بررسی هدف پرورش خلاقیت در تعلیم و تربیت

یکی از اهداف تعلیم و تربیت پرورش خلاقیت است. نویسنده کتاب تاریخ فلسفه تربیتی در این باره می گوید: «تربیت، اغلب اوقات متمایل به تقلید از گذشته است. نظم و ترتیب را به خاطر نظم و ترتیب مورد تاکید قرار می دهد، از فردیت دانش آموزان چشم می پوشد. گاهی کار تربیت به اندازه ای کسل کننده و بی روح است که سائقه های خلاق آدمی را از بین می برد. برای خلاقیت تنها بینش کافی نیست، بلکه خلاقیت مستلزم تمرکز قوا و وقف وجود خویشتن است. از این روست که تامس وولف، بارها در داستان های خود تجدید نظر می کرد و وقتی مشغول انجام دادن یک کار خلاق می شد، تمام علاقه ها و میل های دیگر او تحت الشعاع قرار می گرفت. معلم در صورتی می تواند به خلاقیت کمک کند که دانش آموزان را برانگیزد، ذوق های نهفته آنان را مکشوف سازد و به اصالت و فردیت آنان احترام بگذارد. هدف معلم باید این باشد که دانش آموزان را از فعل پذیری به فعالیت و از تقلید به خلاقیت راهنمایی کند».
برای بررسی مسائل مربوط به خلاقیت، چند مسئله بااهمیت را باید مورد دقت قرار بدهیم:
اول- آیا مرزی میان فرد و اجتماع از نظر انسان شناسی وجود دارد؟
دوم- آیا فرد در برابر اجتماع از اصالت برخوردار است یا نه؟
سوم- آیا خلاقیت که قطعا از پدیده های فردی (افرادی) است، با پیشرفت و عقب ماندگی اجتماع رابطه مستقیم دارد؟
مسئله اول- میان فرد و اجتماع از دیدگاه فیزیکی، مرزی کاملا روشن دیده می شود که نیازی به اثبات ندارد، اما از دیدگاه حیاتی و روانی، مسئله به این سادگی و روشنی نیست، زیرا فرد از هر دو بعد، ارتباطی بسیار عمیق و دامنه دار با مردم اجتماع دارد، چنان که با محیط طبیعی جغرافیایی دارای پیوستگی عمیق و دامنه دار می باشد، این دو ارتباط، هر اندازه هم که شدید باشد، در نهایت فرد موجودی است دارای هویت معین که به وسیله همین هویت، مختصاتی برای خود دارد. درست است که عوامل و انگیزه های اغلب پدیده های حیاتی و روانی را محیط و اجتماع برای افراد انسانی به وجود می آورد، ولی محل انعکاس و اتصاف و فعالیت و دریافت همه پدیده های حیاتی و روانی، خود فرد انسانی است. کار باغبانی که در اجتماع، باغی زیبا را احداث کرده، کاری است که بدون دخالت فرد تماشاگر و سیاحت گر انجام گرفته است و عامل لذت حاصل از تماشا را، آن باغبان به وجود آورده است، ولی فردی که به آن باغ زیبا تماشا می کند، شخصا احساس لذت می نماید و این باغبان به وجود آورنده باغ در اجتماع نیست که مقداری لذت در درون فرد تماشاگر وارد نموده باشد، بلکه او عامل لذت را در جهان برونی به وجود آورده است که با تماشای آن، لذتی در درون فرد بروز می نماید. هم چنین است اندیشه، تعجب، خنده، گریه، درد و لذت ها با انواع فراوانی که دارند.
هرگاه محیط با اجتماع در به وجود آمدن همه این پدیده ها در درون دخالت بورزند، همان گونه که گفتیم، تنها از راه ایجاد عوامل و انگیزه های آن ها در جهان برونی است که هریک از افراد با ارتباط با آن ها، نتیجه یا معلول آن ارتباط را -که پدیده های مزبور می باشند- در درون خود در می یابند.
نتیجه بررسی حاضر این است: هر فردی، اگر چه عوامل دگرگونی ها و انعکاسات و اتصاف ها و فعالیت ها و دریافت های درونی را از جهان درونی می گیرد، ولی پس از گرفتن، یا تنها موجب بروز پدیده های مزبور در درون وی می گردد، یا به خاطر قدرت مغزی و شخصیت موجب می شود فعالیت هایی از درون او سر برکشد که در محیط و اجتماع اثر می گذارد، و گاه به کلی آن دو را دگرگون می سازد.
مسئله دوم- آیا فرد در برابر اجتماع از اصالت برخوردار است یا نه؟ به نظر می رسد اگر مسئله اول به صورت دقیق حل شود، این مسئله نیز حل خواهد شد. یعنی: اگر مقصود از اصالت، موجودیت واقعی و برخورداری از رابطه و تأثیر و تأثر باشد، هریک از این دو حقیقت (فرد و اجتماع) از اصالت خاص خود برخوردار خواهد بود.
به عبارتی دیگر: فرد موجودی است دارای هویت معین با مختصات حیاتی و روانی که خود او شخصا دارای آن ها می باشد و آن ها را در می یابد؛ هم چنین فرد دارای استعداد پذیرش تأثر از اجتماع و قدرت ایجاد تأثیر در آن است. اگر این دو امر: «هویت معین با مختصات حیاتی و روانی شخصی» و «قدرت ایجاد تأثر در اجتماع»، نتواند اصالتی به فرد بدهد، به اجتماع نیز که جنبه تأثیر از فرد (نوابغ و شخصیت های بزرگ) را دارد و در عین حال دارای قدرت تأثیر در فرد می باشد، نمی تواند اصالتی بدهد. هم چنین، اجتماع نیز از اصالت به معنای ایجاد تأثیر در فرد برخوردار است.
مسئله سوم- آیا خلاقیت که قطعا از پدیده های فردی (افرادی) است، با پیشرفت و عقب ماندگی اجتماع رابطه مستقیم دارد؟ البته از نظر منفی، این رابطه صحیح است، یعنی: جامعه ای عقب افتاده که هیچ گونه علم و اندیشه و تشنگی به حقیقت جویی در آن وجود ندارد، نمی تواند از عهده پرورش و به فعلیت در آوردن استعدادهای فرهنگ پویا برآمد، خلاقیت ها را از درون افراد به جریان بیندازد. اما از نظر مثبت، یعنی: در جامعه ای که علم و اندیشه و فرهنگ پویا و تشنگی به حقیقت جویی پیشرفته است، زمینه برای بروز خلاقیت ها آماده می باشد، ولی برای شناخت کمیت و کیفیت خلاقیت ها که بی تردید ممکن است در چنین جامعه ای بروز نمایند، ضوابط علمی نداریم. همین اندازه می دانیم که برای بروز خلاقیت، شرایطی لازم است که به عنوان اجزائی از علت باید به وجود بیاید، ولی شرایط کافی که مانند علت تامه (کامل) بالضروره باید خلاقیت را به فعلیت بیاورد، هنوز از دیدگاه علم روشن نشده است.
اساسی ترین دلیل این تاریکی این است که: اگر ما قدرت درک و به وجود آوردن شرایط لازم و کافی خلاقیتها را در اختیار داشتیم، می توانستیم مسیر تاریخ را مطابق آرمان های خود تغییر دهیم! نیز از بررسی وضعیت ذهنی و روانی نوابغی که برای بشر موضوع ها و راه های جدید را کشف نموده، یا آثار ابداعی هنری را به وجود می آورند، اثبات می شود ضرورتی وجود ندارد که وصول به یک موضوع تازه برای نابغه، محصول مستقیم معلوماتی باشد که آن ها را در اختیار دارد، زیرا ما در هر رشته از علوم، شخصیت های فراوانی را می بینیم که از معلومات مربوط به رشته تخصصی خود در حدی بسیار بالا برخوردارند، با این حال لازمه جبری این برخورداری از معلومات و تخصص، اکتشاف و ابتکار یک امر جدید نیست. در طول تاریخ علوم، بیش تر با مکتشفین و مخترعین و نوابغی رویاروی می شویم که با معلومات معمولی به اکتشاف و اختراع موفق شده اند.
کلود برنارد در مقدمه کتاب طب آزمایشی، به صراحت مضمون این مسئله را متذکر شده است: هیچ قاعده و دستوری معین نمی توان به دست داد که هنگام مشاهده امری معین، در مغز شخص محقق، فکری تازه راه پیدا کند. تنها پس از آن که آن فکر بروز کرد، می توان آن را در قواعد و مسائل علمی قرار داد که برای هیچ کس تخلف از آن ها جایز نیست، ولی ریشه اصلی آن نامعلوم و منشأ ابتکار و اکتشافات می باشد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 81-85

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211634