رابطه عقل و دین

قلمرو دین

آیا عقل در قلمرو دین جایی دارد؟ جایگاه و نقش آن در قلمرو دین چیست؟ آیا نقش عقل صرفا در مقام تعلیم و فهم گزاره های دینی است، یا عقل در مقام تبیین و تعلیل نیز نقش دارد؟ این مسائل و مسائل دیگری که از دیرباز مورد توجه فیلسوفان و الهی دانان بوده است، از اهم مسائل فلسفه دین معاصر به شمار می رود. دیرینه پای بودن این مسائل، آن را از محور توجه قرار گرفتن نینداخته است و پاسخ های داده شده به آن نیز هر آینه مورد بازنگری و تأمل دوباره قرار گرفته و می گیرند. هر نسل از نو این مسأله را مورد کاوش قرار می دهد و پاسخ های ویژه خود را به آن می یابد، زیرا ایمان از حیاتی ترین مسائل بشری است که با همه وجود انسان سر و کار دارد و کل هستی او را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
عقل نیز ابزار سنجش و ارزیابی انسان است. بنابراین هر نسل حق دارد پاسخ مسأله را خود بیابد و در این باره از آرای پیشینیان خود نیز بهره می جوید و درباره مسأله عقل و ایمان و ابعاد آن روشن تر می اندیشد. مسأله رابطه عقل و ایمان، ریشه بسیاری از مباحثی است که در طول تاریخ در جهان اسلام و مسیحیت و سایر ادیان، پدید آمده است. مباحثی از قبیل «عقل و وحی»، «ظاهر گرایی و تأویل گرایی»، «علم و دین»، «عقل گرایی و ایمان گرایی»، هر کدام شاخه ای از شاخه های این مسأله اند.

تعریف دین

پیش از بررسی نظریه هایی که در این زمینه عرضه شده، باید معلوم کرد که مراد از «دین» و «عقل» چیست. مراد از «دین»، مجموعه معارف (نظری و عملی) قدسی است؛ یعنی مجموعه گزاره های ناظر به واقع و ناظر به عمل، که حول محور قدسی شکل گرفته اند، در اینجا باید این قید را نیز اضافه کنیم که مراد، مجموعه معارف دست اول است که معمولا در متونی مقدس گرد آمده اند، تا اینکه تفاسیر مختلف از این معارف را از تعریف دین خارج کنیم. اگر همین تعریف را بر اسلام تطبیق کنیم. دین اسلام عبارت می شود از: «مجموعه معارفی که در نسبت با خداوند تدوین یافته و در متن مقدس قرآن و سنت گرد آمده اند.»

تعریف ایمان
در تعریف ایمان، قرن ها میان متکلمان، فیلسوفان و الهی دانان مسلمان و مسیحی و پیروان دیگر ادیان اختلاف نظرهای جدی وجود داشته و دارد. بیشترین اختلاف ها بر سر داخل کردن سه موضوع در تعریف ایمان است: اول علم، دوم اراده و سوم عمل. بسیاری از فیلسوفان و متکلمان شیعه ایمان را همان علم، علم جزمی و یقینی، می دانند. برخی از شیعیان و نیز اغلب اشاعره و مرجئه ایمان را عملی ارادی، یعنی تصدیق می دانند و حتی برخی از مرجئه اقرار زبانی را کافی می دانند. خوارج عمل را جزء ایمان می دانند و فاسق را خارج از حوزه ایمان می شمارند. اما به نظر می رسد ایمان چیزی بیش از علم است و عمل خارجی در آن دخالتی ندارد. ایمان تصدیق قلبی است که به اراده و اختیار انسان و در پی علم یا باور تحقق می یابد و عمل خارجی از لوازم ایمان است و نه جزء ماهیت آن. اقرار به زبان نیز جزء ماهیت ایمان نیست، بلکه آن نیز مانند سایر عمل های خارجی از لوازم ایمان است. نکته با اهمیتی که ممکن است پذیرش آن برای آشنایان با فلسفه و حکمت اسلامی اندکی سنگین باشد، فراتر بودن ایمان از علم و اختیاری بودن آن است.
برای اینکه این مسئله روشن گردد توجه به شواهد زیر راه گشاست:
1. امر به ایمان و نهی از کفر: اگر ایمان خارج از حوزه اختیار انسان بود، درخواست آن از سوی خداوند با حکمت او تنافی داشت. در آیات زیادی از قرآن کریم امر به ایمان و نهی از کفر به چشم می خورد. (بقره/ 41، 91، 186؛ نساء/ 136 و 171؛ آل عمران/ 179؛ مائده/ 111)
2. جرم دانستن کفر و نکوهش کفار و وعده عذاب به آنها: این نکوهش تنها در صورت اختیاری بودن ایمان و کفر معنا پیدا می کند. (بقره/ 86؛ نساء/ 137؛ ملک/ 10؛ عبس/ 17؛ اعراف/ 40؛ جاثیه/ 31؛ دخان/ 21- 22؛ مؤمن/ 10- 11)
3. نفی اکراه: نفی اکراه در دین دلالت بر اختیاری بودن ایمان دارد. (بقره/ 256)
4. فراخوانی برای عبرت گیری از کفار: آیاتی که به عبرت گرفتن از سرنوشت کفار و ایمان آوردن فرا می خوانند به طور ضمنی به اختیاری بودن ایمان اشاره دارند. (ذاریات/ 35)
5. بی فایده دانستن ایمان از روی ترس: آیاتی وجود دارد که می گوید ایمان از سر ترس و اجبار بی فایده است و این نشان می دهد که ایمان باید آزادانه و بدون اجبار و فشار باشد تا ارزش پیدا کند. (مؤمن/ 85؛ دخان/ 12- 13)
6. تصریح به اختیاری بودن ایمان: در آیاتی از قرآن تصریح شده است که پس از آمدن تذکرات انبیاء مردم آزادند که اگر خواستند راه خدا را برگزینند و این چیزی جز ارادی بودن ایمان نیست. (مزمل/ 19؛ انسان/ 29)
در همه موارد باید توجه داشت که علم امری اختیاری نیست، هر چند مقدمات آن اختیاری است. اما آنچه در این شواهد آمده است چیزی فراتر از علم و پس از آن است و آن تصمیم ویژه ای است برای اینکه انسان تسلیم اراده خداوند بشود و ربوبیت او را تصدیق کند. همچنین باید توجه داشت که ابلیس و دیگر شیاطین جنی، خدا را می شناسند و به او علم دارند، اما با طغیان خود کافر شدند و ایمان خود را از دست دادند. معنای کفر ابلیس، این نیست که او شناخت خدا را از دست داده است.

تعریف و کارکردهای عقل

عقل نیروی دراکه آدمی است که هم به کار فهم می آید و هم استدلال گر است. همچنین، عقل نیروی نقاد نیز هست. شهود حقایق عقلانی، مانند بدیهیات اولیه و اصول ریاضیات و منطق نیز از کارهای عقل است. در مباحث پیش رو همه این معانی مدنظر هستند. عقل کارکردهای مختلفی دارد. درباره ارتباط عقل و دین، شش نقش متفاوت برای عقل قابل تصور است؛ یعنی نقش عقل را در شش مقام می توان در نظر گرفت:
1) در مقام فهم معنای گزاره های دینی
2) در مقام استنباط گزاره های دینی از متون مقدس
3) در مقام انتظام بخشیدن به آنها
4) در مقام تعلیم گزاره های دینی
5) در مقام اثبات گزاره های دینی و در مقام دفاع از آنها.
عقل، انسان را به سوی توحید، ایمان و زیبایی های اخلاقی و خیرات و کمالات دعوت می کند. عقل، خواستار عدل و احسان و ملاک تکلیف و ثواب و عقاب است. به وسیله عقل، حق از باطل، خیر از شر و راه از بیراهه تمیز داده می شود. عقل نوری است که در پرتو آن خداوند پرستیده می شود و به وسیله آن بهشت به دست می آید: «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان.» (اصول کافی، ج2، ص16) اساس تربیت صحیح اسلامی بر اصل تعقل استوار است. آدمی با تعقل در آیات الهی، حق را درمی یابد و به کمالات الهی متصف می گردد.
عقل می دانی چه باشد ای پسر *** عقل می دانی چه باشد ای رفیق
پر واضح است که جامعه دینی در مقام استنباط و فهم و تعلیم گزاره های دینی از عقل بهره می جوید. موافقان و مخالفان دخالت عقل در دین، بر این سه کارکرد اتفاق نظر دارند. کارکرد چهارم عقل، یعنی انتظام بخشی به گزاره های دینی، نیز چندان محل اختلاف نیست. حتی ایمان گرایان که در صفحات آتی با آنان بیشتر آشنا خواهید شد، و ظاهرگرایان نیز مجموعه ناهماهنگی از گزاره های دینی را نمی پذیرند. انسجام و سازواری درونی میان مجموعه گزاره های دینی، کمترین شرط مقبولیت آن نظام است و بدون آن، التزام به نظام معارف دینی بی معناست. حتی افراطی ترین ایمان گرایان، مانند کرکگور، هر چند ورود در عرصه دین را با تن دادن به تناقض میسر می دانند، اما این تناقض در واقع تناقض ایمان دینی با عقل غیر دینی است.گزاره های دینی باید به نحوی با هم تلائم پیدا کنند؛ زیرا با وجود ناهماهنگی درونی، التزامی در کار نیست به کدام یک از طرفین نقیض می توان ملتزم شد؟ البته ایمان گرایان در مجموعه باورهایشان وجود تناقض را می پذیرند، اما به زعم ایشان، تناقض داشتن باورهای دینی با باورهای غیردینی، به ایمان دینی لطمه ای نمی زند، بلکه زمینه تحقق آن را فراهم می آورد.

اهمیت عقل
انسان گرچه همانند سایر موجودات از رشد نباتی و حیات حیوانی برخوردار است، اما علاوه بر این ها خصوصیاتی به وی عطا شده که به واسطه آن، نسبت به سایر آفریده ها از مزیت و برتری ویژه ای بهره مند گشته است. یکی از آن مختصات، (عقل) است. (عقل) در لغت به معنای بستن و مهار کردن، و در وجود انسان به عنوان یک نیروی کنترل کننده، نگه دارنده و محدودکننده است. آدمی به سبب دارا بودن خرد از یله و رها بودن خارج گردیده و موظف گشته که به مدد این قوه و در محدوده راهنمایی های آن، راه درست را برگزیند، زیرا طبق فرموده مولای متقیان علی (ع): «عقل برای شناخت راه گمراهی از رستگاری، انسان را کفایت می کند.»
به کمک عقل این امکان به وجود می آید که خوب و بد و زشت و زیبای هر عملی را قبل از انجام آن تفکیک کرد و آن گاه ثابت قدم در مسیر صحیح گام نهاد و از غبن و پشیمانی و سرزنش دیگران محفوظ ماند. در این زمینه حکایت می کنند که مردی با اصرار بسیار از رسول اکرم (ص) یک جمله به عنوان اندرز خواست، پیامبر (ص) به او فرمود: «اگر بگویم به کار می بندی؟» آن شخص پاسخ داد: «بلی.» حضرت سه مرتبه این سؤال را پرسید و او هر سه بار پاسخ مثبت داد. نبی مکرم پس از این که برای دفعه سوم از آن مرد قول گرفت و وی را متوجه اهمیت مطلبی که می خواهد بیان کند، کرد. فرمود: «هرگاه تصمیم به کاری گرفتی، اول در اثر و نتیجه و عاقبت آن عمل فکر کن و بیندیش و اگر دیدی نتیجه و عاقبتش صحیح است، آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است، از تصمیم خود صرف نظر کن.» (مرتضی مطهری، داستان راستان، ج2، حکایت79)
خرد، چشم جانست چون بنگری *** تو بی چشم، شادان جهان نسپری
همیشه خرد را تو دستور دار *** بدو جانت از ناسزا دور دار
کسی کو خرد را ندارد ز پیش *** دلش گردد از کرده خویش ریش
پیامبر اکرم می فرماید: «هیچ ثروتی نیرومندتر از عقل نیست.» امام علی (ع) می فرماید: «گران بهاترین متاع ها، عقل است، بزرگ ترین فقرها، احمقی، و موحش ترین وحشت ها، عجب است.» (به نقل از: غلامحسین ذوالفقاری، رهنمون، ص51) در بیان اهمیت و ارزش عقل همین بس که اصول دین بدون تأیید آن از ما پذیرفته نیست. اسلام دینی است عقل گرا که برای مطرح کردن مسائل خود از عقل کمک و تأیید خواسته است. آیات زیادی در قرآن وجود دارد که انسان ها را به تفکر و تعقل دعوت کرده است. اسلام برای اثبات اصول مسلم دین، تأیید قطعی عقل را خواسته است و برای پیدا کردن شناخت راجع به پدیده های عالم دستور تأمل و تفکر در آنها را صادر کرده است. قرآن می فرماید: «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت* و الی السماء کیف رفعت* و الی الجبال کیف نصبت* و الی الارض کیف سطحت؛ پس آیا شتر را نمی نگرند که چگونه آفریده شده، و آسمان را نمی بینند که چگونه برافراشته شده، و به کوه ها نگاه نمی کنند که چگونه نصب شده و برپا گردیده اند و به زمین نمی نگرند که چگونه گسترده گشته است؟» (غاشیه/ 17- 20)
خداوند تبارک و تعالی در آیات 17 و 18 سوره زمر به تجزیه و تحلیل شنیده ها دستور داده است. یک مسلمان باید شنیده ها را بسنجد، تجزیه و تحلیل کند، حق را از ناحق و درست را از نادرست تشخیص دهد و از بهترین آنها تبعیت کند. احکام شرعی نیز از حکم عقل و فرمان خرد جدا نیست. هر حکم شرعی، مطابق با عقل است و عقل آن را تأیید می کند. احکام عقلی و شرعی در همه حال دوش به دوش یکدیگر و ملازم هم هستند.
در فرهنگ اسلامی، اجر و پاداش و قرب افراد نیز بر حسب عقل آنها تعیین می گردد. پیامبر گرامی اسلام (ص) در حدیثی می فرماید: «انما یرفع العباد غدا فی الدرجات وینالون الزلفی من ربهم علی قدر عقولهم؛  خداوند فردای قیامت مقام بندگان را به عدد عقل و خرد آنها بالا می برد و بر این اساس به قرب خداوند نایل می گردند.» (طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص324) قرآن کریم مکررا به ارزش فوق العاده عقل و خرد اشاره می کند و گناه عمده دوزخیان و عامل بدبختی آنها را، از کار انداختن این نیروی الهی می شمارد. علی رغم دروغ پردازی های کسانی که مذهب را وسیله تخدیر مغزها و نادیده گرفتن فرمان عقل و خرد می شمارند، اساس خداشناسی و سعادت و نجات را بر عقل و خرد می نهد و روی سخنش با اولوالابصار، اولوالالباب و اندیشمندان و متفکران است.

اسلام و عقل

اسلام، دین عقل و فکر است. استاد مطهری در این باره می گوید: «اسلام یک دین طرفدار عقل است و به نحو شدیدی روی این استعداد نیز تأکید کرده است. نه فقط با او مبارزه نکرده بلکه از او کمک و تأیید خواسته است.» (پانزده گفتار، ص24) اسلام به این مطلب اذعان دارد که آدمی باید بر اساس عقل و بینش، دین خود را انتخاب کند و نباید در این مورد به تقلید کورکورانه روی آورد. دلیل این امر، واضح و روشن است، زیرا اگر فردی از روی عقل و خرد به دین اسلام روی آورد، پایبندیش به دستورات و احکام اسلام بیشتر خواهد بود. دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس آن بر ایمان و یقین استوار است، از این رو راهی جز منطق و استدلال نمی تواند داشته باشد. اما در سایر مذاهب، نقش عقل بسیار کمرنگ است; به طور مثال در آیین مسیحیت و در دوره رنسانس، دو جریان فلسفی عمده در اروپا به وجود آمد که در جریان اول، حاکمیت کلیسا، عقل را تحت شعاع خود قرار داده بود. کهنه پرستی، خرافه پرستی و پافشاری بر عقاید فلاسفه یونانی مانند بطلمیوس که به داشتن فلسفه اسکولاستیک معروف بود، از ویژگی های این دوران بود.
در این دوره، کلیسا دادگاه و محکمه مذهبی به نام انگیزیسیون ایجاد کرده بود تا عقاید مسیحیان را تفتیش کند و هرکس را منحرف از دین می دیدند، به بدترین شکل مجازات می کردند. حتی این امر در مسائل طبیعی، نجوم، فیزیک و ریاضی صادق بود و هر فردی که نظریه ای بر خلاف نظریه های بطلمیوس داشت، به عنوان مرتد از دین شناخته می شد و او را مجازات می کردند. جریان دوم فلسفی که از آن به عنوان فلسفه جزیره ای یا آنگلوساکسونی یاد می شود، تجربه گرایی و اصالت حس و همچنین تردید در عقل و معرفت را در دستور کار خود قرار داده است. با توجه به این که محور اصلی فلسفه بر پایه عقل است، اما این گروه برخلاف شعار عقلانیتی که سر می دهد، جزو تجربه گرایان هستند. با مطالعه دقیق این جریان متوجه می شویم که این گروه با استفاده از عقل و خرد وجود عقل را انکار کرده و از این طریق بیشترین آسیب را به فلسفه زده است و حتی در این راه از قربانی کردن عقل و سپس حقیقت فروگذار نکرده است.

قرآن و عقل

اولین اثر اسلامی و بزرگترین منبع دینی که می توان روح اسلام را در آن جستجو کرد، قرآن کریم است. این کتاب آسمانی که منشور دعوت و اثر جاویدان پیامبر (ص) به شمار می رود، به منزله (قانون اساسی اسلام) است، زیرا هر فکر و نظری بلکه هر حدیث و روایتی که بر خلاف کتاب خدا باشد از نظر آثار دینی، مردود و بی اعتبار است. پیامبر (ص) فرمودند: «وقتی به شما حدیثی از من رسید، آن را با کتاب خدا مقایسه کنید. آنچه موافق است بگیرید و آنچه مخالف است کنار بگذارید.» یکی از اصول کلی که در این قرآن بیان شده است، اصل بنیان گذاری دین بر اساس فطرت می باشد: «با گرایش به حق و میانه روی، به این دین روی بیاور که این دین فطرت و آفرینش خدایی است که آفریدگار مردم را بر آن آفریده است.» (روم/ 30) با توجه به این اصل و با در نظر گرفتن فطری بودن ارزش ادراکات عقلی که بیان شد، به این نتیجه می رسیم که به طور کلی اعتبار استدلال و برهان عقلی که یکی از امور فطری است، کاملا مورد تأیید قرآن مجید است، زیرا به کار بستن عقل و خرد و اعتبار آن، چیزی نیست جز فطرت و فطرت، چیزی نیست جز همان (دین). با این اصل، سازگاری دین با عقل و خرد به خوبی روشن می شود. (سیدهاشم حمیدی، ارتباط عقل و دین، ص8)
در قرآن متجاوز از سیصد آیه درباره اهمیت و ارزش عقل و اعتبار استدلال و برهان موجود است. به طور کلی آیاتی را که در این زمینه وارد شده، به چند دسته می توان تقسیم کرد.
دسته اول: آیاتی است که جلوی عقل بشر را باز گذاشته و فطرت سلیم و کنجکاو و حقیقت جوی او را تحریک نموده و به او آزادی فکر داده، تا در گفته ها و سخنان، تحقیق و بررسی کرده و حقیقت را دریابد و از کسانی که عقل خود را به کار نمی گیرند به شدت انتقاد کرده و مردمی را که از سنت های خرافی نیاکان خود کورکورانه تقلید و پیروی می کنند نکوهش کرده و سرسختانه با آن مبارزه نموده است. بعضی از آیات این دسته عبارتند از: اسراء/ 36; زمر/ 17- 18; انفال/ 22.
دسته دوم: آیاتی است که برنامه پیامبر اکرم (ص) را در راه دعوت به دین اعلام نموده که از آنها استفاده می شود اساس دعوت پیامبر (ص) بر پایه بصیرت و بینایی و منطق و حکمت و عقل و فهم بوده و در گفتگوی با مخالفین خود با منطق عقل و خرد سخن گفته و از آنان مطالبه دلیل و برهان کرده است. بعضی از آیات این دسته عبارتند از: نحل/ 125; یوسف/ 108; نمل/ 64.
دسته سوم: آیاتی است که به عقل بشر در فهم خود قرآن آزادی داده و با بیان های گوناگون او را به تعقل و تفکر در متن این کتاب آسمانی دعوت کرده و فرموده است: اساسا این کتاب با سبکی خاص و آیاتی روشن نازل گردیده تا مردم در آن تعقل و تدبر کرده، گرد و غبار فراموشی و غفلت را از چهره فطرتشان زدوده و به حقیقت این کتاب آسمانی که مطابق با ندای فطرت است، متذکر گردند. بعضی از آیات این دسته عبارتند از: زخرف/ 13; بقره/ 242; ص/ 29; نساء/ 82.

دو مرکز در روح انسان

در روح انسان دو مرکز و دو کانون موجود است که هر یک از این دو، منبع یک نوع فعالیت ها و تجلیات روحی است. نام یکی از این دو، کانون عقل یا خرد و نام دیگری، قلب و یا دل است. فکر و اندیشه، دوراندیشی و حسابگری، منطق و استدلال و علم و فلسفه از تجلیات کانون عقل است. بعضی دیگر از تجلیات روحی مانند خواستن و شیفته شدن و آرزو کردن و به حرکت درآوردن از کانون دل سرچشمه می گیرد. از کانون دل، حرارت و حرکت برمی خیزد و از کانون عقل، هدایت و روشنایی. آن کس که دلی افسرده و بی خواهش و بی امید دارد، موجودی سرد و بی حرکت و جامد است و هیچ گونه فعالیتی از او سر نخواهد زد; به مرگ نزدیک تر است تا به حیات، و آن که از نیروی عقل و فهم و تدبیر بی نصیب است، مانند ماشینی است که در شب تاریک در حرکت است و فاقد چراغ راهنماست.
گاهی میان این دو کانون، توافق و هماهنگی حاصل می شود، چیزی را دل می پسندد و عقل هم خوبی آن را تصدیق می کند. در این گونه موارد، انسان دچار اشکال نمی شود، ولی بسیار اتفاق می افتد که این هماهنگی حاصل نمی شود; مثلا دل چیزی را می پسندد و شیفته و مایل می شود ولی عقل دوراندیش و حسابگر تصدیق نمی کند. یا آن که عقل خوبی چیزی را تصدیق می کند و گواهی می دهد، ولی برای دل، ناپسند و دشوار است. این جاست که کشمکش و تنازع بین قلب و عقل درمی گیرد و این جاست که افراد با یکدیگر مختلف می شوند. بعضی فرمان عقل را می پذیرند و بعضی فرمان دل را. به گفته لسان العرب و مفردات راغب، عقل در اصل از (عقال) به معنای طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند. و از آن جا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می دارد، این واژه بر آن اطلاق شده است. (ناصر مکارم شیرازی و سایر همکاران، پیام قرآن، ج1، ص144)
به طور کلی نه می توان ادعا کرد که عقل انسان برای پاسخگویی به همه مسائل زندگی بشر کفایت می کند و نه می توان گفت که عقل در هیچ جا کارایی ندارد و ادراکاتش در همه موارد بی اعتبار است. در بعضی موارد، عقل کارگشایی دارد و در بعضی موارد نمی تواند کارآیی داشته باشد.به طور کلی عقل انسان دو نوع ادراک دارد: یک سلسله ادراکات بدیهی و یک سلسله ادراکات اکتسابی. برای ادراکات بدیهی نیازی به تجربه ندارد; یعنی بدون به کارگیری اندام های حسی و تجربه می تواند واجد این ادراکات شود. این ادراکات بدیهی یک دسته قضایای کلی هستند. در مورد قضایای بدیهی، چه در زمینه عقل نظری و چه در زمینه عقل عملی، ادراکات عقل اعتبار دارد و یقینی است، لکن در مورد ادراکات اکتسابی، عقل بدون کمک از تجربه نمی تواند به آنها برسد; یعنی در این ادراکات، (عقل) قیاسی تشکیل می دهد که کبرای آن عقلی و بدیهی است ولی صغری معمولا محتاج کمک گیری عقل از حس و تجربه است. پس در ادراکات اکتسابی ما در کبرای کل نیاز به تجربه نداریم و خود عقل برای ادراک آن کافی است، ولی در تعیین مصداق و تشکیل صغری، عقل باید دنبال تجربه برود و نمی تواند به تنهایی مصداق را معلوم کند. (محمدتقی مصباح یزدی، اصول عقاید، ج2، ص107ـ109)

دو موهبت الهی
عقل و دین، دو موهبت و نعمت گران بهای الهی برای بشرند. کرامت آدمی در تکریم و تنظیم این دو ارزش الهی است. روی کردن به یکی و پشت کردن به دیگری و جداانگاری و افتراق میان آنها، پیامدهای خسارت بار و جبران ناپذیری را به دنبال دارد. تکیه بر عقل صرف و پرهیز از دین، باعث طغیان انسان و افسار گسیختگی نفس می شود. بی هویتی و سرگشتگی و بحران انسان معاصر نیز زاییده خردورزی افراطی جهان معاصر است. از طرف دیگر، دین فارغ از عقل، یا گرفتار بی فهمی می شود و یا در انواع خرافه ها و تحریف ها آلوده می گردد و در نهایت در چنبره جمود و تحجر و تعصب گرفتار می شود; بنابر این دفاع معقول از دین، تنها طریق صحیح است که هم نشینی و تعاون دو خورشید الهی یعنی عقل و دین را طلب می کند.

رابطه بین عقل و شرع
بین عقل و شرع یک رابطه معکوس است که هرچه عقل مصلحت بداند دین یا شرع نیز همان مصلحت را ایجاب می کند. شهید مطهری می فرماید: «در هر حکم شارع، رمزی وجود دارد که اگر آن رمز را برای عقل بگویند عقل هم تصدیق می کند; این را می گویند قاعده ملازمه. روی این حساب علمای اسلام می گویند هر دستوری از دستورات اسلام چه واجب، چه مستحب، چه حرام و چه مکروه، حتما به دلیل وجود یک مصلحت یا رفع یک مفسده است و از همین رو خاصیت حکیمانه ای دارد. واضح است که عقل در زندگی مسلمانان نقشی گسترده دارد و این بهترین کمک برای شناخت اصل دین و تفقه در آن است. آن هم دینی که یکی از مبادی استنباط آن، عقل است و عقل را به عنوان بهترین منبع دخالت در به دست آوردن احکام اسلامی معرفی می کند.»
استاد شهید مطهری در جای دیگر می گوید: «این که فقه اسلامی عقل را به عنوان یک مبدأ برای استنباط می شناسد، چیزی است که راه را باز کرده است. می گویند احکام اسلامی، احکامی است زمینی یعنی مربوط به مصالح بشریت است. تعبیر فقها این است که احکام، تابع مصالح و مفاسد واقعی است; یعنی واجبات تابع مصلحت های ملزمه برای بشر است و حرام ها تابع مفسده های ملزمه.»

محدوده عقل

عقل در امور عادی و طبیعی توانایی ادراک کلیات را دارد. این گونه مقدمات، تشکیل قیاسات و نتیجه گیری از چندین مقدمه، همگی از فعالیت های عقل می باشند، ولی امور جزئیه متعلق ادراک عقل واقع نمی شوند. درک این امور کار حواس ظاهری است که ابزار عقل شمرده می شوند. در امور دینی نیز عقل نقش عظیمی در استنباطات احکام ایفا می کند. وجود مستقلات عقلیه (که در ادامه مبحث به شرح آنها می پردازیم) در لا به لای گزاره های فقهی، بهترین گواه بر این مطلب است. البته حوزه ادراکی عقل شامل برخی امور دینی نمی شود یا تشریعا و یا تکوینا; یعنی در برخی موارد عقل توان ادراک دارد ولی مورد نهی شارع واقع شده است و گاهی اصلا توان ادراک ندارد. مراد از توانایی، توانایی ظاهری و در بدو نظر است و الا نهی شارع اصلا برای همین است که عقل چنین قدرتی ندارد. در بیان مثال ها این مطلب کاملا روشن می شود.
مورد اول، اولا از بحث اسرار و علل احکام شرعی است; همان چیزی که سبب پیدایش نظریه قیاس در پاره ای از مکاتب فقهی شد. علت تمسک به قیاس در میان طرفداران آن، این است که با گفتن (حسبنا کتاب الله) باب عترت را تعطیل کردند. آن وقت این همه موضوعات، تازه و بدیع ماند و احکامی اندک تر از اندک که پاسخگوی این همه نیاز نبود; لذا به قیاس پناه بردند. ولی فضاحت این امر و تشتت بیش از حد آرا، کار را به جایی رساند که با انحصار مذاهب عامه در ائمه چهارگانه باب اجتهاد مسدود شد. سردمدار قیاس ابوحنیفه بود و به قدری افراط می کرد که حتی در امور طبیعی هم قیاس می کرد. آورده اند که ابوحنیفه روزی نزد سلمانی رفت تا سر و صورتش را اصلاح کند در حالی که چند تار موی سفید در ریشش بیشتر نداشت. به سلمانی گفت: «موهای سفید را از ریشه بکن تا دیگر درنیاید و فقط موهای سیاه باقی بماند.» سلمانی به او گفت: «اگر موی سفید را بکنیم بیشتر درمی آید.» گفت: «پس سیاه ها را بکن.»یعنی به عبارتی قیاس کرد. ثانیا، تفکر در ذات و حقیقت خدای متعال است، زیرا اندیشه در این زمینه ثمره ای جز افزایش تحیر ندارد. حتی ممکن است به مراحل خطرناک تری هم منجر شود. در متون دینی به جای این، به تفکر در نعمت های خدای متعال توصیه شده است. مورد دوم که عقل اصلا توان ادراک آن را ندارد، درک امور مربوط به عوالم غیب است. این جاست که فریاد استغاثه عقل بلند شده و دست التماس به سمت نقل کشیده است. شاید تعریف از متقین به دلیل ایمانشان به عالم غیب (که در آیات آغازین سوره بقره آمده است) برای همین مطلب باشد که در امور غیبی تعبد محض است.

نسبیت بین عقل و دین
از دیرباز بحث نسبیت میان عقل و دین، در حوزه دین و دین داری مطرح بوده است و در هر عصر و دوره ای با عنوان های گوناگون مطرح شده است. البته اصل موضوع، ثابت و تنها نوع بیان ها متفاوت بوده است. طراحان این بحث در دین یهود، کسانی مثل «فیلون» و در دین مسیح «سن توماس» و در میان مسلمانان گروه هایی چون «معتزله» و «اشاعره» و «اخباریان» بوده اند. این مسئله در بین نوگرایان دینی و جامعه های نوگرا در قالب ها و موضوع های مختلف مطرح شده است; مانند «عقل و وحی»، «عقل و نقل»، «دین و توسعه»، «نسبیت و مدرنیسم» که هرکدام از این عنوان ها در حقیقت به مسئله «عقل و دین» بازگشت پیدا می کند. بنابراین اعتقاد و برداشت هرکس در برابر نسبیت عقل و دین و پیوند بین آنها، موضع او را در برابر موضوعات یاد شده دیگر به خوبی روشن خواهد کرد. مکتب های مادی و کمونیستی که همیشه از ناحیه مذاهب راستین احساس خطر می کنند، همیشه اصرار دارند که دعوت ادیان را دعوت به تخدیر افکار توده ها معرفی کنند. تعبیر رسوای آنها به «دین افیون توده هاست» معروف است. همچنین استعمارگران شرق و غرب به دلیل هراسی که از قیام توده های مؤمن در سایه افکار مذهبی و استقبال از شهادت در راه خدا داشته اند سعی می کردند که به روانشناسان و جامعه شناسان خود این مطلب را تلقین کنند تا در کتاب های به اصطلاح علمیشان منعکس سازند که مذهب زاییده جهل و نادانی بشر نسبت به عوامل طبیعت است.
با توجه به اهمیت موضوع، به خوبی می توان به هدف اصلی افرادی که در برابر مبحث ارتباط عقل و دین موضع گرفته اند و اصرار به جدایی این دو موضوع دارند، پی برد. وقتی در عرصه دین، حوزه عقل و عقلانیت تعطیل شود، دیگر دین به عنوان مسئله ای که دخیل و راهنما در زندگی فردی و اجتماعی و در عرصه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی باشد مطرح نیست، بلکه فقط به صورت یک عنصر شخصی و فردی مطرح می شود و آن وقت است که عنان و افسار عقل گسسته می شود و پیروان مکتب جدایی عقل از دین، با اطمینان صد در صد به عقل هایشان پا در مسیری تاریک می نهند که هر خطایی از عقل را به عنوان امری صواب و درست می پذیرند و بر آن اصرار می ورزند.
مولای متقیان حضرت علی (ع) خطاب به همه مردم می فرمایند: «اتهموا عقولکم فانه من الثقة بها یکون الخطاء؛ عقل خویش را متهم سازید، به درستی که خطا و اشتباه به جهت اطمینان به عقل هایتان حاصل می شود.» این بیان روشن می دارد که پا نهادن در این مسیر تاریک تا چه اندازه انسان را از تشخیص حق و درک روش صحیح زندگی و رسیدن به کمال و حقیقت دور می دارد. انسان وقتی به جدایی عقل از دین معتقد شد، دیگر در صدد تهذیب نفس و رام کردن آن برنمی آید و آن وقت است که عقل او مغلوب هوای نفسش می گردد. از حضرت علی (ع) نقل شده که: «ذهاب العقل بین الهوی و الشهوة؛ عقل آدمی در کشش های هواهای نفس و شهوت از میان می رود.» و پیامد این امر حدیث دیگری است از آن حضرت که: «اذا غلبت هوائکم اوردتکم موارد الهلکة؛ زمانی که هوای نفس بر شما غالب گردد، شما را به پرتگاه تباهی می کشاند.» پس روشن شد که رواج عقیده جدایی دین و عقل، آرمان بدخواهان مغرضی است که پیوند عقل و دین را یک مانع بزرگ بر سر راه رسیدن به هدف های شوم و شهوت طلبانه و دنیاخواهانه خود می بینند و می خواهند نظام های بشری را جایگزین نظام های دینی کنند.

محل نزاع و انگیزه پیدایش دیدگاه تعارض عقل و دین

در مبحث گذشته به خاستگاه تعارض اشاره هایی شد و گفتیم دین تحریف شده مسیح خصوصا پس از رنسانس، نمی توانست خردورزی دین دارانه را کشف و ارائه دهد. از این رو رنسانس علمی غرب به ناروا، برتری عقل بر وحی و سرانجام عصیان علیه دین را پدید آورد و با پیدایی دگرگونی های فکری و تکیه بیش از حد حس بر عقل، این مسئله روز به روز شدت یافت. از جمله علل و انگیزه های تعارض عبارتند از:
الف. همان طور که بیان شد، دیندار نمایان نادانی که نان دینداری مردم را خورده و از ناآگاهی آنان استفاده کردند، برای پوشاندن نادانی خود مردم را از علم و کاربری های عقل به عنوان رقیب دین می ترساندند.
ب. تحصیل کردگانی که خواستند برای فسادهای خود بهانه ای داشته باشند، علم و عقل را برای سعادت و پیشرفت زندگی انسان کافی دانسته و چنین وانمود کردند که علم و عقل، انسان را از دین داری باز می دارد.
ج. آموزه های نادرست کلیسا، موجب دین ستیزی شده بود، زیرا صاحبان اندیشه با کمترین درنگ، قوانین دین و روحانیون کلیسا را با علم و عقل ناسازگار یافته و دین و دین داری بشر را به میدان کشانده و مقابل خرد و عقل قرار دادند. دین کلیسایی به نظر آنها نه تنها خردپذیر نبود بلکه مهم ترین عامل بازدارنده رشد و حرکت فکری به شمار می آمد.
از دیدگاه شهید مطهری، الهیات مسیحی کاستی هایی دارد که باعث تقابل عقل و دین شد:
1. تحریف متون و مفاهیم دینی: در الهیات مسیحی از بنیادی ترین اصول ایمانی، مسئله تجسد است; یعنی عیسی، خدایی متجسد بود. خداپرستان مسیحی تلاش بسیاری برای دفاع از آموزه های دینی خاصی مثل تجسد نموده اند. در دنیای مسیحیت از دیرباز برای آن که غیر معقولانه بودن این آموزه ها را سرپوش گذارند، این مسئله را جلوه دادند که مسائل ایمانی، ایمانی است نه عقلانی.
2. نارسایی و ناتوانی فلسفی: الهیات قرون وسطا در چالش با کنجکاوی های عقلی و علمی دوره رنسانس، نه تنها از پیوند عقل و دین و روشنگری درست این مسئله ناتوان بود، بلکه از حل و گشودن برخی مسائل ساده خداشناسی نیز ناتوان بود. از این رو فیلسوفانی که در عصر خرد، در حوزه فلسفی اروپا ظاهر شدند، از آن جا که تاریخ، فکر فلسفی قوی و توان مندی را پشت سر گذاشته بود، در برابر موج شک و تردید، بی پاسخ ماندند. (غلامحسین دنیایی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ص258ـ268)
به هر حال در تفکر اسلامی، کسانی که بر وفاق و هم کنشی عقل و دین پاس فشرده اند، دو جریان عمده را فرا روی دینداران قرار داده اند. به واقع در این زمینه، با دو رهبرد اساسی روبروییم که عقلانیت حداقلی، دیدگاهی است که به کمترین کاربردی عقل در قلمرو دین می اندیشد و دین و گزاره های دینی را جزمی می داند. عقل را به عنوان خادم و ابزار فهم و برابر کننده کلیات بر فروع، در ساحت دین جای می دهد. آن اندازه به عقل حق نقش آفرینی می دهد که مفاهیم و دریافتها و حقیقتهای عقلی دین را تفسیر و بیان کند و فهم و درکی ژرف تر از دین را در اختیار گذارد.
در قلمرو فقه نیز، این وظیفه ها را بر عهده عقلی می داند: استنباط و اجتهاد حکم از کتاب و سنت، بازشناسی موضوع احکام، تعیین اعتبار منابع احکام، موازنه و ارزیابی میان دلیلهای احکام در صورت ناسازگاری و مسائلی دیگر از این دست. پیدایی شیوه اجتهاد در علوم دینی مانند: فقه، کلام و تفسیر مرهون این عقلانیت است. تمامی فقیهان و متکلمان و مفسرانی که در مباحث و مسائل علم، به اجتهاد و فهم اجتهادی از متون روی آورده اند، در نظر و عمل بر همین نظرند. این گونه هم خوانی و سازگاری میان عقل و دین نکته های جزئی تر در خود نهفته دارد که بررسی و ارزیابی آن مجالی ویژه می طلبد.

عقلانیت حداکثری
عقلانیت حداکثری، دیدگاهی است که کاربری عقل را تا بیشترین مرز ممکن و مجاز در قلمرو دین پیش می برد. ساحت اصلی و مراد جدی دین را از دو راه درون دینی و برون دینی اثبات می کنند و اموری که از این ساحت بیرون دانسته شوند، جز قلمرو عقل و واگذار به تصمیم و داوری عقلانی خواهند بود.عقلانیت حداکثری، جایگاه عقل را در فهم و تفسیر و تبیین و دفاع عقلی از دین محترم می شمارد. افزون بر آن، جایگاه و حق دیگری را برای عقل باور دارد: عقل با اعتباری که از درون دین می گیرد، می تواند منبع قانونی و قانونگذار باشد، یعنی در مواردی که منابع دینی (کتاب و سنت) درباره قانون مورد نیاز ساکت باشند، عقل حق دارد پاسخ گوی نیاز قانونی باشد. این گونه قانونها از دید شریعت نیز حجت و اعتبار دارند. از این چشم انداز، عقل در راستای دین قرار دارد و هر دو، دو رویه یک حقیقت و کامل کننده و یاری دهنده یکدیگر دانسته می شوند. همین نیز شیوه سازگاری و هماهنگی میان عقل و دین در این دیدگاه است.
پاره ای از دیدگاههای عقلانیت حداکثری را، به گونه اجمال، می توان چنین برشمرد:
1ـ درگاه ناسازگاری میان عقل و نقل دینی، جانب عقل گرفته می شود و نقل با عقل قطعی توجیه می گردد.
2ـ داده ها و خواسته های دین شایستگی هماهنگی با نیازهای زمان را دارند; از این روی، فهمهان دینی به سازواری فرهنگ و نیازهای عصر، نو شونده و تکامل پذیرند.
3ـ تمامی برآینده های نظری عقل به شرط مفید بودن برای انسان، دینی دانسته می شوند مانند: دانشها.
4ـ در مسائل اجتماعی، دین اصول و هدفها را بیان کرده است. روشها و ابزار را باید از عقل خواست.


منابع :

  1. مقاله عقلانيت دين در قرائت شهيد مطهرى- مجله حوزه- سال هفتم- شماره 97 صفحه 74ـ59

  2. طاهره سادات خاتمى- مقاله رابطه عقل و دين- كتابخانه تبيان

  3. هادي صادقي- مقاله عقل و دين- درآمدي بر كلام جديد- انديشه قم

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19832