رسالت و وظیفه شعر متعهد انقلابی

هنر متعهد، بنابر اصول باید منادی «وضع مطلوب» باشد؛ به ویژه هنر عصر انقلاب. انقلاب مرکب از دو جزء است: ویرانگری و سازندگی. و روشن است که هر مرکبی بدون همه اجزای خود وجود نخواهد داشت. پس باید هم «ویرانگری» به صورتی کامل انجام یابد و هم «سازندگی»، تا یک انقلاب انقلاب باشد، و به حد نصاب انقلابی برسد. بلکه بایدگفت، بدون ویرانگری سازندگی ممکن نیست، و بدون سازندگی ویرانگری خطرناک...
 شما یک ساختمان را در نظر بگیرید: اگر در زمینی که آماده نیست بخواهید ساختمان کنید هرگز شدنی نیست. این است که وظیفه در کار ساختمان، درگام نخست، آماده سازی زمین است و از میان بردن موانع، از هرگونه که هست، و گرنه در زمین ناآماده (پر از خرسنگ و سنگلاخ، چاه و چاله، رگه و شکاف، نشیب وفراز، و باتلاق و مغاک)، هیچ ساختمانی به صورت مطلوب ساخته نخواهد شد، و اگر بشود بادوام نخواهد بود، و اگر باشد سودمند نخواهد گشت.
هنگامی در یک جامعه و در میان یک ملت، زمینه های انقلاب فراهم می گردد و انقلاب پدید می آید که جامعه از «وضع موجود» خویش به ستوه آید، و حقوق خویش را مهدور یابد، و کرامت انسانی را پایمال نگرد، و ارزشهای خود را بر باد رفته بیند، و برای ویران کردن آن وضع و ایجاد «وضع مطلوب» با موانع برخورد کند. در این هنگام است که در صدد برمی آید تا انقلاب کند، و با «انقلاب»، آن «موانع» را از سر راه «شدن والا» و «صیرورت متعالی» خویش بردارد، و به ساختن مجدد خود، در سطح فرد و اجتماع (در جهت ایمان و فضیلت، انقلاب و تربیت، اقتصاد و معیشت، سیاست و حکومت، علم و صنعت، هنر و ظرافت، و افتخار و کرامت، حماسه و مقاومت) بپردازد.
ممکن است جامعه سازی، در هر مذهبی و مکتبی معیاری داشته باشد، لیکن معیار جامعه سازی اسلامی و قرآنی، به نص «قرآن کریم» (پس از اعتقاد توحیدی)، اقامه عدل است (إن الله یأمر بالعدل...) به ویژه عدل اقتصادی (لیقوم الناس بالقسط). همین است و نه جز این. و اگر جز این چیزی بگوییم، و به گونه ای دیگر عمل کنیم، خلاف «قرآن» است و تضییع «ایمان» چنانکه روشن است و مجرب... و از هرچیز آشکارتر است که مانع ایجاد عدالت، به تعبیر خود قرآن کریم، «تکاثر» و «اتراف» است. و همین دو پدیده است که جامعه را ویران می کند، و توده ها را بی پناه و مأیوس می سازد. تکاثر یعنی سرمایه داری و افزونخواهی و استثمارگری، و اتراف یعنی پرمصرفی و بسیار برخورداری و حرمان آفرینی، و در یک کلمه معنای این دو واژه قرآنی این است: «حضور استکبار اقتصادی و استضعاف اقتصادی، در حیات اجتماع و در زندگی های مردم». و بدین گونه روشن است که «وضع مطلوب»، به ویژه «وضع مطلوب انقلابی» چیست: رفع ظلم و اقامه عدل، در همه ابعاد جامعه و حیات جامعه.
ارتجاع نیز مانع بزرگی است بر سر راه اجرای عدالت، زیرا عقلش به «عدل» و ارزش الهی و انسانی و تربیتی و اجتماعی و سیاسی و دفاعی آن چنانکه باید نمی رسد، و عاطفه انسانی عمیق، از آن سان که لازم است ندارد، و به سختی تحت تأثیر سرمایه دار و هزینه گذاری های اغفالگرانه او قرار می گیرد، و دین و تعالیم آن را ژرف نمی داند، و حتی آیاتی چند از «قرآن کریم» را، یا خطبه هایی از «نهج البلاغه» را، یا فریادهای «خطبه های فاطمیه» را، یا تبلورهای «عاشورا» را، یا پیامدهای «صحیفه سجادیه» را، تعالیم امام باقر (ع) و امام صادق (ع) را، یا سیره عملی امام رضا (ع) را درباره محرومان، آنگونه که باید تلقی کند تلقی نمی کند، و آنگونه که باید دریابد درنمی یابد. می خواند و نمی فهمد و می گوید و نمی داند. و از «انتظار» نیز، در ابعاد درست آن، درک درستی ندارد.
در چنین حال و با چنین احوال وظیفه «شعر متعهد انقلابی» چیست؟ روشن است: تشریح «وضع مطلوب»، وضع مطلوب قرآنی، وضع متعالی (ارزشی) و فراخوانی مردم به آن، تا جامعه به رکود آموخته نگردد، و انقلاب از محتوای اصلی خود تهی نشود، و انسان ها در جریان اساسی «صیرورت متعالی» خویش، هیچ گاه، از فراتر روی و تکامل باز نایستند، چه در بعد مادی، و چه در بعد معنوی، که خود مبتنی است بر سلامت بعد مادی، چنانکه پیامبران نیز، «خداپرستی» را با «عدالت خواهی» در کنار هم مطرح کرده اند: «أعبدوا الله...... فأوفوا الکیل والمیزان..» «خدا را بپرستید... و اقتصاد خویش را سالم سازید، و روابط اقتصادی را عادلانه کنید، که بدون دومی، اثر نخستین تحققی شامل و همه جانبه و خودپسند نخواهد یافت. و این روشن است، و عمل انبیاء (ع) حجت است، و تجربه گواه بدین گونه آشکار است که «وضع مطلوب»، به ویژه در یک انقلاب اسلامی چیست؟ رفع ظلم و اقامه عدل در همه ابعاد اجتماع و حیات جامعه چنانکه یاد شد.
پس می نگرید که شعر انقلاب نمی تواند فارغ از رسالت و برکنار از تعهد باشد، وگرنه شعر انقلاب نیست. شعر انقلاب باید (در عین حفظ اصالت شعر و تعالی بلند و سرشار ابعاد هنری آن)، پاسدار انقلاب باشد باید بیدارگر باشد نه تخدیر آموز. وبه تعبیری، شعر انقلاب باید شعری«انقلابی» باشد و متعهدانه و آگاهانه و مسئولانه؛ و جامعه را از وضع نا متعالی به وضع متعالی، و از وضع متعالی به وضع متعالی تر فرا خواند. هنر به اعتباری انعکاس شعور ناب اجتماعی است، و هنرمند منعکس کننده این شعور ناب است، و شعور ناب پویاست.
اینک به چند بعد از این مقوله اشاره می کنیم. شعر در مرحله یاد شده این وظایف را دارد:
1- تفسیر انقلاب؛ شعر باید انقلاب را همواره تفسیر و تعریف کند، تا چیزی دیگر به جای «انقلاب» در ذهنیت ها رسوخ نیابد و جایگزین نگردد.
2- اهداف انقلاب؛ شعر باید «اهداف انقلاب» را هماره باز گوید و تشریح کند و به یادها آورد و زنده بدارد، تا عرصه ای برای جولان ارتجاع باقی نماند.
3- ارکان انقلاب؛ شعر باید «ارکان انقلاب» را همی مطرح سازد، یعنی طبقات محروم و فرو دست و آگاهان و عدالت خواهان را تا فراموش نشود که در یک انقلاب راستین باید آنچه آگاهان می گویند تحقق یابد (نه آنچه مرتجعان می خواهند و می پسندند)، و آنچه محرومان را از محرومیت نجات می دهد و به حقوق مغصوب و کرامت مهدور خویش می رساند عملی گردد (نه آنچه برخورداران می طلبند).
4- آفات انقلاب؛ شعر انقلاب باید از «آفات انقلاب» آگاه باشد و آنها را پیوسته نشان دهد، تا انقلاب از آفت زدگی برهد، و به آفت زدایی برسد، وگرنه مکتب بر باد رفته است.
5- تصویر محیط انقلاب؛ شعر انقلاب، در تصویرگری محیط انقلاب، باید دو تصویر را در دیدگاه جامعه قرار دهد، و ذهنیت جامعه را به آن دو تصویر متوجه سازد، و دیده جامعه را در آن باره تیز و حساس کند:
(1)- تصویر زندگی برخورداران و شادخواران و ستمگران، و بی خبری و نامردمی آنان، خود و خانواده هایشان.
(2)- تصویر زندگی محرومان و ستم کشان و کمبود داران و زاغه نشینان و فراموش شدگان و تباه روزان و سیاه بختان، و مرگ تدریجی آنان، خود و خانواده هایشان.
مدافع اصلی انسان جامعه هنر است، گفته اند: از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه ها سرگردان است و دومی در کتابها. و اگر کسی از این سرگردان کوچه ها دفاع کند، هنرمند است، هنر مند متعهد از هنر در اینجا همه هنرهایی است که می توانند این رسالت را ادا کنند. آنچه گفتیم اختصاص به شعرندارد، بلکه شامل هنرهای دیگر نیز می شود، حتی نمایشنامه نویس و فیلمنانه نویسی و نمایش و فیلم، و نقاشی، مانند برخی از تابلوهای کمال الملک، که در کتاب «چشمهایش» تبیین شده است، مانند تابلو محاکمه گالیله.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- سپیده باوران- صفحه 310-315

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211041