مقایسه جهان بینی مولانا با مونادولوژ

دو شخصیت بزرگ فلسفی از مغرب زمین که گرایش به مکتب مونیسم داشته اند، عبارتند از چوردانو برونو و لایب نیتز. پیروان این مکتب، جهان طبیعت را مرکب از ذرات (اتم های) زنده می دانند.
لایب نیتز می گوید:
«حقیقت را واحد می دانیم، اما کثرت را هم باید توجیه کنیم و آن به این وجه می شود که بگوییم حقیقت واحد به صورت اجزای بسیار درآمده است که سراسر جهان از آن اجزاء ساخته شده است، اما نه اجزایی مانند آن چه پیروان ذیمقراطیس (دموکریت) و اپیکور تصور کرده بودند که صاحب ابعاد باشند، بلکه اجزایی معقولند و حقیقت دارند، زیرا که هر یک از آن ها نیرویی است و منشأ آثار می باشد، جان دارد و مانند جسمی که دکارت معتقد بود، مرده و بی جان نیست و به این وجه دنیای ماشینی بی جان که دکارت تصور کرده بود، تکمیل و تبدیل می شود به جهانی جاندار که نیرومندی و قوه و فعلش از خودش است. این اجزا را لایپ نیتز جوهر و وجود بسیط می داند و آن ها را موناد می نامد.
مولانا در موارد متعددی از مثنوی، زنده و جاندار بودن همه اجزای هستی را متذکر شده است و می گوید: «همه اجزای عالم به ذکر و تسبیح خداوندی مشغولند.» از آن جمله:
جـمله اجـزا در تـحرک در سکون *** نــاطقان کــاناالیه راجــعون
ذکــر تسبـیحات و اجـزای نـهـان *** غــلغلی افــکنده انـدر آسمان
*****
پس زمین و چرخ را دان هوشمند *** چون که کار هوشمند می کنند
****
جــمله ذرات عــالم در نــهان *** بــا تـو می گویند روزان و شـبان
مــا سمیعیم و بـصیریم و هـشیــم *** بــا شما نــامحرمان ما خامـشیم
چون شما سوی جمادی می روید *** محرم جان جمادان چون شوید
از جمــادی در جهان جـان رویـد *** غـلغل اجـزای عـالـم بـشـنوید
فاش تــسبیح جــمادات آیــدت *** وسـوسه تأویــل ها بـربایدیت
در بیانات برونو و لایپ نیتز دلایل روشن برای موضوع جاندار بودن ذرات جهان دیده نمی شود، مگر نوعی از بیانات ذوقی که اگر درست مورد تحلیل قرار بگیرند، جنبه دریافت شخصی خواهند داشت.
مولانا این موضوع را با دو دلیل اثبات می کند، یکی این که کار و فعالیت هایی که اجزای عالم ازخود نشان می دهند هوشیارانه است، زیر با نظر به خود ذرات ماده، نباید این کارها و فعالیت ها نظم داشته و قابل محاسبه ریاضی باشند، در صورتی که جهان چهره ریاضی دقیقی دارد. دوم پذیرش عوامل فوق طبیعی است که به شکل معجزات بروز می کند. یک دلیل دیگر که بعضی از متفکران را به خود جلب کرده است، این است که اگر اجزای عالم طبیعت، استعداد تبدیل شدن به حیات را نداشته باشد، به وجود آمدن این همه جانداران را نمی توان تفسیر علمی نمود.
از مجموع این ملاحظات نمی توانیم نظریه جاندار بودن اجزای هستی را مخالف بینش علمی قلمداد کنیم.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- مولوی و جهان بینی ها- صفحه 114-115

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211690