مالکیت در مکتب اسلام و مالکیت الحادی

مالکیت یا دارا شدن، یکی از مسائلی است که در همه شرایع ابراهیمی (ع) پذیرفته شده و از احترام خاص برخوردار است. در این میان، اسلام احترام ویژه ای برای مالکیت در نظر گرفته است. اصل مالکیت، گامی فراتر از «اباحه به اختصاص» است. «اختصاص» و ویژه گشتن یک مال نسبت به یک شخص حقیقی یا حقوقی، نزد همگان پذیرفته است. اما مالکیت گونه ای از اختصاص است که در آن، شخص حقیقی یا حقوقی دارنده یک مال می شود و به دنبال آن، از حقوقی خاص برخوردار می گردد، همانگونه که تکالیفی ویژه نیز بر عهده اش می آید.
پذیرش اصل مالکیت در بسیاری از آیات قرآن کریم نمود یافته است. در این زمره اند آیاتی که اموال را به افراد اسناد می دهند: «لا توتوا السفهاء اموالکم؛ مال های خود را به نابخردان مسپارید.» و نیز: «اتوا الیتامی اموالهم؛ مال های یتیمان را به آنان بپردازید.»
اما گذشته از اصل پذیرش مالکیت، این بحث نیز مطرح است که آیا انسان در برابر پروردگار نیز مالک دارایی های خود است؟ آیا شخص می تواند در قبال خداوند به پشتوانه حق مالکیت خویش، در باره دارایی خود تصمیم بگیرد و فرمان خدا را نادیده بگیرد؟
مکتب حقوقی الحادی بر خود می بالد که در پاسخ این پرسش جواب مثبت می دهد. به گمان تنظیم کنندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» انسان کاملا آزاد است که در دارایی خود تصرف کند، خواه پیوند خود با خدا را در نظر بگیرد و خواه نگیرد. در این تفکر، مسئله ارتباط با خداوند مسئله ای تنها اخلاقی است و رعایت آن در قلمرو حقوق نقشی ندارد. اما در تفکر اسلامی، سه پایه به راستی نورانی در این مورد بنا شده است. یکی این که در بحث مالکیت، ارتباط با خدا اصلی جاودانه است. دیگر آن که این ارتباط از جنبه حقوقی نیز برخوردار است. سوم این که سرپرست تحقق این رابطه هم معین شده است. در این تفکر، انسان در برابر خداوند، نه تکوینا مالک دارایی خویش است و نه تشریعا. از لحاظ آفرینشی و تکوینی، چیزی در جهان یافت نمی شود که از آن خدا نباشد. از بعد قانونمندی و تشریعی نیز کسی محق نیست در برابر خواست خدا قد بیاراید و از مالش هر گونه که می خواهد بهره ببرد و فرمان خدا را نادیده انگارد. خداوند نخست با ارشاد و رهنمود، آدمیان را آگاه می سازد که مالک اندوخته های خود نیستند و باید آن را در راه آفریدگار جهان مصرف کنند: «هل ادلکم هل علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم؛ آیا شما را به بازارگانی رهایی بخش از رنج جانگداز رهنمایی کنم؟ به خدا و پیامرش بگروید و با مال ها و جان های خود در راه خدا نبرد کنید.»
اگر کسی به آهنگ دلنشین این ارشاد توجه نکند و باز خود را مالک جان و مال خویش پندارد، آنگاه این پیام هشدار دهنده و سنگین را دریافت می کند: «ان کان اباء کم و.. و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یاتی الله بامره؛ اگر پدران و... و اندوخته های مالی و بازرگانی دلبندتان و خانه های مورد پسندتان، نزد شما از خدا، پیامبر و نبرد در راه خدا دوست داشتنی ترند، پس چشم به راه «امر» خدا باشید!»
قرآن کریم این اصل نهادین را بارها یادآوری کرده است که دارایی های انسان امانتی از سوی پروردگارند و آدمی جانشین خدا در بهره وری از آنهاست و آیا یک جانشین می تواند گامی جز آنچه مایه خشنودی مالک اصلی است، بردارد؟ از سویی، پرداخت کمک به نیازمندان را از مال خداوند می داند و نه مال خود انسان: «اتوهم من مال الله الذی اتاکم؛ از مال خدا که به شما داده است، به آنان بدهید.» و از دیگر سو، انسان را جانشین خدا در استفاده از مال می شمارد: «و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه؛ از آنچه خداوند شما را جانشین خویش در بهره وری از آن ساخت، انفاق کنید.»
- اگر چه این احتمال نیز رفته است که آیه موعظه باشد: «این مال از آن نسل های پیشین بود و بدیشان وفا نکرد. از آن انفاق کنید، که به شما نیز وفادار نمی ماند».
پس در سنجش میان انسان ها، مالکیت به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. اما در برابر خدا، هیچ کس مالک نیست، نه تکوینا و نه تشریعا. از همان هنگام که کسی ایمان می آورد، جخان و مالش را به خدا فروخته استو این داد و ستد (بیع) همان بیعتی است که مؤمن انجام می دهد. پس از آن، داد و ستدی نوین پای در میان نمی نهد: «ان الله اشتری من المومنین انفهسم و اموالهم بان لهم الجنه؛ همانا خداوند جان ها و اموال مؤمنان را خرید تا بهشت از آن ایشان باشد.»
از این پس، پیمان تازه ای بسته نمی شود. آیه پیش گفته هم که در آن، خدا ما را به بازرگانی رهایی بخش فرا می خواند، رهنمودی تازه در دل ندارد. این آیه و همانندهای آن، تنها برای یادآوری همان پیمان نخستند و از باب تنبیهند نه تعلیم؛ تا همواره یادمان بماند که انسان جانشین مالک اصلی در بهره برداری از این اموال است و حق تصرف دلخواه در انها را ندارد.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 232-234

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210632