نقد و بررسی تعریف گیسلر از دین

گیسلر دین را در عام ترین معنای آن تعریف می کند تا هر دین ادعایی را در بر گیرد. او دین را دارای دو ویژگی اساسی می داند: 1- آگاهی از امر متعالی. 2- سرسپردگی تام و علقه نهایی. پس دین در تعریف عام او هر آگاهی از امر متعالی را که متعلق سرسپردگی تام علقه نهایی باشد دین می نامد. عناصر این تعریف با این معنی لحاظ شده اند:
الف. آگاهی: فرد وقتی خود را واجد دین میداند که به امری غیر از خودش آگاهی و وقوف داشته باشد.
ب. امر متعالی: چیزی وقتی متعالی است که به ماوراء برود و بیش از آگاهیهای بی واسطه شخص باشد با این تعبیر، حتی در ناخودآگاه من متعالی نفوس دیگر نومن کانت هم امر متعالی لحاظ می شود به علاوه امر متعالی بیش از مجربات است.
ج. متعلق سرسپردگی تام است. دین متضمن چیزی ورای یک تجلی صرف است، چیز نامقید و نهایی چیزی که انسانها مایلند با خلوص کامل به آن سر بسپارند. یعنی نه تنها آگاهی از امر متعالی را در بر دراد، بلکه عنوان امر غایی و امری را که مقتضی سرسپردگی نهایی در بر می گیرد. البته به تعبیر یان رامسی، این سرسپردگی هم باید تام باشد و هم به کل عالم باشد، لذا این سرسپردگی باید تمام و به کل عالم باشد.
بررسی
چند مطلب مهم در تعریف گیسلر باید مورد بررسی قرار بگیرد:
یک- اگرچه از مجموع عبارات گیسلر این حقیقت استفاده می شود که آن امر متعالی که آگاهی به آن و سرسپردگی تام و علاقه و اشتیاق نهایی به آن همان خداوند کامل مطلق است که همه ادیان چه با صراحت کامل و چه به عنوان لازمه متن ایدئولوژی آن را مطرح کرده اند اما به جهت حساسیت معرف (حقیقتی که مورد تعریف است) می بایست نام آن امر را مورد تصریح قرار داد و اگر گفته شود: همه ادیان آن حقیقت را خدا نمی نامند پاسخش این است که یک حقیقت مبهم اگرچه با توصیف امر متعالی منظور گردد، نمی تواند مبنای اساسی دین تلقی شود زیرا لازمه آگاهی به وجود خدا و سرسپردگی و علقه تام به او این است که اوست خالق همه کائنات که آنها را براساس حکمت و مشیت عالیه خود آفریده است.
از این تحلیل روشن می شود که عباراتی مانند فرد وقتی خود را واجد دین می داند که به امری غیر از خودش آگاهی و وقوف داشته باشد با اندکی مسامحه بیان شده است. زیرا مفهوم خداوند جل شأنه که از همه جهات کامل مطلق است، در عبارت فوق (امری غیر از خودش) روشن نیست. همچنین عبارت چیزی متعالی است که به ماوراء برود خالی از ابهام نیست زیرا رفتن به ماوراء یک مفهوم عامیانه است و می بایست گفته شود: چیزی متعالی است که فوق و ماورای همه اشیاء می باشد.
دو- و پیش از آگاهی بی واسطه شخص باشد. این یک مطلب بسیار عالی است که در دین اسلام با تعبیراتی گوناگون مطرح شده است. مانند قصدک لی وصلک الی که خداوند در پاسخ حضرت موسی که از خدا سؤال کرده بود: چگونه به تو برسم؟ فرموده بود. یعنی (همین که مرا قصد کردی به من رسیدی). البته این دریافت به طور مستقیم و بی واسطه نیست؛ حتی در علم حضوری (خودآگاهی) که انسان من خویشتن را در آن بی واسطه در می یابد، زیرا دریافت من در علم حضوری، بدون نفی جز من ولو به سرعت و به طور کلی و اجمالی امکان پذیر نمی باشد، در صورتی که دریافت خداوندی تنها قصد می خواهد. این است معنای جمله گیسلر که می گوید: امر متعالی پیش از مجربات است و به اصطلاح فلاسفه غرب اپریوری است که مخصوصا در فلسفه کانت تکیه به آن شده است.
سه- می گوید: دین متضمن چیزی ورای یک تجلی صرف است، بلکه چیز نامقید و نهایی است؛ چیزی که انسانها مایلند بدان با خلوص کامل سربسپارند.
این قضیه هم بسیار عالی است، زیرا در دین به آشنایی و آگاهی و شناسایی درباره خدا اکتفاء نمی شود بلکه همین که معرفت به آن وجود اقدس حاصل شد، اشتیاق اکید برای گردیدن برای وصول به جاذبه ربوبی او شروع می گردد.
چهار- در تعبیر یان رامسی جمله ای وجود دارد که قطعا باید اصلاح شود و آن این است: این سرسپردگی (به خداوند) هم باید تام باشد و هم به کل عالم باشد. زیرا شادی و خشنودی از شناخت عالم غیر از سرسپردگی به آن است.
آنچه که در دین وجود دارد اولی است نه دومی. یعنی نشاط به جهت آنکه بر طبق حکمت و مشیت عالی خداوندی به وجود آمده است و مشاهده شکوه ملکوتی عالم موجب سرسپردگی نهایی انسان در پیشگاه خداوند می شود نه اینکه آدمی صرفا تسلیم عالم گشته و سر به آن بسپارد. عاملی با عظمت از عالم یا یکی از شئون عالی این عالم موجب سپردگی به جهان آفرینش می شود. و بشر نباید به این عالم سربسپارد، بلکه باید با کمال انبساط و شکوفایی آن را سکوی پرواز خود تلقی نماید.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 57-59

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212072