بررسی کتاب آلاء الرحمن علامه بلاغی

علامه ی بلاغی، تألیفات فراوانی دارد، 48 تألیف، همه ی این کتابها حاکی است از نبوغ تألیفی نویسنده و دانش بیکران و دقت عقلی و منطق نیرومند و ادبیات عالی و قدرتمند تعبیر و بیان روشن و برهان مستند و...
خصلت دیگر این تألیفات، رابطه ی آنهاست با مسائل حیات و زندگی و موضعگیری درست در برابر عوامل خائن به جامعه و تاریخ.
یکی از تألیفات پر ارج علامه محمدجواد بلاغی، کتاب «آلاء الرحمن» اوست، این کتاب تفسیر قرآن کریم است، تفسیری موجز و پرماده، با عباراتی روشن و مفهوم. دریغا که ناتمام مانده است. آنچه تألیف یافته است دو بخش است در یک مجلد: بخش اول، در 392 صفحه، به قطع وزیری شامل مقدمه ی تفسیر و تفسیر سوره ی «حمد» و سوره ی «بقره» و سوره ی «آل عمران». بخش دوم، در 149 صفحه (مجموع کتاب 541 صفحه) شامل تفسیر سوره ی نساء تا آیه ی 58 و آیه ی 6 از سوره ی مائده.
در این تفسیر، چهار جزء و یک حزب (یک چهارم جزء) از قرآن کریم تفسیر شده است. مقدمه ی آن در عین اختصار (49 صفحه)، شامل مباحث سودمند و مسائل بسیار است، از جمله بحث درباره ی مانندناپذیری قرآن کریم و اهمیتهای گوناگون آن از نظر هدایت و تعلیم راه درست.

مانند ناپذیری قرآن
مؤلف در مقدمه ی تفسیر خویش مسائل چندی را مطرح کرده و بس عالمانه و جامع درباره ی آن مسائل سخن گفته است، از جمله:
1. معجزه چیست؟
2. چرا معجزه دلیل است؟
3. گوناگونی معجزات پیامبران از چیست؟
4. چگون قرآن معجزه است و مانند ناپذیر؟
5. قرآن برتر از دیگر معجزات.
6. مانند ناپذیری قرآن از نظر نقل تاریخ.
7. مانند ناپذیری قرآن از نظر استدلال.
8. مانند ناپذیری قرآن از نظر نداشتن اختلاف و تناقض.
9. مانند ناپذیری قرآن از نظر تشریع نظام عادل.
10. مانند ناپذیری قرآن از نظر اخلاق، و مقایسه ی اخلاق در قرآن با اخلاق در تورات و انجیل.
11. مانند ناپذیری قرآن از نظر علم به غیب و چگونگی انجیلها در این مقوله.
12. چگونگی جمع آوری قرآن.
ما در اینجا پاره ای از مطالب بلاغی را در بحث «مانند پذیری قرآن» در ضمن 15 مسئله، ترجمه و تحریر می کنیم:
مسئله ی 1: معجزه، یعنی کاری خارق (بیرون از حد) عادت و خارج از توانایی انسان، و بالاتر از حد علم و قوانین علم، و مانند پذیر. پس معجزه کاری است که افراد بشر نتوانند انجام داد، نه با قدرت عادی و طبیعی و نه با قدرت علمی و از طریق استفاده از علوم. پس آنچه از راه آگاهی از نوامیس طبیعی و قوانین علمی و خواص اشیاء، علمی شود معجزه نیست، مانند پرواز در آسمان با هواپیما و رفتن به کرات و کهکشان ها با وسایل و سفاین، و دیدن کرات بسیار دور با تلسکوپ، و معالجه ی بیماری های سخت و علم پزشکی و خواص دارویی.. و... اینها و امثال اینها معجزه نیست، زیرا این امور خارق عادت و خارج از قدرت مطلق بشر نیست، بلکه افراد متخصص به انجام دادن آن و ساختن وسایل آن، از راه علم و خواص طبیعی یا مصنوعی اشیاء، قادر و توانا هستند.
مسئله ی 2: معجزه در حقیقت کار خداوند است و از قدرت خدا سر می زند، نهایت به دست پیامبر، تا مردم به او ایمان آورند و از او پیروی کنند، و صدق او بر آنان آشکار گردد.
مسئله ی 3: آن کس که مدعی پیامبری است باید بتواند چنین کاری انجام دهد، تا دلیل باشد بر راستگویی و پیامبری او.
مسئله ی 4: معجزه به دست هر کس جاری نمی شود، زیرا معجزه، در نوع خود، عملی است الهی و غیر طبیعی، و عمل الهی و کار خدایی به دست غیر مرد خدا جاری نمی شود. پس هنگامی که مردی صالح باشد و امین و معروف به راستگویی و درستکاری، و دینی عرضه کند که اصول و مسائل اساسی آن مخالف عقل و منطق نباشد، اگر از او معجزه ای سر زد باید به راستی پیامبر باشد، زیرا در غیر این صورت خداوند به دروغگو معجزه داده است و او را تأیید کرده است. و چون تأیید دروغگو قبیح است، از خداوند کار قبیح سر نمی زند. پس اگر کسی دارای معجزه بود (معجزه به معنای دقیق و درست آن) و دینی جامع و کامل و منطقی عرض کرد، به حتم پیامبر خداست.
تکرار می کنیم: ماهیت و واقعیت غیر طبیعی است. و امر غیر طبیعی جز الهی نتواند بود. پس معجزه کار خداست و خدا جز کسی را که به راستی پیامبر باشد و از سوی او آمده باشد تأیید نمی کند و معجزه بر دستش جاری نمی سازد. پس باید دقت کرد تا هر چیزی معجزه پنداشته نشود.
مسئله ی 5: همانگونه که معجزه به دست هر کس جاری نمی شود، پیامبر واقعی و راستگو باید معجزه داشته باشد و از این تأیید الهی برخوردار باشد. درست است که مردمان، بر حسب فطرت و سرشت (سرشتی ناآلوده به بدی ها و کژیها) چون کسی را، در همه حال و همه کار، شایسته و راستگو و امین و درستکار بینند، او را اهل خیر دانند و باطن او را نیز چون ظاهر او شمارند و گمان بد درباره ی او نبرند و پیوسته ظاهر او را دلیل باطن گیرند، اما اینها همه تا بدانجا نیست که چنین کسی را معصوم شناسند و بری از دروغ و خطا دانند و همه ی دعوتها و احکام او را راست شمارند و تسلیم او شوند و به او ایمان آورند. بلکه ممکن است درباره ی چنین کسی هنگامی که دعوی پیامبری کرد، شک آرورند و به دلشوره افتند و این سوی و آن سوی روند. و چون چنین شود تعلیم و هدایت مردم به سامان نرسد و کار بر پیامبر راست نیاید. اینجاست که نقش و تأثیر و لزوم معجزه پیدا می گردد. و اینجاست که رحمت و عنایت خدا کار خویش می کند و معجزه بر دست پیامبر جاری می شود، تا مردمان پیامبری او را به علم الیقین بدانند و نفوس سلیمه و سرشتهای پاک و دلهای دگرگون ناشده صدق او را باز شناسند و درست دارند، و آنچه را او می گوید حکم خدا دانند. بدینگونه دین در دل مردمان جایگیر می شود و امر خدایی در جهان رواج می گیرد و انتظام می یابد.
مسئله ی 6: در تاریخ زندگانی پیامبران معجزاتی گوناگون به ظهور رسیده است. سه پیامبر معروف: موسی (ع)، عیسی (ع) و محمد (ص) نیز هر کدام معجزه ای داشته اند از آن خویش و ویژه ی خویش. این گوناگونی از چه روی بوده است؟.
گفتیم که فایده ی معجزه این است که مردم به پیامبری صاحب معجزه بگروند تا بدینگونه پیامبر بتواند به نشر ایمان در جان مردم و تأمین یقین در قلوب دست یابد. و مردم پس از رهایی از چنگال شک و تردید به او ایمان آورند و به احکام او عمل کنند و به عزت و خوشبختی و سعادت برسند و برای سلوک به سوی کمال مطلق راه پیامبر را در پیش گیرند. پس فایده ی معجزه، در حقیقت، عاید به خود بشر است و لطفی است و رحمتی از خداوند در حق انسان مانند وجود نبی که آن نیز لطف و رحمت است از جانب خدا. و چون بارانی است که زنگار از دلها می شوید و چون آفتابی است که خردها را روشن می کند و چون جانی است که در کالبد شعور باطنی بشر دمیده می شود. چون چنین است، هر معجزه ای باید متناسب با زمان و مکان ظهور خود باشد و متناسب با عرف و عادات و درک و آگاهی مردم، تا مورد شناخت و قبول قرار گیرد و تا فایده ی یاد شده به طور کامل از آن به دست آید.
مسئله ی 7: در زمان حضرت موسی (ع)، علم سحر در میان مردم مصر رایج بود. گروهی از طبقه ی فاضل و روشنفکر این علم را به دست آورده و تحصیل کرده بودند و تأثیرات آن را می دانستند و استادان به شاگردان تعلیم می دادند و آن را به کار می بردند. بنابراین به خوبی درک می کردند که قواعد علم سحر چیست و کاربرد آنها کجاست و قدرت و امکانات این علم تا چه اندازه است، و کدام چیز و چه کار از قدرت این علم بیرون است. اینها را می دانستند. چون چنین بود حکمت همان بود که معجزه ی موسی چیزی باشد از نوع آنچه مردم از آن آگاه بودند، نهایت برتر و مافوق آنچه مردم می دانستند و می توانستند. تا در برابر علم و سحر و جادوی آن ساحران، معجزه به شمار آید و دست از آنان ببرد. و نوع و طبیعت و مقوله ی کار، غیر از نوع و طبیعت و مقوله ی کار آنان باشد.
مسئله ی 8: در زمان حضرت عیسی (ع)، فلسطین و سوریه مستعمره ی یونان بود. مردم بسیار ی از یونانیان در آنجا ساکن بودند، و پزشکی و طبابت در آن سرزمین رواج بسیار داشت. از این جهت است که درباب سیزدهم و چهاردهم سفر لاویان، از همین تورات رایج در دست یهود، دستوراتی مفصل ذکر شده است برای چگونگی پاک کردن و تطهیر بیمار مبتلا به آماس و آبله، و پیسی و گری. این دستورات مبتنی است بر روش و اعمال کاهنان. و چنین به نظر می رساند که از کارهای روحی کاهنان است، اگر چه از دارو استفاده می شده است. اینها همه نشانه ای است از رواج و اهمیت پزشکی و اعمال پزشکی و دارویی و قدرت و تأثیر دارو در نزد آن مردم. از این رو معجزه ی عیسوی خوب کردن پیس و کر و کور مادرزاد بود. یعنی کاری که آن قوم بخوبی درک می کردند که از قدرت کاهنان و پزشکان و از قلمرو معالجه و درمان بیرون است، و از مقوله ای دیگر است، از قدرت خداست.
مسئله ی 9: اعرابی که اسلام در میان آنان ظهور کرد (و حکمت خداوند، در سیر تربیتی این در دین چنان بود که از میان آنان ظهور کرد) و حکمت خداوند، در سیر تربیتی این دین چنان بود که از میان این ملت آغاز کند معرفت و آگاهی و شناختی که داشتند، به طور عمده، پیرامون ادبیات بود و سخن و بلاغت. علوم و معارف دیگری که در میان آنان رواج داشته باشد و مورد تعلیم و تعلم باشد نداشتند. فرهنگ غالب در میان آن جامعه بلاغت کلام بود و شناخت سخن و قدرت و استواری تعبیر. از این رو سخن و سخنوری، در آن عصر، در میان آن قوم به اوج خود رسیده بود. محافل و مجالس بسیاری برای خواندن شعر خوب بر پا می گشت. در رده ی استادان سخن همواره رقابت و مفاخره برپا بود، و همه جا و همه وقت سخن از شعر بود و بلاغت و اهمیت شاعران و سخنوران و گویندگان بلیغ. بدینگونه محیط آن جامعه محیطی بود آگاه از حدود و زمینه های سخن بلیغ و میزان بلاغت و اینکه اوج این توانایی تا کجاست و در چه کسانی است، و تا چه حد می توان در این راه پیش رفت و توان نشان داد. این ها را می دانستند. از این رو حکمت خدایی (که منطبق است با نوامیس منطقی و معقول و واقعی) چنین اقتضا کرد که معجزه ی محمدی، از نوع سخن و بلاغت اعلی باشد، بلاغتی برتر از توان آدمی و سخنی خارج از قدرت سخنوران بشری، و از مقوله ای غیر از مقوله ی سخن و سروده و نوشته ی آدمیان، یعنی قرآن.
مسئله ی 10: چون آیات قرآن فرود آمد و بر عرب سخندان سخن شناس خوانده شد، آن آگاهان، این گونه سخن را معجزه دانستند، یعنی از مقوله ای و گونه ای بیرون از آن مقوله و گونه که آنان داشتند و می توانستند. زیرا نگریستند که نمی یارند کتابی بلکه سوره ای گفت در حد قرآن و از نوع و مقوله ی قرآن. و با اینکه سالها به مخالفت با پیامبر قدافراشتند و جنگها به راه انداختند و خونها ریختند، برابری با قرآن نتوانستند کرد. اگر می توانستند، این کار را، که برای آنان آسان تر بود، بر جنگ و خونریزی مقدم می شمردند، و پاسخ پیامبر را با آوردن دست کم یک سوره، چونان قرآن می دانند و طومار اسلام را در می نوردیدند. نکردند چون نتوانستند و پیوسته با پیامبر و یاران او درافتادند و جنگها به راه انداختند و درفشها برافراشتند.
مسئله ی 11: بر عرب اهل زبان و آگاه از سخن و معیارهای بلاغت و حدود توانایی بشری در این مقوله، ثابت گشت که قرآن (که به زبان آنان فرود آمد) معجزه است، یعنی از قدرت بشری خارج است و از مقوله ی فعل طبیعی نیست، بلکه از مقوله ی فعل الهی است، پس قرآن بر آنان حجت شد و دلیل پیامبر بودن پیامبر. به همین دلیل بر دیگر اقوام نیز ثابت خواهد بود. زیرا این قانون در همه چیز جاری است که چون آگاهان و اهل خبره چیزی را درست دانستند، دیگران آن را حجت شناسند و بپذیرند. حکم عقل نیز همین است.
مسئله ی 12: قرآن کریم برترین معجزه است، زیرا اعجاز و غیر عادی بودن آن، در جوهر خود آن قرار داد، و نیازی به چیزی خارج از خویشتن ندارد.
قرآن کریم معجزه ای است باقی و ماندگار، و از نظر ماده و صورت همواره محفوظ بوده و هست. و هرکس در هرجا و هر زمان می تواند به آن رجوع کند و در آن بیندیشد و از آن الهام گیرد و هدایت یابد.
مسئله ی 14: قرآن کریم خود، خارق العاده بودن خویش را یاد کرده است. و آشکارا و بارها مردم را برای مقابله با خویش دعوت کرده و برانگیخته است. و فریاد زده است: اگر این «قرآن» را کار طبیعی و ساخته ی دست بشر می دانید، شمایان نیز مانند آن بگویید و بیاورید، ده سوره بیاورید، ده سوره نه یک سوره بیاورید. اگر یک سوره چون سوره های قرآن بگویید، این دعوت اسلام که برای شما بسیار سنگین است و با همه ی آداب و عقاید شما مخالف است ساقط می گردد و پس گرفته می شود. از هر کسی می خواهید کمک بگیرید همه ی نیروها را گرد آورید و به کمک یکدیگر برخیزید. اگر نه، بدانید که این کتاب وحی خدایی است نه گفته ی انسانی. و با اینهمه امکاناتی که داده شد، نتوانستند و از سر ناتوانی، به پیامبر بد می گفتند و به سوی او سنگ پرتاب می کردند، و مردم را از شنیدن آیات قرآن باز می داشتند. در صورتی که اگر توان می داشتند و اگر این امر در قدرت و توان بشر بود، مانند قرآنی می ساختند و در همان ایام و محافل و انجمنهای شعر و سخن که داشتند می خواندند و پیامبر را حاضر می کردند و مجاب می نمودند. و به همه سو فریاد در می افکندند که محمد مجاب و محکوم شد. و بساط دعوت اسلام را بر می چیدند. حتی اگر توانسته بودند دو سطر مانند قرآن ییاورند که مردم آگاه بپذیرند که این همچون قرآن است، ایادی اهریمنی و نیروهای ضلالت آن روز همان را چنان بزرگ می کردند که آوازه ی آن تا همه جای جهان برسد، زیرا این بهترین مبارزه مسالمت آمیز بود که می توانستند در برابر قرآن به ثمر رسانند.
مسئله 15: قرآن از نظرگاه های دیگر نیز معجزه است و خارج از قدرت عادی. شناخت غیر عادی بودن قرآن از این نظرگاه ها اختصاص به عرب ندارد، بلکه هر کس می تواند (از طریق ترجمه ی صحیح) آن مسائل را دریابد. یکی از آن موضوعات، نقلهای تاریخی قرآن است. در این کتاب مسائل و حوادث چندی از امم گذشته و شخصیتهای معروف نقل شده است، آن هم به وسیله ی کسی که مکتب نرفته و درس نخوانده بود. نکته ی قابل توجه این است که مطالبی در قرآن نقل شده است که همین مطالب در تورات و انجیل رایج فعلی (که یهودیان و مسیحیان همه آن را کتاب آسمانی می دانند) نیز آمده است، اما با این فرق که آنچه در تورات و انجیل آمده است مملو است از خرافات و سخنان کفرآمیز و نقلهای پرت و بی منطق و هذیان مانند. مثلا نگاه کنید در تورات به قصه ی آدم و نهی از خوردن میوه ی درخت و نسبت کذب و خدعه به خداوند متعال. نیز شک ابراهیم درباره ی وعده ی خدا... و جریان آمدن ملائکه نزد ابراهیم و مژده دادن به اسحاق... دیگر اینکه هارون خود بت را ساخت. این قضایا را در تورات ببین، آنگاه بنگر که قرآن کریم چگونه این مطالب را آوره است.
آنچه در آن روزگار، به عنوان مآخذ این مسائل در دست بوده است، تعالیم یهود و نصاری بوده است و این تعالیم همینهاست که دیدند. اینها همه در میان آنان رواج داشت اما آنچه در قرآن آمده است از دستی دیگر است، منزه است از تعبیرات کفرآمیز و مطالب منحط و توهین به ساحت پیامبران. آنچه در قرآن آمده است، از منابع موجود آن زمان گرفته نشده است، وگرنه در حدود همان افسانه ها بود. بلکه آنچه در قرآن آمده است از طریق وحی الهی است.
چنانکه گفتیم «تفسیر بلاغی» ناتمام مانده است، و تنها تفسیر چهار جزء و یک حزب و یک آیه از قرآن است. یکی از فاضلان سطری چند در پایان کتاب «آلاء الرحمان» نوشته است، در دردگزاری از فرارسیدن مرگ بلاغی و پایان نرسیدن کار تفسیر. اینک ترجمه چند سطر از آن نوشته ی دردناک:
دریغا و دردا، ما را و همه مسلمانان را، که رشته این نوشته ی بزرگ و این تألیف گرانمایه، پیش از پایان یافتن، از هم گسست، و این ریسمان محکم پاره شد، و فاجعه ی مرگ این استوانه ی دین و تکیه گاه مسلمین فرا رسید و شیخ محمدجواد بلاغی درگذشت. او که مطالب علمی را چونان درهای درخشان و مرواریدهای غلطان، در تفسیر آیات قرآن بیان می داشت. او که زنان در این روزگار چونان اویی کمتر زایند و روزگار فرزندی چونان او کمتر آرود. او که دست به مجاهده ای بی پایان زد و کار اصلاح امت اسلام را تا مرزهای نهایی بکشانید. او که همچون نبرد آوران برای دفاع از دین، خویشتن بیاراست و برای نگهبانی حوزه ی اسلام برپا خاست. او که خامه چون یکی از انگشتانش بود و از دستش نمی افتاد، و کاغذ همنشین روزها و همدم شبهایش بود، او که در گرمای تابسوز تموز نجف و سرمای سوزناک دی و بهمن آن دیار، همواره، در محل کار خود حاضر بود، و جز کمک به دین و اندیشیدن به مصالح مسلمین آرمانی نداشت، کمک از راه نوشتن و گفتن. پیشوای مجاهد، پهلوان دانش و کردار، حجت اسلام و مسلمانان، برهان دین و قرآن، آیت الله بلاغی اینچنین بود. او پیوسته به تألیف و تصنیف اشتغال داشت و با کوشش و کار آمیخته بود، تا آنجا که نیروهایش ناچیز گشت و کم کم بیناییش رو به ضعف نهاد. او با سالخوردگی و پیری، کوشش و عزمی چون جوانان داشت، تا بدانجا که آخرین بخش های همین تفسیر را که برای شاگردان خود می گفت و برخی از آنان می نوشتند، در حال بیماریی سخت می گفت و ضعف بسیار، در بستر مرگ. خداوند او را از اسلام و مسلمانان بهترین پاداشها دهد.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- بیدارگران اقالیم قبله- صفحه 187-198

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211375