فیض ارتباط با عالم غیب

یکی از سؤالاتی که در مسئله ی خاتمیت مطرح است این است که نزول وحى و ارتباط با عالم غیب و ماوراء طبیعت علاوه بر اینکه موهبت و افتخارى است براى جهان بشریت، روزنه امیدى براى همه مؤمنان راستین محسوب مى شود. آیا قطع شدن این راه ارتباطى و بسته شدن این روزنه امید محرومیت بزرگى براى انسانهایى که بعد از رحلت پیامبر خاتم زندگى مى کنند محسوب نخواهد شد. پاسخ این سؤال نیز با توجه به نکته زیر روشن مى شود و آن اینکه:
اولا: وحى و ارتباط با عالم غیب وسیله اى است براى درک حقایق هنگامى که گفتنى ها گفته شد و همه نیازمندیها تا دامنه قیامت در اصول کلى و تعلیمات جامع پیامبر خاتم بیان گردید قطع این راه ارتباطى دیگر مشکلى ایجاد نمى کند.
ثانیا آنچه بعد از ختم نبوت براى همیشه قطع مى شود مسئله وحى براى شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق است، نه هرگونه ارتباط با ماوراء جهان طبیعت، زیرا هم امامان با عالم غیب ارتباط دارند، و هم مؤمنان راستینى که بر اثر تهذیب نفس حجابها را از دل کنار زده اند و به مقام کشف و شهود نائل گشته اند.
فیلسوف معروف صدرالمتالهین شیرازى در "مفاتیح الغیب" چنین مى گوید: «وحى یعنى نزول فرشته بر گوش و دل به منظور مأموریت و پیامبرى هر چند منقطع شده است و فرشته اى بر کسى نازل نمى شود و او را مأمور اجراى فرمانى نمى کند، زیرا به حکم "أکملت لکم دینکم؛ امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانيدم." (مائده/ 3) آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولى باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد ممکن نیست این راه مسدود گردد. اصولا این ارتباط نتیجه ارتقاء نفس و پالایش روح و صفاى باطن است و ارتباطى به مساله رسالت و نبوت ندارد، بنابراین در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد این رابطه معنوى برقرار خواهد گشت و هیچگاه نوع بشر از این فیض بزرگ محروم نبوده و نخواهد بود.»

منظور از عالم غیب و شهادت
اولین هدایت قرآن این است که به انسان ایمان به غیب می دهد. غیب و شهادت دو واژه از اصطلاحات قرآن است. در جهان بینی قرآن عالم هستی منحصر به آنچه که برای ما محسوس است نیست، بلکه محسوسات یک قشر نازکی از عالم است و قسمت عظیم تر در ماورای آن است. آنچه محسوس است نامش شهادت و آنچه نامحسوس است، غیب نامیده شده است.
آنچه را فلاسفه آن را عالم طبیعت می نامند، درخت ها، گل ها، دریا ها، صحرا ها، کهکشان ها، ستارگان و.... و بالاخره آنچه که انسان می بیند و می بوید و می شنود و بطور کلی احساس می کند و یا به تعبیر قرآن شهود می نماید، اینها مربوط به بخش شهادت است. اگر فقط هستی همین بخش بود، آنگاه جهان بینی خاصی بود، زیرا مثلا می دید که آدمی متولد می گردد و مدتی در این دنیا زندگی می کند و بعد هم می میرد و فانی می گردد. می پنداشت که انسان همین است و دیگر به آغاز و انجام او کاری نداشت و در اندیشه اش خطور نمی کرد که این انسان از کجا پیدا شده و به کجا خواهد رفت؟
ولی رسالت قرآن مجید این است که انسان را از این دیدگاه تنگ بیرون آورد و او را آگاه و مؤمن سازد که آنچه به صورت شهادت احساس می کند قشر نازکی از هستی است و در ماورای آن، دریای عظیم و بی نهایت هستی است. بهترین نمونه غیب برای انسان، خود وجود انسان است. بدن و تن ما برای خودمان محسوس است و ما نیز بر روان خود آگاه هستیم و این دو قسمت برای ما شهادت است. ولی نسبت به دیگران روان آنها برای ما محسوس نیست بلکه غیب است. زیرا اگر یک عمر هم با کسی زندگی کنیم جز اینکه صدای او را بشنویم و رنگ و رخسار او را ببینیم و بدن او را لمس کنیم چیز دیگر نیست و روان او برای همیشه بر ما مخفی است و هیچگاه ما نمی توانیم بطور مستقیم بر قلب و دل او واقف شویم مگر اینکه خود او از آن برایمان بگوید.
جالب این است که در روان شناسی امروز مطرح است که انسان غیب دیگری دارد که حتی بر خودش نیز مخفی است و نام آن را روان ناخودآگاه می گذارند.
می گویند ما یک روان خودآگاه داریم که همان است که ما می گوییم من اینطور فکر می کنم، احساس می کنم، فلان چیز را دوست دارم و به فلانی کینه می ورزم و یک روان ناخودآگاه داریم که حتی قسمت اعظم وجود ما را تشکیل می دهد. این انسان است که قسمت عمده آن غیب است و تنها قسمت ناچیزی از آن مشهود است.
قرآن این مطلب را راجع به کل عالم می گوید و جهان بینی تازه ای به انسان می بخشد. ملائکه، لوح محفوظ، عرش، کرسی، اینها مربوط به غیب و باطن این عالمند که به صرف آنکه از حواس ما مخفی است نمی توان آنها را نفی کرد بلکه باید معتقد بود که عالم، غیبی دارد که حواس ما از احساس آن عاجز است و تنها بخش شهود است که بر ما مشهود است.

 


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 1 صفحه 131-133

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏17 صفحه 348

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19948