دیدگاهها درباره رابطه اجزاء جهان و وحدت آن

طبیعت یک "کل تجزیه ناپذیر" است و نبودن یک جزء از طبیعت مساوی است با نبودن کل، و برداشتن آنچه به اصطلاح "شرور" نامیده می شود از طبیعت، مساوی است با نیستی تمام طبیعت. فلاسفه جدید بالاخص فیلسوف بزرگ آلمانی "هگل" اصل "اندام وارگی" را یعنی اینکه رابطه اجزای طبیعت با کل، رابطه عضو با اندام است تایید کرده اند.
هگل روی اصولی به اثبات این مطلب می پردازد که قبول آنها متوقف است بر قبول همه اصول فلسفه. پیروان مادی هگل، یعنی طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک، نیز این اصل را از هگل گرفته و تحت عنوان اصل تاثیر متقابل یا اصل ارتباط همگانی اشیاء یا اصل همبستگی تضادها، به شدت از آن دفاع می کنند و مدعی هستند که رابطه جزء با کل در طبیعت، رابطه ارگانیکی است نه مکانیکی، ولی آنجا که در مقام اثبات بر می آیند جز رابطه مکانیکی را نمی توانند اثبات کنند.
حقیقت این است که روی اصول فلسفه مادی، اثبات اینکه جهان در کل خود به منزله یک اندام است و رابطه اجزاء با کل رابطه عضو با اندام است غیر قابل اثبات است.
فلاسفه الهی که از قدیم الایام ادعا کرده اند جهان "انسان کبیر" است و انسان "عالم صغیر"، به رابطه اجزای جهان با کل آن نظر داشته اند.
در میان فلاسفه اسلامی، "اخوان الصفا" بیش از سایر فلاسفه بر این موضوع اصرار داشته اند. عرفا نیز به نوبه خود بیش از حکما و فلاسفه به جهان و هستی به چشم وحدت می نگرند. از نظر عرفا تمام خلقت و کائنات "جلوه واحد" شاهد ازلی است.
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد *** عارف از پرتو می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد *** این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
عرفا، ماسوی را "فیض مقدس" می نامند و در مقام تمثیل می گویند فیض مقدس مانند مخروط است که از جهت "راس" یعنی از جهت ارتباط با ذات حق، بسیط محض است و از جهت قاعده ممتد و منبسط.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 110

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/21099