معنای حق آزادی و رابطه آن با اختیار

برای بررسی وتحقیق حق آزادی، نخست باید معنای آزادی را تا آنجا که ممکن است در نظر بیاوریم، آزادی چیست؟ در توصیف و تعریف آزادی تا کنون مطالب فراوانی گفته شده است که بعضی از آنها فقط احساس ابتدائی مفهومی از این حقیقت را بیان می دارد بعضی دیگر تا حدودی به حقیقت آن نزدیک می شود. به عنوان نمونه: بعضی می گویند (آزادی یعنی من می توانم این کار را انتخاب کنم و می توانم آن کار را انتخاب کنم) چنانکه ملاحظه می شود این یک احساس بسیار سطحی است که نمی تواند تفسیر کننده حقیقت آزادی با درجات بسیار مختلفی که دارد، بوده باشد. برای تعریف یا توصیف آزادی، بررسی سه موضوع دیگر که عبارتند از رهائی و آزادی و اختیار بسیار ضروری به نظر می رسد، که هم اکنون به طور خلاصه مطرح می نماییم:
1- رهائی: عبارت از برداشتن قید یا زنجیر یا هر عاملی که موجب بسته شدن جریان اراده در یک یا چند موضوع می باشد. به عنوان مثال: شخصی را فرض کنید که به ماندن در یک محل یا شهر محکوم شده و نباید از حوزه قضائی آن، بیرون برود. هنگامیکه ممنوعیت مزبور برداشته شود، این شخص رها می شود، با این حال ممکن است مجبوریت و ممنوعیتهای دیگری، آزادی را از وی سلب کرده باشد. خلاصه، رهائی باز شدن قید از مسیر جریان اراده به طورنسبی است و لذا هیچ حالت رهائی توضیح دهنده موقعیت بعد از برداشته شدن از قید نیست.
2- آزادی: برای شناخت آزادی دو درجه مهم آن را مطرح می نمائیم:
درجه یکم: آزادی طبیعی محض، عبارت است از توانائی انتخاب یک هدف از میان اشیائی که ممکن است به عنوان هدف منظور شوند و یا انتخاب یک وسیله از میان اشیائی که ممکن است وسیله تلقی شوند. با توجه به معنائی که برای درجه یکم از آزادی گفتیم، معلوم می شود که این درجه از آزادی فوق حالت رهائی است که عبارت است از برداشته شدن قید و مانع از جریان اراده.
درجه دوم: آزادی تصعید شده عبارت است از نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار. با نظر به این تعریف، هر اندازه نظاره و سلطه مزبور بیشتر باشد، آزادی انسان در آن کار بیشتر خواهد بود، و بالعکس هر اندازه از نظاره یا سلطه شخصیت درباره کار کاسته شود به همان اندازه از آزادی در آن کارکاسته می شود، بدیهی است که انسان در حال آزادی با نظاره و سلطه مزبور است که از میان واقعیات بی شمار هدف ها و وسیله ها را انتخاب می کند و اراده خود را در تحقق بخشیدن به هدف با وسیله انتخاب شده به جریان می اندازد، و هر اندازه که دو امر مزبور (نظاره و سلطه شخصیت) در طول کار یا ترک کار ادامه پیدا کند. به همان اندازه آزادی ادامه خواهد داشت. ملاحظه می شود که این درجه از آزادی با حالت رهائی خیلی متفاوت است، زیرا انسان در این درجه از آزادی از شخصیت خود در اجرای توانائی بر دو قطب مثبت و منفی کار یا ترک کاری بهره برداری می نماید.
3- اختیار: همان تعریف فوق را به اضافه قید (شایسته) برای کار یا ترک آن «با هدف گیری خیر» می توان برای اختیار منظور نمود. با این دو قید، تعریف اختیار چنین است: اختیار عبارت است از اعمال نظاره سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار یا ترک شایسته «یا هدف گیری خیر» چند تفاوت بسیار مهم مابین آزادی و اختیار وجود دارد که باید مورد توجه جدی قرار بگیرند.
تفاوت یکم: دو قید شایسته و هدف گیری خیر آزادی را از اختیار تفکیک می کند، زیرا آزادی محض هیچ کاری با این ندارد که آنچه آزادانه انجام می گیرد، شایسته است یا ناشایسته و آیا از آن کار، هدف خیر منظور شده است یا نه. در صورتی که اختیار با دو قید مزبور عبارت است از توجیه آزادی و بهره برداری از آن در کار شایسته با هدف گیری خیر.
تفاوت دوم: آزادی که عبارت است از نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار یا خودداری از کاری، فی نفسه (خود به خود) لذت بخش است، زیرا احساس آزادی همیشه محصول دو موضوع مطلوب حیات انسانی است: یکی نبودن قید و زنجیر در مسیر جریان اراده، دوم احساس توانایی انتخاب اهداف و وسائل از میان واقعیات بی شمار و چنین احساسی مانند احساس خود حیات است که لذیذترین حالت روانی را در انسان به وجود می آورد. از اینجاست که بعضی ها گفته اند: بدون احساس آزادی، حیات ناقص است، در صورتی که اختیار نه تنها در جستجوی لذت حیات طبیعی نیست بلکه بدان جهت که انجام دادن کار یا خودداری از یک کار در حال اختیار، شایستگی و هدف گیری خیر را منظور می نماید، انجام دادن تکلیف است که حتی ممکن است مشقت بار و ناگوار طبیعی باشد. بلی، انجام تکلیف با هدف گیری خیر با قطع نظر از نفع شخصی، موجب لذت معقول و ابتهاج والا می باشدکه به هیچ وجه با لذائذ طبیعی قابل مقایسه نمی باشد. حتی همین لذت معقول و ابتهاج هم، برای آن عظمای انسانی که به بلوغ رسیده اند، به عنوان ارزش انجام تکلیف مطرح نمی گردد.
تفاوت سوم: آن انسانی که می تواند کار شایسته یا خودداری شایسته از کاری را با هدف خیر انجام بدهد، اراده و تصمیم و اقدام چنین شخصی وارد در منطقه ارزشهای والا است در صورتی که کسی که با آزادی محض کار انجام می دهد یا از کاری خودداری می نماید، یک امتیاز طبیعی برای حیات طبیعی خود به دست آورده است و لذا هیچ یک از اراده و تصمیم و اقدام و کار ویا خودداری او از کار داخل در منطقه ارزش های والا نمی باشد.

حق آزادی و حق اختیار
آزادی در هر دو درجه که متذکرشدیم با در نظر گرفتن دو شرط مهم که ذیلا مطرح می نمائیم می تواند از با عظمت ترین وسائل شکوفائی مغز و روان انسانی بوده باشد، نهایت امر آزادی درجه دوم که مرحله بالاتری از آزادی درجه یک می باشد، عالیتر و برای شکوفا ساختن مغز و روان انسانی مناسبتر و نزدیکتر است.
شرط یکم: که باید در بهر برداری از آزادی به طور جدی مراعات شود این است که آزادی خواه به معنای آزادی طبیعی محض (درجه یکم) باشد و خواه به معنای آزادی تصعید شده (درجه دوم) نباید مانع حرکت انسان (به وسیله اندیشه و تعقل و وجدان ناب) به سوی اختیار و گردیدن های تکاملی بوده باشد، یعنی بوده باشد، یعنی نباید احساس لذت بخش آزادی ما را از حکمت وجودی مان غافل ساخته و بایستگی ها و شایستگی های ما را در مسیر (حیات معقول) نادیده بگیرد.
شرط دوم: آزادی در هیچ مرحله نباید مخل آزادی طبیعی محض و آزادی تصعید شده و اختیار دیگران که بدون مزاحمت در شکوفائی مغز و روان به کار افتاده اند، بوده باشد. خلاصه، هر انسانی باید با تفکر درباره آزادی و امتیاز آن در به فعلیت رسانیدن استعدادهای مغزی و روانی بکوشد تا آزادی را از مرحله طبیعی محض به مرحله عالیتر بالا برده و آن را به درجه تصعید شده برساند که عبارت است از (نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار یا خودداری از کار) و در این مرحله هم توقف نکند و بکوشد تا این آزادی را به درجه والای اختیار برساند، اختیاری که ما می توانیم آن را آزادی معقول در مسیر حیات معقول هم بنامیم. با این توضیح که برای آزادی و اختیار دادیم، قطعی است که هر انسانی با مراعات دو شرط فوق باید درحد اعلا از آزادی و اختیار برخودار باشد و این حق مانند حق حیات و حق کرامت از عنایت خداوندی است بر بندگانش مرحمت فرموده است، لذا با کمال صراحت می گوئیم: مزاحمت با حق حیات و کرامت و آزادی، در حقیقت مخالفت با مشیت بالغه خداوندی است. بار دیگر به این قضیه بسیار با اهمیت تاکید می کنیم که چنانکه انسانی از حیات و تکیه به کرامت سوء استفاده نموده و موجب تباه ساختن حیات و کرامت خدادادی دیگران بوده باشد، حقی برای حیات و کرامت آن انسان وجود ندارد، همچنان آزادی یک انسان در هر درجه ای که باشد اگر مخل حیات و کرامت و آزادی معقول دیگران و مخالف «حیات معقول» خود انسان بوده باشد حقی برای چنین آزادی وجود ندارد.
حق اختیار: حق اختیار از دیدگاه همه مکتبهای الهی (که رشد و کمال را در تکاپوی آزادانه می دانند) و همه ادیان آسمانی، مخصوصا از دیدگاه اسلام، نه تنها حقی است ثابت، بلکه هدف اصلی همه دیدگاه های مزبور، اعتلا و ترقی انسان است که بر نیروی والای اختیار نائل شده و با شخصیتی که ناظر و مسلط بر دو قطب مثبت و منفی کار شایسته با هدف گیری خیر حرکت کند و وارد (حیات معقول ) گردد و راهی رضوان الله و لقاء الله شود.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 362-365

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210529