اتکا به ظاهر آیات و روایات در شناخت اسلام

حجت بودن منظور و مراد جدی گوینده، یعنی مفهوم ظاهر کلام هر متکلم -بدون تأویل و تحریف- یک اصل عقلایی است، که عدول از آن عدول از پیروی عقل است. شالوده زندگی بشر، در سراسر شبانه روز و زندگی های عادی، و در روابط بسیار گسترده ای که امروز پیدا شده است، و همچنین در تکامل فرهنگ ها و علوم و هنرها و فنون، بر حجت بودن ظاهر کلام استوار است، خود اختراع رمزهای کلامی و خطوط رمزی در «علوم غریبه» یا «اسرار سیاسی و نظامی» و امثال آن، دلیل دیگری است بر این که ظاهر کلام حجت است، و هر چه از ظاهر کلام فهمیده شود ملاک شمرده می شود. از این رو اگر مطلبی رمزی باشد باید برای آن اختراع رمز کرد.
نزول قرآن کریم نیز، و امر به پیغمبر اکرم (ص) که این کلام را بخوان، و امر به مردم که به این قرآن گوش دهید، و این که این قرآن به زبان «عربی روشن» فرود آمده است تا آن را بفهمید و به آن عمل کنید... و همین «یا أیها الناس» ها، «یا أیها الذین آمنوا»، «یا أهل الکتاب»، در قرآن و خطاب های قرآنی، یعنی این که من می خواهم به شما با همین زبان متعارف، مطالبی بگویم، گوش بدهید و بفهمید؛ و من مقصود واحدی دارم که شما همه را مخاطب خود قرار داده ام. و در آن اختلاف نکنید مانند پیشینیان! قرآن کریم، اختلاف امت های پیشین را در خود بسیار بسیار نکوهیده است. و آن اختلاف ها هم نبود مگر از همین «قرائت» های مختلف (و قرائت، کلمه ای است تازه پیدا شده و مشکوک).
در مورد معارف و احکام شرعی، «حجت ظواهر» اهمیت فوق العاده ای پیدا می کند و هیچ جا نمی شود دست از ظاهر (یعنی طریق عقلانی که شرع نیز پیموده است و بر طبق آن سخن گفته است) برداشت، مگر ظاهری وجود داشته باشد که در برابر آن ظاهر، برهانی بدیهی پیدا شود، نه برهان نظری که قابل مقابله با برهان نظری دیگری است، مانند برهان های اصالت الماهیه و برهان های اصالت الوجود.
برهان بدیهی، یعنی هم صورت برهان، شکل اول باشد و هم ماده مقدمتین یقینی و بدیهی بی نیازاز برهان، مانند «الواحد نصف الاثنین» (چنان که شیخ کبیر انصاری نیز در آغاز «رسائل» بدان تصریح کرده است).
برای اختصار کلام، بهتر است سخن یک فیلسوف غیر تفکیکی یعنی علامه طباطبایی را نقل کنیم، که فیصله دهندة بحث باشد و معلوم شود که «اتکا به ظواهر آیات و روایات»، شیوه همة دانایان اسلام است بلکه راه منحصر درست شناختن اسلام همین است. ایشان درباره حجیت ظواهر -هم که معارف و اصول و هم در احکام و فروع- می فرمایند: «ظواهر دینی که در تفکر (جهان شناسی) اسلامی، مدرک و مأخذ می باشد، دو گونه اند: کتاب و سنت (حدیث) و مراد از کتاب، «ظواهر» آیات کریمه قرآنی می باشد، و مراد از سنت، حدیثی است که از پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) رسیده باشد». در تفسیر «المیزان» نیز دراین باره سخن گفته اند.
و چون «حجیت ظواهر»، اهمیت بسیاری دارد، و برداشت های شخصی را -به وضوح عقلی- نفی می کند، بد نیست به چند نکتة دیگر اشاره کنیم.
1- همین که فارابی و ابن سینا، می گویند، ما «معاد روحانی» را با ادله فلسفی اثبات می کنیم، اما «معاد جسمانی» را باید از آیات و روایات گرفت، دلیل قاطع بر حجیت ظواهر در نزد این بزرگان نیست؟
2- همین که ملاصدرا، در «شرح هدایة اثیریه» و موارد دیگر تصریح می کند که معاد واقعی همان است که در شرع رسیده است و آن معاد، ترابی و عنصری است. و از این بپرهیز که بخواهی تفاصیل این موضوع را از غیر شرع بدست آوری، دلیل بر حجیت ظواهر، آن هم در اصول، نیست؟
3- همین که آقاعلی حکیم، می گوید باید اعتقادات ما مطابق اعتقادات ائمه (ع) باشد، دلیل بر حجیت ظواهر نیست؟
4- همین که فلسفه دان متبحری مانند شیخ تقی آملی، در بحث معاد، خدا و انبیا و ملائکه را شاهد می گیرد که معتقد به معاد عنصری شرعی است نه معاد مثالی فلسفی و معتقد است به آنچه از پیامبر اکرم (ص) و ائمة در این باره رسیده است، دلیل بر حجیت ظواهر و اتکا به آن نیست؟
5- همین که استاد بزرگی در فهم و بیان فلسفه و عرفان، مانند علامه رفیعی قزوینی می فرماید: «معاد مثالی اسفار برای من قابل قبول نیست، چون با ظواهر آیات و اخبار مخالف است»، بهترین اعتراف به حجیت ظواهر و اتکای به آنها در اصول نیست؟ و آیا این بزرگان را، از فارابی تا علامه رفیعی قزوینی، که ظواهر آیات و اخبار را طبق سیره عقلا و حکمت الهی جهل لغات و نزول وحی و عدم لغو بودن کلام حکیم حجت دانسته اند، می توان «اخباری» یا «نیمدار اخباری» خواند؟


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- مقام عقل- صفحه 262-266

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211025