نقد نظریه برتراند راسل در مورد معیار اخلاقی

شهید مطهری میگوید: یک نوع اخلاق، اخلاقی است که برتراند راسل پیشنهاد می کند که در کتابهای متعددی نظریه اش را بیان کرده است. یکی از آن کتاب ها کتاب معروف جهانی که من می شناسم است که در آن، فصلی را به اخلاق اختصاص داده. دیگر، کتاب زناشوئی و اخلاق است اگر چه آنجا بحثش فقط درباره اخلاق جنسی است، ولی باز کل نظریه اش روشن می شود. به نظرم در کتاب جهان بینی علمی هم هست.
راسل اخلاقش به اصطلاح اخلاق عقلی به معنی اخلاق تیزهوشی است و در واقع به دلیل همان مادی فکر کردنش، به هیچ معیاری از معیارهای اخلاقی قائل نیست، نه به خیر و فضیلت افلاطون اعتقادی دارد، نه به حد وسط ارسطو، و نه به اخلاق وجدانی یعنی احساس تکلیف کانت. می گوید: بشر یک موجودی است که جبرا منفعت خواه آفریده شده، جز در پی سود خودش نیست، بقیه همه اش حرف است؛ باور نکنید که بشر جز سود خودش چیز دیگری را بخواهد. از طرف دیگر ما در جامعه نیاز داریم به یک سلسله روابط حسنه که نام آنها را اخلاق گذاشته ایم. می گوییم حقوق یکدیگر را رعایت کنیم، نسبت به یکدیگر احترام بگذاریم، وظایف اجتماعی خودمان را انجام بدهیم. وظایف و تکالیف خود را انجام دادن، حقوق دیگران را رعایت کردن، به شخصیت دیگران احترام گذاردن؛ آنچه که بشر در زندگی اجتماعی اش به آن احتیاج دارد به نام اخلاق، همینهاست. بعد می گوید: اخلاق این است که ما کاری بکنیم که همین اصول در جامعه حکمفرما باشد، افراد همه معتقد به این اصول بشوند که حقوق یکدیگر را رعایت کنند، وظائفشان را انجام بدهند، به یکدیگر احترام بگذارند و از این قبیل. شما می خواهید اینها را بر یک مبنای غیرمادی قرار بدهید؛ چرا حقوق یکدیگر را رعایت کنیم؟
چون فضیلت این است، یا چون تکلیف و مسئولیت چنین ایجاب می کند. می گوید: نه، این حرف ها اساس و پایه ای ندارد، حقیقت این است که منافع انسان هم در همین است. ما باید به بشر بفهمانیم که تو باید دنبال منافع و خوشی خودت باشی و منافع تو در همین است. اشتباه می کنی که خیال می کنی اگر حق دیگری را پایمال بکنی به خودت سود رسانده ای یا اگر تکلیف خودت را انجام نداده ای به خودت سود رسانده ای و یا اگر احترامات را رعایت نکردی همین طور. (این مثالها را من می گویم، او نمی گوید) اینها همه اشتباه است. باید عقل و هوش بشر را زیاد کرد و به او دوربینی داد. آدمی که خیال می کند سودش را در پایمال کردن حقوق مردم است، به علت نزدیک بینی اش است، پیش پایش را می بیند و دور را نمی بیند و به عبارت دیگر عکس العمل ها را توجه ندارد. باید به بشر مجموع عکس العمل ها را فهماند.
این مثال را من می گویم: فرض کنید عده ای در یک اتاق با همدیگر زندگی می کنند. هر فردی ممکن است به دلیل تنبلی یا به هر دلیل دیگری به وضع این اتاق اهمیت ندهد ولی انتظار هم داشته باشد که این اتاق همیشه پاکیزه و مرتب باشد. ولی زود می شود به این جمع فهماند که منفعت فرد فرد ما این است که این وظایف را در مورد این اتاق عمل بکنیم. بشر زود می تواند این مطلب را بفهمد. وقتی من فهمیدم که منفعت فردی من در همین است، شما هم بفهمید که منفعت فردی شما در همین است، دیگری هم بفهمد که منفعت فردی خودش در همین است، قهرا همه این کار را خواهند کرد، چون انسان منفعت خواه است. مثال می زند، می گوید: من ممکن است ابتدا فکر بکنم که اگر بروم گاو همسایه را بدزدم سود بیشتری خواهم داشت، ولی وقتی به من بفهمانند که اگر تو گاو همسایه را بدزدی همسایه هم گاو تو را می دزدد و آن همسایه دیگر هم الاغت را می دزدد و تو به جای اینکه یک سود ببری صد زیان می بری، بدیهی است گاو همسایه را نمی برم تا گاو مرا نبرند و این خیلی طبیعی است.
پس فقط باید به بشر تیزهوشی داد و به او حالی کرد که آنچه اخلاق نامیده می شود همان چیزهایی است که سود همگان را دربردارد. این هم یک نوع مکتب اخلاقی که در واقع ارزشهای اخلاقی را انکار کرده، یعنی باز مقیاس، منافع شده. منتها تا حالا همیشه گفته می شد که اخلاق چیزی است که با منافع تزاحم پیدا می کند و آن که فلان ارزش اخلاقی را بر منفعت مقدم بدارد کارش اخلاقی است، ولی این مکتب می گوید چرا شما می آیید میان منفعت و کار اخلاقی تعارض قائل می شوید و بعد می گوئید منفعت را انسان به حسب طبع خودش دنبالش می رود. اما کار اخلاقی را روی چه حسابی انجام دهد؟ و بعد می خواهید برایش یک مقیاس و میزان بیان کنید و هر کدام چیزی می گویید. خیر، کار اخلاقی آن کاری است که در دور دست، منافع را تأمین می کند و کار غیر اخلاقی یعنی کاری که در آن، انسان فقط همان نزدیکش را می بیند.
ما یک مثال دیگر فرض می کنیم: بچه ای که می خواهد برود دبستان، نزدیک بین است، برای همین به امروزش فکر می کند، و متأسف است که امروز من باید بروم مدرسه، چهار ساعت در آنجا باشم، بازیهای من فوت بشود، این همه خوشی از من فوت بشود. خودش را بین یک خوشی و یک زحمت می بیند. خوشی امروز و زحمت امروز. تیزهوشی ندارد که دنبال قضیه را ببیند که اگر من امروز درس نخوانم بعدها این درس نخواندن به کجا منتهی می شود و درس خواندن به کجا منتهی می شود؟ او نمی فهمد ولی پدر و مادر می فهمند. آنها سود بچه را می خواهند، بچه هم سود خودش را می خواهد، ولی بچه سود خودش را در شعاع کوچک می بیند، پدر و مادر سود او را در شعاع بزرگ می بینند و لهذا آن منفعت بینی پدر و مادر منتهی می شود به تحمل چنین محرومیت و رنجی که رنج درس خواندن باشد. ولی بچه چون نزدیک بین است نمی خواهد این کار را انجام دهد.
طبق این مکتب تمام کارهای اخلاقی از این قبیل است. من باید راست بگویم، سود من در راست گفتن است، اگر دروغ بگویم افراد دیگر نیز به من دروغ می گویند. من باید امین باشم، اگر امانت به خرج ندهم هیچ کس امانت به خرج نمی دهد و این صد در صد به ضرر من است، پس نفع من در امین بودن است. سخن راسل در واقع انکار اخلاق به عنوان یک ارزش است، چون اخلاق را در سود پیاده کرده. پس اولین ایرادی که به آقای راسل وارد است این است که اخلاقی که او پیشنهاد می کند فاقد ارزش متعالی و قداست است و چیزی مافوق منفعت نیست بلکه خود منفعت است و این برخلاف شعارهایی است که خود راسل می دهد. یکی از کسانی که شعارهایش بر ضد فلسفه اش می باشد راسل است. او خودش را در دنیا معروف کرده بود به انساندوستی و انسان خواهی و حال آن که اصلا فلسفه اش بر ضد آن است، فلسفه اش فلسفه منفعت خواهی است. پس تمام ارزشهای صلح دوستی راسل به شخص خودش برمی گردد. چرا من امروز در انگلستان با جنگ در ویتنام مخالفت می کنم؟ برای اینکه سود شخص من در این است. بنابراین کار تو ارزش ندارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 321-318

  2. برای اطلاات بیشتر در این زمینه نگاه کنید به:

  3. تفاوت نظر راسل و اسلام در مورد اخلاق

  4. نظر اسلام در مورد اخلاق

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/21160