زیبایی معقول فی نفسه

کسانی که از زیبایی های جز زیبایی های محسوس را نمی فهمند و یا نمی پذیرند، درست مانند کسانی هستند که لذت را در لذایذ طبیعی، ناشی از امور محسوس محدود می کنند و لذایذ معقول را مانند لذت علم و آزادی و کمال و احساس انجام تکلیف را یا نمی فهمند و یا آن ها را نمی پذیرند. با نظر به پدیده ها و فعالیت های روانی و روابطی که میان مجموعه ای از آن ها برقرار می شود، در آن هنگام که در میان آن ها و میان قوانین حاکمه بر آن ها تعادل منطقی به وجود بیاید، با یک شهود خاصی، زیبایی آن مجموعه را درک می کنیم. به عنوان مثال: هنگامی که میان احساسات متنوع، که هر یک از آن ها مطابق علل و انگیزه هایی است، تعادلی برقرار می شود و هر کدام بتواند موجودیت خود را بدون نقض ناهنجار دیگری ابزار نماید، ما با یک شهود لطیف درونی، زیبایی را در مجموعه آن احساسات درک می کنیم. هم چنین، وقتی در درون یک شخص، قدرت انتقام گیری را با احساس لزوم عدم تعدی و انسان دوستی در حال تعادل می بینیم و احساس می کنیم که شخصیت رشد یافته آن شخص با نظارت کامل به هر دو پدیده درونی، تعادل مزبور را برای حفظ ارزش های انسانی برقرار می سازد، با شهودی خاص، حکم به زیبایی چنین شخصیت و جریانات درونی او می کنیم وحتی برای فهماندن این گونه زیبایی به دیگران از مفاهیم محسوس بهره برداری می کنیم. ما روح یک انسان عادل را به شکوه و عظمت و زیبایی جهان هستی تشبیه می کنیم. روح یک انسان با ظرفیت و شکیبا در خدمات انسانی و برداشتن خارهای گذرگاه کاروان انسانی را به آفتاب و زیبایی و فراگیر بودن آن در سودمند بودن تشبیه می کنیم. اگر ما واقعیت زیبایی معقول را در برابر زیبایی محسوس بپذیریم، می توانیم در پیشبرد موجودیت بشری و شکوفا ساختن استعدادهای عالی انسانی از همین مفهوم زیبایی بهره برداری نموده و راه آنان را در حرکت به «حیات معقول» هموارتر بسازیم. این یک قاعده اساسی و پایدار بوده است که برای نایل ساختن بنی نوع بشر به لذایذ معقول، از لذایذ محسوس استمداد می شود و به قول بعضی از فلاسفه و عرفا، برای به وجود آوردن عشق حقیقی، عبور از پل عشق مجازی لزم می باشد. البته ما این مطلب تا آن جا موافقیم که عشق مجازی به معنای درک کامل زیبایی محسوس بوده باشد، بدون زندانی کردن شخصیت در آن محسوس برای اشباع غرایز طبیعی حیوانی، زیرا:

عشق هایی کز پی رنگی بود *** عشق نبود عاقبت ننگی بود
عاشقان از درد زان نالیده اند *** که نظر نا جایگه مالیده اند


آیا بشر در ارتباط با محسوسات گذران و با روابطی که در تغییر دایمی میان آن محسوسات است، برای وصل به علم و جهان بینی، جز گذر از محسوس برای رسیدن به قوانین علمی و جهان بینی معقول، کار دیگری هم انجام داده است؟! پس چه علت دارد که ما احساس لزوم گذر از لذت محسوس به لذت معقول و از عشق مجازی به عشق حقیقی و از محسوسات به قوانین معقول را یک احساس اصیل بدانیم، ولی این احساس را درباره زیبایی محسوس اصیل تلقی نکنیم؟ در این جا مجبوریم بار دیگر تکرار کنیم که این پیشنهاد به نفی و انکار «زیبا محسوس فی نفسه» نمی انجامد، بلکه با اندک دقتی معلوم می شود که این پیشنهاد بر واقعیت «زیبایی محسوس فی نفسه» تأکید و اصرار می نماید، چنان که ضرورت شناخت قوانین کلی علم بر مشاهده و تجربه محسوسات، در حد قاطعانه ترین ضرورت تأکید می کند. در واقع، این پیشنهاد هیچ حقیقت و واقعیتی را حذف نمی کند، بلکه آدمی را به وجود واقعیت های والاتری آگاه می سازد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 257-256

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210939