سؤال و جواب در بحث تعلیم و تربیت

یکی از موضوعات مورد تعلیم و تربیت، پرسش و پاسخ استاد و شاگرد است، اگر استاد فریب مقام ظاهری خود را نخورد و بداند که فهم یک مطلب توسط شاگرد چه پاداشی دارد به حقیقت تعلیم و تربیت پی برده است.
متأسفانه در عصر ما چه بسیارند کسانی که نه تنها به تعلیم و تربیت انسانی اهمیت نمی دهند، بلکه برای اشباع حس شهرت پرستی و توسعه جاه طلبی خود، زیربناهای اصول انسانیت را یکی پس از دیگری منهدم می کنند و نامش را «تازه گویی»، «نوآوری»، «ابتکار و تمدن» می گذارند! جوامع را وادار می کنند تا بگویند: ما مواد تخدیر کننده می خواهیم؛ به خود زحمت داده، ما را به هشیاری و بیداری وادار مسازید! برای این که یک موضوع واقعا مورد سوال قرار بگیرد، آن موضوع باید برای انسان خارج از ذات خویش مطرح شود تا انسان بتواند از افق بالاتری به آن موضوع بنگرد.
اشاره کردن به چیزی و گفتن این که: «این چیست؟» بدون تحقق دویی (دو گانگی) میان سوال کننده و موضوع سؤال شده، امکان ناپذیر است.
این دو حقیقت (سؤال کننده و موضوع سؤال شده)، حتما در مقابل یکدیگر قرار می گیرند، اما نه به معنای رو در رو قرار گرفتن مطلق، بلکه سؤال کننده فراتر از سؤال شونده و مشرف به آن است.
توضیح: حقایقی که مورد سؤال قرار می گیرند، اگرچه ممکن است دارای جهت های متنوع باشند که سؤال کننده به همه آن ها احاطه ای که لازمه طرح کردن است، نداشته باشد، اما درباره آن جهت که موضوع سؤال است، سوال کننده بالضروره باید احاطه و اشراف داشته باشد تا بتواند آن را مطرح نماید. (مقصود از محیط بودن، شناسایی تمام موضوع سؤال نیست، بلکه قراردادن آن در دیدگاه است که به صورت ضروری، تعینی به آن می بخشد، بنابراین به هیچ وجه ما از موضوعی که هیچ تعین نداشته و ما از قرار دادن آن در دیدگاه خود ناتوان هستیم، سؤالی نمی کنیم. مثلا حقیقت خداوندی به هیچ وجه در دیدگاه ما تعین پیدا نمی کند، از این رو سوال ما درباره آن کاملا خلاف منطق است.)
مولوی می گوید:
گـــفتن آن کو حجابش می شود *** ابــــر تاب آفــــتابش می شود
بنــــد چشم اوست هم چشم بدش *** عین رفع ســـد او گشته ســــدش

پرده تاریکی سوال روی حقیقت
با نظر به همه موارد سوالات، سه مورد اصل اساسی همه آن هاست:
یک- وجود یک شیء به این معنی که آیا چنین چیزی وجود دارد یا نه؟ مانند این که بپرسیم: آیا انسان دارای سه سر وجود دارد؟
دو- سوال از هویت یک شیء، مانند این که از دور یک جسم را می بینیم، ولی نمی دانیم آن جسم درخت است یا حیوان، سنگ است یا انسان!
در این مورد، در اصل هستی یک شیء شکی نداشته، یقین داریم چیزی در مقداری از فاصله با ما قرار گرفته است، ولی آن چه نمی دانیم، هویت و حقیقت آن است.
سه- سوال از موقعیت آن شیء به معنای عمومی آن، مانند خواص و آثار و روابط آن با شیء با سیستمی که در آن قرار گرفته است و غیر آن. همه این موارد سه گانه در یک معنای کلی مشترکند و آن عبارت است از: سوال، کاشف جهل سؤال کننده بوده، و علامت سئوال (؟) مانند علامت ایست است که در مقابل سؤال کننده قرار گرفته است.
بنابراین، شرط اساسی صحیح و منطقی بودن یک سوال، بلکه مجوز درستی سؤال، جهلی است که در یکی از این موارد سه گانه، دامنگیر شخصی شده باشد.
آری، ممکن است سؤال انگیزه هایی دیگر هم داشته باشد اگر فرض کنیم شخصی در اصل وجود استفهام و سوال شک دارد (مورد یکم)، یعنی می داند که قضیه خبریه، مانند «حسن نویسنده است» و «حمید خردمند است» وجود دارد، اما نمی داند نوعی از جملات هم وجود دارد که استفهام نامیده می شود، می گوید: «آیا جمله استفهامی هم وجود دارد؟» در این فرض، برای یقین به این که جمله ای به نام استفهام وجود دارد، کافی است شخص به گفته خود متوجه شود و از پخش شدن افکار و خیالاتش به مفاهیم دیگر جلوگیری کند و آن چه را که می گوید، مورد دقت قرار بدهد. در این صورت، زود خواهد فهمید جمله استفهامی را به زبان آورده و خود متوجه نبوده است.
هم چنین، از آن رو که جمله استفهامی، منحصر در شکل و ترکیبی معین است که از جهل و تصمیم به برطرف کردن آن ناشی می شود، بنابراین در اختلاط با قضایا و مفاهیم دیگر مختل می شود و شخص مفروض را از رسیدن به جمله استفهامی محروم می کند.
تنها راهی که در برابر این شخص یا مربی او قرار دارد، این است: او را نسبت به جمله ای که می گوید، متوجه بسازد.
بنابراین سوال و جواب در روشن شدن حقایق به تمام انسانها، به خصوص کسانی که تحت تعلیم هستند کمک زیادی می کند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 153-157

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211649