مبارزات حضرت ابراهیم (ع) پیرامون توحید

حضرت ابراهیم خلیل (ع) با انواعی از شرک عصر خویش به مبارزه پرداخت که از آن جمله است:

الف- مبارزه برای توحید الوهیت
خداوند در سوره انبیا و شعرا و صافات، داستان مبارزه ابراهیم با قوم خود درباره توحید الوهیت را بیان داشته و در هر یک از آنها، بخشی از داستان را آورده است که ابراهیم (ع) با دلایل محکم اعتقاد آنان را کوبید، بت هاشان را در هم شکست، او را در آتش افکندند، خداوند آتش را بر او سرد و سلامت گردانید و.... که سخن در اطراف آن را کوتاه کرده و و تنها به بررسی آنچه درباره توحید الوهیت انجام داده می پردازیم: مشرکان که بت های خود را در هم شکسته دیدند، ابراهیم (ع) را حاضر کردند و به او گفتند: «أأنت فعلت هذا بالهتنا یا إبــراهیم* قال بل فعله کبیر هذا فاسألوهم إن کانوا ینطقون؛ آیا تو با خدایان ما چنین کرده ای ای ابراهیم!* گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن می گویند» (انبیاء/ 63-62)، یعنی اگر آنها توان سخن گفتن دارند از خودشان بپرسید: بزرگشان آنها را شکسته یا دیگری؟ و چون بت ها سخن نمی گویند یقینا بزرگشان نیز آنها را نشکسته است. خداوند همچنین خبر می دهد: ابراهیم، با کسانی که ستارگان را ارباب خود گرفته بودند نیز، به احتجاج برخاست، ولی از معنای مورد نظر آنان ما را آگاه نمی کند، و ما در اخبار مشرکان می یابیم که، برخی از آنان رب و اله را از هم جدا نمی دانستند، و چنانکه در گذشته بیان داشتیم انبیا و پیامبران همیشه با مشرکان امت خود درباره توحید ربوبیت درگیر بوده اند.
خداوند در سوره انعام از درگیری ابراهیم (ع) با ستاره پرستان خبر می دهد و می فرماید:
«وکذلک نـری إبراهیم ملکوت السموات و الأرض و لیکون من الموقنین* فلما جن علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربی فلما أفل قال لا أحب الأفلین* فلما رأی القمــر بازغا قال هذا ربی فلما أفل لئن لم یهد نی ربی لا کونن من القوم الضا لـین* فلما رأی الشمس بازغه قال هذا ربی فلما أفلت قال یا قوم إنی بری مما تشرکون* إنی وجهت وجهی للذی فطـــر السموات و الأرض حنیفا و مآ أنا من المشرکین* و حآجه قومه قال اتحاجونی فی الله و قد هدان و لا أخاف ما تشرکون به إلا أن یشاء ر بی شیئا وسع ربی کل شی علما أفلا تـتذ کـرون؛ و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد* هنگامی که شب او را فرا گرفت، ستاره ای دید، گفت: این خدای من است؟ و چون غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم!* و هنگامی که ماه شکافنده افق را دید، گفت: این خدای من است؟ و چون غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند یقینا از گمراهان باشم* و هنگامی که خورشید را دید که سینه افق را می شکافد، گفت: این خدای من است؟ این بزرگتر است، و چون غروب کرد، گفت: ای قوم! من از آنچه شریک خدا می سازید، بیزارم* من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم، و از مشرکان نیستم* قوم ابراهیم با او به ستیز برخاستند، گفت: آیا درباره خدا با من ستیز می کنید؟ در حالی که خداوند مرا هدایت کرده، و من از آنچه شما شریک او قرار می دهید نمی ترسم، مگر آنکه پروردگارم چیزی را بخواهد که علم پروردگارم همه چیز را در برگرفته، آیا متذکر نمی شوید؟!» (انعام/ 80-75)
خلیل (ع) در اینجا به زبان ستاره پرستان قوم خود با ایشان سخن می گوید و رب را به همان معانی که می فهمد به کار می برد، و سخن او که می گوید: این رب من است! بر سبیل توریه و استفهام است، یعنی آیا این پروردگار من است؟! همانگونه که وقتی بت ها را شکست توریه کرد و در پاسخ بت پرستان گفت: بلکه بزرگشان این کار را کرده است!

ب- جهاد ابراهیم (ع) در توحید ربوبیت به معنای تربیت اجسام بسیاری که انسانها در زمانهای گذشته عقیده داشتند
ستارگان بر جهان ما و هرچه در آن است از انسان و حیوان و نبات، اثر می گذارند. باران به خواست آنهاست که می بارد یا نمی بارد، سعادت و شقاوت، تنگدستی و گشایش، سلامت و مرض در جامعه انسانی از آنهاست، کم و زیاد مرگ در آدمیان و حیوان و نبات از آنجاست، گسترش محبت و نفرت میان دو کس یا القای محبت آدمی در دل دیگران، و هرچه مانند این امور است از اثر ستارگان می باشد. بدین خاطر نیز برخی مراسم عبادی را برای آنها برگزار می کردند، و فضای مراسم را با عود خوشبو و عطر و گلاب معطر می ساختند، ورد و دعا می خواندند و از آنها جلب خیر و دفع شر می خواستند. برخی از اینها را در نوشته ای خطی منسوب به سکاکی (تاریخ 626هـ) می بینیم، که در آن، انواع طلسم ها و دعاها و مناجات ها برای بعض ستارگان مانند: زهره و مریخ و غیره بود که گاهی آنها را به نام و رب مرد خطاب قرار داده است، ولی اینکه تالیف کتاب از سکاکی باشد، اثبات نگردیده است. ابن ندیم، نیز در فهرست خود، در بخش اخبار صائبیان، در مقاله نهم، از برخی فرقه های صائبی، آورده است: آنان بعض ستارگان را می پرستند و برای آنان مراسم ویژه برگزار می کنند. ابراهیم (ع) این طایفه را با سخنانی که درباره ستارگان و ماه و خورشید گفت راهنمائی کرد، و با گفتن: «هذا ربی» به هنگام طلوع آنها و «لا أحب الأفلین» به گاه غروبشان، اساس تفکر آنان را در هم ریخت، و در پایان با گفتن «إنی وجهت وجهی للذی فطـــر السموات و الأرض» راه راست را به آنان نشان داد.

ج- جهاد ابراهیم (ع) در توحید رب به معنای تنها قانونگذار نظام هستی
خداوند در سوره بقره از این جهاد خبر می دهد و می فرماید: «ألم تر إلی الذی حاج إبراهیم فی ر به أن أتا ه الله الملک إذ قال إبراهیم ربی الذی یحی و یمیت قال أنا أحی و أمیت قال إبراهیم فإن الله یأتی بالشمس من المشرق فأت من المغرب فبهت الذی کفر...؛ آیا ندیدی آن را که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ آنکه خداوند به او سلطنت داده بود، هنگامی که ابراهیم گفت: رب من آن کسی است که زنده می کند و می میراند. او گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم! ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق می آورد؛ تو آن را از مغرب بیاور! آن مرد کافر مبهوت و درمانده شد و...» (بقره/ 258). منطق خلیل (ع) در این آیه، منطق قرآن در سوره اعلی است که می فرماید: پروردگار، همان خداوندی است که آفرید و منظم کرد، و اندازه کرد و هدایت نمود. و مثال موجودات در این باره، مثال همان چراگاهی است که پروردگار عالمیان آن را رویانید و سپس خشک و تیره اش گردانید، یعنی موجودات را حیات داد و سپس آنها را میرانید. استدلال ابراهیم (ع) توانمند و روشن بود، ولی طاغوت زمان او که می خواست آن را با پوششی گمراه کننده مستور کند، گفت: اگرربوبیت از آن کسی است که زنده می کند و می میراند، من نیز زنده می کنم و می میرانم! دستور داد زندانی محکوم به اعدامی را آوردند و آزادش کرد، و انسان بی گناهی را که می گذشت گرفته و اعدامش نمود، و با این کار اطرافیان مترف خود را به شبهه انداخت. ابراهیم (ع) به جای جدال در معنای میراندن و زنده کردن، به احتجاج درباره موضوعی محسوس و دلیلی آشکار پرداخت تا ادعای این طاغوت را از ریشه برکند و گفت: پروردگار من خورشید را از مشرق می آورد، تو هم اگر پروردگار هستی، این نظام را تغییر ده، و خورشید را از مغرب بیاور که آن مرد کافر مبهوت و وامانده شد.
شرک طاغوت زمان ابراهیم (ع) از نوع شرک طاغوت عصر موسی (ع) بود، هر دو ادعای ربوبیت کردند، یعنی هر دو می گفتند: حق قانونگذاری در نظام زندگی بشر را دارند. و چون ادعای هر دو شبیه بود، آن دو پیامبر نیز پاسخ یکسانی به آنان دادند و گفتند: پروردگار انسان که نظام زیستن او را معین فرموده، همان پروردگار جمیع موجودات است، آنکه موجودات را حیات بخشیده و برای ادامه وجودشان نظام ویژه سنت نهاد، و چگونه زیستن بر اساس آن نظام را به آنها آموخت و هدایتشان فرمود. او همان است که همه زندگانی را می میراند. این، منطق ابراهیم در دعوت مشرکان به توحید بود، او همانگونه که خداوند در سوره شعرا از او خبر می دهد، گفت: «فانهم عدو لی إلا رب العالمین* الذی خلقنی فهو یهدین؛ همه آنچه شما می پرستید دشمن من هستند، مگر پروردگار عالمیان* همان که مرا آفرید، و همیشه راهنمائی ام می کند» (شعرا/ 78-77). حضرت موسی در جواب فرعون که پرسید پروردگارتان کیست، می گوید: «قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما آن کسی است که به هر موجودی آن آفرینشی که شایسته او بود عطا کرد و سپس او را در راه مخصوص خودش هدایت فرمود» (طه/ 50).
ابراهیم (ع) پس از آن ربوبیت خدا را شرح داده و می گوید: «و الذی هو یطعمنی و یسـقین* و إذا مر ضت فهو یشفـین* و الذی یمیتنی ثم یحیین* و الذی أطمع أن یغفر لی خطیئتی یوم الدین؛ همان پروردگاری که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید* و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد* و آنکه مرا می میراند و سپس زنده می کند* کسی که امید دارم گناهم را در روز جزا بخشد» (شعرا/ 82-79).
قرآن هنگامی که اخبار استدلال و محاجه پیامبران با اقوام خویش را تکرار می کند، در هر بار، بخشی از آن را متناسب با آنچه در آن سوره آمده، بیان می دارد، یعنی تنها آنچه را که برای توجیه فکری و ارشاد و هدایت مردم و اطرافیان پیامبر اعم از مسلمان و مشرک و یا یهود و نصاری لازم می داند، آن را تکرار می کند، زیرا قرآن کتاب تاریخ نیست تا اخبار پیشینیان را، آنگونه که واقع شده، سلسله وار پیگیری و بیان نماید.


منابع :

  1. سید مرتضی عسگری- عقاید اسلام در قرآن کریم- صفحه 310-315

  2. مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 208

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212004