرقی دنیا را بر انگاره آخرت ..... غربی به نظم و سازمان اداری، عشق می ورزد و پریشانی را به هیچ وجه نمی تواند تحمل کند در حالی که شرقی برای نظم یک توجیه مطرود و محکوم و برای پریشانی یک توجیه عمیق دارد ... در غرب، خوشبخت بودن مطرح است، در حالی که در شرق خوشبخت شدن و کمال هدف است. و به عبارت دیگر، غرب دنیاگراست و شعارش: "من باید از هر دقیقه ای از زندگی لذت ببرم"، "برای لذت بردن از مواهب زندگی خلق شده ایم" می باشد .... دیواری که بین شرق و غرب وجود دارد قدرت است.
(اروپا همیشه در جستجوی قدرت است، اما گمشده شرق قدرت نیست)... عقاید و نظریات در غرب، همراه با ایمان است و برای همین، شرق عقیده هایش در طول تاریخ قربانی داده است .... غربی برای فهم هر چیز استدلال می کند، حتی به غلط و امکان ندارد با احساس تنها به چیزی گرایش پیدا کند. با احساس تنها به چیزی گرایش پیدا کند. "چرا و به چه دلیل" یک سؤال غربی است. "یافتم و احساس می کنم، برای من روشن است" یک اصطلاح شرقی.»
نژادپرستی، اسکولاستیک (توجیه مذهب به وسیله عقل و منطق)، خود گرایی شدید و...عناوین و برجستگیهای دیگری است که به عنوان ویژگیهای غربیان مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه اشارت رفت، نه این که به تمامی و بدون هیچ نقد محتوایی، مقبول ما و با دیگر تحلیلگران این مسایل باشد همچنین تعمیم آن ویژگیها را در زمانهای گوناگون و مناطق مختلف، می توان با نقد و ایرادهایی همراه ساخت، لیکن در این سخنان، چشم اندازهایی مشاهده می گردد که بیان و تبیین مطلب را برای نگارنده و فهم و استنباط آن را برای خواننده تسهیل می بخشد. ما با هر نگرشی به غرب و غربیان بنگریم (جه با دیده «کل» و چه با دیده «کلی») نمی توانیم رابطه میان تفکر، اندیشه و گرایشهای جمعی آنان و محصولات برآمده از این تفکر و گرایشها را نادیده انگاریم. تکنولوژی با این اسم و رسم جدید، یکی از این محصولات است. فضایی که غربیان در آن تنفس و اندیشه می کردند، آکنده از افکار بلند و کوتاه فیلسوفان، زیست شناسان، جامعه شناسان، روان شناسان، اقتصاد دانان و اندیشمندانی چون: فرانسیس بیکن، جان لاک، هیوم، سن سیمون، شارل فوریه، داروین، فروید، ویلیام جیمز، جان دیویی و بسیاری دیگر بود که در عین تعلق به نحله های مختلف فکری، عملا جریان واحدی را در جهت رشد و اعتلای صنعت در آن یار مستعد، فراهم ساخت.
همین نظر و اندیشه درگفتار بسیاری از اندیشمندان غربی مشاهده می گردد. تئودور روزواک می گوید: «تأکید برنامه های علمی فرانسیس بیکن بر دنیای حس و تجربه است و این برنامه ها به لحاظ همین برداشتی که از جهان دارند، همه چیز را بی روح و بی جان می انگارد. جریانهای فکری الحادی که پس از جنبش نوزایی (رنسانس) ظهور کرده است، این برداشت را از جهان دارد... و زمینه را برای حاکمیت مطلق و بی رقیب نوع خاصی از تلقی علمی شیوه تکنولوژیک و و صورت معینی از پیشرفت اقتصادی و فنی فراهم آورده است.»
چنین بود که این فرزند در دامان چنین مادری متولد گشت و بالید. اما رابطه میان تکنولوژی و مقوله های یاد شده (فرهنگ، نظام ارزشی، جهان بینی) به چه ترتیب است و چه نسبتی میان آنان برقرار است؟ آیا این یک رابطه یک طرفی است؟ یعنی آیا تکنولوژی پدیده ای است که در ظرف تکوین و بقای خویش از این مقوله ها مدد می ستاند و لیکن آنهاخود مستقل از این پدیده می باشند و یا بالعکس، رابطه آنها، رابطه ای متقابل است و تکنولوژی خود نیز به عنوان پدیده ای مستقل و مؤثر عمل نموده و فرهنگ و نظام ارزشی و جهان بینی جامعه انسانی را متأثر از انواع جلوه های خویش می سازند؟ دیدگاه و نظریات متفاوتی درباره پاسخ به این پرسش به چشم می خورد که عمده آن، دو طرز تفکر کاملا متضاد است.
دیدگاه اول متعلق به کسانی است که برای حفظ موقعیت و مرتبت انسانی، تکنولوژی را از مسند فرو نشانده اند و به تکنولوژی و صنعت به دیده ابزار و امکاناتی در دست انسان می نگرند که این امکانات، گاه به همراه نیت خیر و بشر دوستانه و خداپسندانه استفاده می شود، بنابراین آثار مثبت به همراه دارد و گاه با نیات پلید و خصمانه و خود خواهانه استفاده می شود که تیغی است در دست زنگی مست. روشن است که تیغ در دست زنگی مست چه آثار و عوارضی به همراه داشته است. از دیدگاه آنان تکنولوژی پدیده ای است بی طرف، همچون: آب، که در هر ظرفی فرو ریزند به همان قالب و شکل در خواهد آمد. تأثیر آن در اطراف خود نیز در محدوده همان موقعیت ابزاری آن می باشد. بنابراین تکنولوژی از موقعیتی همدوش و هم عرض، با مقوله هایی چون: فرهنگ - جهان بینی و نظام ارزشی برخوردار نیست تا بتواند در آنها تأثیر معتنابهی بگذارد. این دیدگاه را، می توان دیدگاه «ابزارنگری» نام نهاد.
در طرف مقابل دیدگاهی وجود دارد که معتقد است، رابطه انسان و مقوله های انسانی با تکنولوژی بس پیچیده تر از آن است که بتوان آن را در قالبهای محدود «ابزارنگری» نظاره کرد. تکنولوژی مستخدمی نیست گوش به فرمان که بدون اذن مولی، حتی جرعه آب سرنکشد. تکنولوژی بی طرف نیز نیست. تکنولوژی موجودی است مستقل و خود کامه که از قوانین مخصوص به خود پیروی می کند. جهان امروز نیز، جهانی است برگرفته شده و تابع اغراض پنهان تکنولوژی، تکنولوژی گرچه آفریده آدمی است، لیکن آفریدگار او نیز می باشد. او اگر چه در کانون جامعه بشری میهمان است، لیکن آن قدر پر مدعی و فربه گشته است که جای را بر صاحبخانه و امیال و پیش فرضهای او تنگ کرده است.از نام آورترین کسانی که بر این اعتقاد پای می فشارند، ژاک الول از اولین منتقدان برجسته تکنولوژی می باشد که گوشه ای از عقاید و اندیشه های او را از زبان یکی از اندیشمندان جامعه خویش بازگو می نماییم. ژاک الول، از ناقدان بنام و بصیر تکنولوژی، در کتاب نامبردارش «جامعه تکنیک زده» پنج ویژگی برای تکنیک مدرن می شمارد:
1. اتوماتیک بودن. 2. از خود تغذیه کردن و فربه شدن. 3. همه گیری. 4. خود مختاری. 5. وحدت و کلیت.

تکنیک

اتوماتیک بودن تکنیک؛ یعنی، سلب گزینش از دیگران و بسته ماندن همه راهها جز راهی که صنعت در پیش می نهد. تغذیه از خود؛ یعنی، تکنیک به جایی رسیده که اولا دیگر برگشت پذیر نیست و ثانیا رشدی هندسی دارد و ثالثا اجازه نمی دهد کسی آن را متوقف کند، بلکه با پیشتر رفتن خود، انسان را نیز به دنبال خود می کشاند. همه گیری تکنیک (و خود مختاری آن)، بیان این حقیقت است که به محض تولد آن، دیگر نمی تواند در وطنش محصور و محبوس بماند و لزوما قلمروهای فراخ تر طلب می کند و همه جهان را بر صورت خویش می سازد. الول می اندیشد که تکنیک تا حدود زیادی فارغ از قیود بیرونی است و دینامیسمی درونی دارد که آن را به جلو می راند و سایر شرایط نیز تابع و دنباله رو آن می شوند. وحدت و کلیت آن (تکنولوژی) بدین معناست که تکنیک با مصرف آن، با روابط مربوط به آن و با جهان مخلوق آن یکی است و نمی توان یکی را بدون دیگری داشت و هر قطعه صنعت قطعه دیگر آن را تداعیمی کند.
این نگرش جدید را به تناسب افکار ویژه اش، دیدگاه «استقلال نگری» نام می نهیم و از آن با همین تعبیر یاد می کنیم. استقلال نگران، معتقدند که در برخورد و تنافی میان مسایل انسانی با تکنولوژی این انسان و مسایل هستند که ناچارند خود را با تکنولوژی و شرایط جدیدی که آن پدید آورده است، تطبیق تطبیق دهند.
این حقیقتی است که واقعیتهای گذشته و حال بر آن مهر صحت می نهند: «در نظام جدید صنعتی، در ایالات متحده آمریکا، مباحثاتی که در زمینه تعلیم و تربیت میان فرقه ای گوناگون در گرفته بود، اغلب به سود اصحاب سرمایه پایان می پذیرفت. آنان در مباحثات خود، همواره، انگشت بر نقطه ضعف قوانین اخلاقی موجود که در جهت عدم انعطاف و ناسازگاری با زندگی دنیوی بود می گذاشتند و می گفتند در دنیای که همواره در معرض تغییر و تحول است، اخلاق نیز باید پا به پای دیگر نهادها حرکت کند. می گفتند برای رسیدن به رستگاری تنها زجر کشیدن کافی نیست. باید زندگی هم کرد و چون زندگی به لوازم و وسایل نیاز دارد، تکنولوژی باید مورد توجه قرار گیرد و چون سنتها و قوانین اخلاقی حاکم، مانع تکنولوژی است، باید به هر طریق که شده است خود را از قید آنها رهانید.»
از دیدگاه استقلال نگران، فرمانبرداری تکنولوژی از انسان، افسانه ای بیش نیست. این افسانه را در کتابها می توان خواند، اما در جهان عینی نمی توان دید. بنابراین، تأثیر آن در مقوله های انسانی دیگر، چون: فرهنگ و غیره، تأثیری قطعی، روشن و غیر قابل انکار است. تکنولوژی، مسأله ای است انسانی. صنعت، تجلی یکی از ابعاد وجودی انسان است و شأنی از شئون اوست. تکنولوژی، به واقع، نوعی رفتار انسانی است. رفتار و ابعاد مختلف وجود انسانی نیز از یکدیگر گسیخته و منفصل نیستند و این رفتار و شؤون انسانی در رابطه متقابل و مستمر با یکدیگرند. در دورانهای پیشین، یک بحث بسیار اساسی و محوری، درباره ارتباط میان رفتار و اندیشه انسانی مطرح بوده است که بیان نتیجه آن بحث در این جایگاه، بسیار مفید و سودمند می نماید. مسأله این بوده است که آیا این اندیشه انسان است که اعمال و رفتار او را رقم می زند و یا اعمال و شیوه زندگانی فرد است که بنای افکار و اندیشه او را سامان می بخشد؟ آیا انسانها آن گونه که می اندیشند و اعتقاد می ورزند، زندگی می کنند یا آن گونه که می زیند تفکر می کنند و می اندیشند؟
به حق می توان گفت این ارتباط متقابل است. اندیشه و عمل و شیوه زندگانی انسان به عنوان دو بعد از مقوله رفتار انسانی به عنوان دو بعد از مقوله رفتار انسانی به صورتی مستمر در داد و ستد با یکدیگرند. انسانها می اندیشند و به «بسم الله» این اندیشه، دفتر اعمال و رفتار خویش را می گشایند و نیز می زیند، به بسیار شیوه ها، رفتار و کردارها عادت نموده و انس می گیرند و این «رماتیسم عمل زدگی» به اعماق مغز اندیشه و اعتقادات آنان نیز نفوذ می کند. ساده اندیشی است اگر رفتارهای انسانی را، بعضی را زیربنا و پاره ای دیگر را، روبنای مطلق انگاریم. رفتارهای آدمی، اعم از تفکر، اندیشه، احساسات، عشق، عمل، شیوه و سبک زندگی، آموزش، تربیت و غیره همگی در عرض هم نشسته اند و همزیستی، تعادل، ترابط و تلائم آنهاست که به شخصیت انسانی، یکپارچگی و ثابت و اطمینان می بخشد و تکنولوژی یکی از این مجموعه رفتار انسانی است و به گفته آرنولد پیسی: «اگر با این شیوه... به مسایل بنگریم، تکنولوژی به مثابه بخشی از زندگی ظاهر می شود، نه چیزی جدای از آن که بتوان در جایگاه مجزایی محفوظش داشت.»
لذا او (تکنولوژی) نیز در این بازار مسایل انسانی می دهد و می ستاند، مؤثر است و تأثیر می پذیرد و در این مجموعه او نیز در پیدایش بسیاری از چرخه های مسایل انسانی نقش دارد.

تکنولوژی، انسان و دینداری

«انسان» و «مسایل انسانی» در پشت پرده تمامی مباحث گذشته حاضر می باشند و کانون و محور بحثهای گذشته را تشکیل می دهند. بنابراین، شاید بحثی مستقل از «تکنولوژی، انسان و دینداری» ضرورت خویش را در محل تردید قرار دهد، لیکن در طرح مستقل این مبحث، محاسنی نهفته است که در محل تفصیل خویش روشن خواهد گشت. انسان کانون تعالیم و معارف دینی است. این دین از طرفی الهی و از سوی دیگر انسانی است و گفتار دین به تمامی ترجمان حال و احوال اوست. نمی توان از دین نامی برد و نسبت به مسایل انسانی هیچ حساسیت و دغدغه خاطری به دل راه نداد. مسایل انسانی، همگی معماهای دینی نیز محسوب می گردند و گرههایی که بر این ابنان پر مسأله (انسان) زده شده، همگی عقده ها و مشکلات دینی نیز محسوب می گردند.
هر جا محکمه ای برای رسیدگی به پرونده یکی از مسایل انسانی برپا شده باشد، بجد و یقین می توان گفت که مذهب نیز در آن جا به قضاوت ایستاده است و لواین قضاوت، صرفا صبغه ارزشی داشته باشد. همان طور که از ابتدای بحث تا کنون به دفعات تکرار کرده ایم، تکنولوژی مسأله ای است انسانی. تکنولوژی جزو آن دسته پدیده هایی است که به گونه ای مرموز و حیرت انگیز، خود و آثار و لواحقش را در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان وارد ساخته است و کمتر مکانی است که این میهمان تازه وارد بدان سرک نکشیده باشد و ردپایی از خود به جای نگذاشته باشد.
انسان برای برطرف ساختن تمامی نیازهای خویش اعم از نیازهای زیستی، اجتماعی، ایمنی، تغذیه و بهداشت، ارتباطات و حمل و نقل، آموزش و پرورش و... از این مقوله مدد می ستاند و تمامی عناصر و ارکان حیات انسانی، متأثر از این پدیده همه جا گستر می باشد، تفکر، اندیشه، احساسات و عواطف، شیوه و سبک زندگی، روابط فردی و اجتماعی، دیدگاه او نسبت به زندگی، هستی و جامعه، نظام ارزشی و اخلاقی و هر آنچه که چهار چوبه یک زندگی با مفهوم بر آن استوار است. نکته ای که در این است که تأثیر تکنولوژی در زندگی انسان و بر شؤون مختلف انسانی در بسیاری از موارد، به گونه ای مخفی و مستتر صورت می گیرد، تأثیری غیر مستقیم و غیر محسوس که جز با دقت و تأمل فراوان، نمی توان ردپای مشخصی از آن در تغییر و تحول مسایل و رخ دادهای انسانی یافت. این نکته برای همه ما، که به دنبال آثار مثبت و منفی تکنولوژی، وادی های اندیشه را سیر می کنیم، بسیار واجد اهمیت می باشد؛ چرا که این گونه پدیده ها و تأثیرات نامرئی آنها بوده است که همواره برای این انسان ظاهر بین و نزدیک نگر، مسأله ساز و غافلگیر کننده بوده است.


منابع :

  1. نواز شريف- مديريت انتقال تکنولوژي و توسعه- ترجمه رشيد اصلاني- در آمد و پيشگفتار

  2. علي شريعتي- ايدئولوژي و تمدن- صفحه 169

  3. روژه گارودي- هشدار به زندگان- ترجمه علي اکبر کسمايي- صفحه 290 و 46

  4. علي اکبر فرهنگي- تکنولوژي و تکامل فرهنگي- صفحه 34

  5. رنولد پيسي- تکنولوژي و فرهنگي- ترجمه بهرام شلکوني- صفحه 5

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19812