کمبود عواطف در عصر کنونی

مسئله ای که در دنیای امروز مطرح است، مسئله کمبود عواطف است. آدم ها شکل اجزای ماشین را به خود گرفته اند. این یک فقری است در بشر، وحشتناک. مادرها نسبت به فرزندان آن چنان که باید احساس محبت نمی کنند، همچنین فرزندها نسبت به مادرها و پدرها، برادرها نسبت به یکدیگر، تا چه رسد به همسایه ها نسبت به یکدیگر، همشهری ها نسبت به یکدیگر و تا چه رسد به انسانی به طور کلی نسبت به انسان دیگر. این مسئله امروز یک مسئله بسیار مهم است و داستان ها در این زمینه است.
یکی از اشخاص فاضل و دانشمند چند سال پیش که زخم معده گرفته بود، رفت به یکی از کشورهای اروپایی، ظاهرا اتریش، چون پسرش آن جا بود، که هم پسرش را ببیند و هم در آنجا عمل بکند. می گفت روزی من و پسرم در یک رستوران بودیم و من تازه از بیمارستان مرخص شده بودم. نشسته بودیم پشت یک میز و پسرم مرتب بلند می شد و از من پذیرایی می کرد، چای می آورد، قهوه می آورد و مدام دور من می گشت.
یک زن و مردی هم که پنجاه شصت سالشان نشان می داد آن طرف نشسته بودند. دیدم مراقب ما هستند و دائما ما را نگاه می کنند. در این بین پسرم آمد رد بشود، دیدم با آن نجوا کردند، سؤال هایی کردند و او هم جواب داد. بعد پسرم آمد، گفت: می پرسند این کیست که تو اینجور داری خدمت می کنی؟ شک نداشتند که من باید نوکر باشم و می خواهم در مقابل این کار خودم پول بگیرم. گفتند: تو چقدر پول می گیری که برای این شخص این جور خدمت می کنی؟ گفتم: این پدر من است. گفتند: خوب پدرت باشد، مگر آدم برای پدرش باید مفت کار بکند؟! گفتم: آخر این پدر من است. من اینجا تحصیل می کنم، پول تحصیل و خرج زندگی مرا او از ایران می فرستد. دهانشان باز ماند. گفتند: این کار می کند می فرستد تو خرج بکنی؟ گفتم: آری. باور نمی کردند. کم کم آشنا شدند، گفتند: بله ما هم زن و شوهر هستیم، دختر و پسری داریم، دخترمان فلان جاست و پسرمان فلان جا و ما اکنون دو نفری تنها این جا هستیم. ولی بعد که پسرم تحقیق کرد آن ها اقرار کردند که ما سی سال پیش با همدیگر به اصطلاح آشنا شدیم و عشق همدیگر را در دلمان احساس کردیم، گفتیم یک مدتی با هم معاشرت می کنیم اگر اخلاقمان با همدیگر جور در آمد ازدواج می کنیم. همین طور سی سال گذشته است و بچه هم نداریم. این دوره نامزدی ما سی سال طول کشیده است و هنوز به جایی نرسیده است.
مسئله کمبود عواطف، عجیب مسئله ای است در دنیا. آنها هم انسانند و به حسب فطرت مثل ما هستند. ما هم ممکن است روزی خدای نخواسته بدیل به چنین آدم هایی بشویم. انسان وقتی انسانیت خودش را از دست می دهد مثل یک جزء از ماشین می شود. در روزنامه ای نوشته بود که در مصر یک هواپیما سقوط کرد و نود و دو نفر کشته شدند. شخصی که سمت او در فرودگاه مثلا تنظیم ترافیک هواپیماها بوده نه اطلاع دادن به خلبان، گفته است: بله، من آن وقتی که هواپیما می آمد و ارتفاعش در حدود دو هزار متر بود و باید از سه هزار و پانصد متر کمتر نمی بود چون تصادف می کرد، این را می دیدم و متوجه هم بودم که طولی نمی کشد که هواپیما تصادف می کند. گفته اند چرا نگفتی؟ گفته است: این وظیفه من نبود، من مسئول این کار نبودم، مرا برای کار دیگری گذاشته بودند، من کار خودم را انجام دادم. بسیار خوب، تو مسئول این کار نبودی، ولی انسان که بودی. گفته: من می دانستم که اگر الآن اطلاع بدهم -و می توانستم اطلاع بدهم-، خلبان خودش را با همه سرنشینان نجات می دهد، ولی اطلاع ندادم. ببینید کمبود عواطف به کجاها می کشد و چه بر سر انسان می آورد! در این راستا بحران های دیگری همچون از هم گسیختگی نظام خانوادگی، بیگانه شدن زن و شوهرها با یکدیگر (که ما با سرعت کوشش می کنیم به این صورت در آییم)، ازدواج های زودگسل و طلاق پشت سر یکدیگر رو به افزایش است.
مسئله ازدیاد روز افزون بیماری های روانی و اختلالات عصبی، بیماری هایی که حتی اسمش را گذاشته اند بیماری های تمدن. آمار درباره آن چه نشان می دهد؟ آیا بیمار روانی در گذشته بیشتر بوده است یا حالا؟ ممکن است بگویید ما در گذشته آمار نداشته ایم. ولی کشورهای پیشرفته، از حدود دویست سال پیش آمارهایی دارند. آمارها در آن جا بالخصوص نشان می دهد که هر چه پیشرفت و رفاه مادی بشر بیشتر می شود، بر بیماری های عصبی و اختلالات روانی افزوده می گردد. بیماری های عصبی اعم است. بعضی از بیماری های عصبی به اختلال روانی منجر نمی شود، فقط به بیماری جسمی منجر می شود مثل اغلب زخم روده ها، زخم معده ها که می گویند بیشتر در اثر ناراحتی های عصبی به وجود می آید و اسم این ها را گذاشته اند «بیماری های تمدن» اشتباه نکنید، نمی خواهیم از این جا نتیجه بگیریم پس باید رفاه را کم کرد. نه، رفاه کم بشود یا بالا برود اثری ندارد، منشأش نبود چیز دیگر است.
یک وقت کسی از این سخن این جور نتیجه گیری نکند که می خواهیم بگوییم چون مردم در رفاه بوده اند بیماری روانی پیدا کرده اند پس اگر مردم در فقر بروند بهتر می شود. خیر می خواهیم بگوییم با اینکه مردم در رفاه هستند و نمی بایست این بیماری ها و ناراحتی های عصبی پیدا بشود باز هم هست و بیشتر از گذشته است، در صورتی که در گذشته مردم بیشتر دچار محرومیت های اقتصادی بودند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 233-235 و 231

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/21161