نقد و بررسی یک نوع تعریف از دین

برخی از فیلسوفان دین هر مکتبی را که حایز سه عنصر اصلی و اعتقادی زیر باشد، دین می نامند:
الف- ورای عالم محسوسات عالمی هست.
ب- جهان طبیعت هدفدار است.
ج- جهان هستی دارای نظام اخلاقی است.
عنصر سوم به دو گزاره قابل تحلیل است: اول آنکه جهان هستی به گونه ای است که نیک و بد اخلاقی را درک می کند و دوم آنکه جهان هستی چنان است که نیک و بد اخلاقی را پاداش می دهد.
بررسی
چند ملاحظه تکمیلی و انتقادی در خصوص این تعریف قابل ذکر است:
یک- در خصوص اعتقاد اول باید این نکته افزوده شود که انسان نیز حقیقتی است که در مرز عالم طبیعت و فوق طبیعت قرار گرفته است.
دو سر هر دو حلقه هستی *** به حقیقت به هم تو پیوستی
تکاپوی دینی، علمی و حکمی انسان در این مرز برای شکوفا ساختن سرمایه فوق طبیعی اوست که با دریافت هرچه بیشتر ابعاد و حقایق عالم طبیعت و برخورداری قانون از آن، بر شکوفایی او در فوق طبیعت افزوده می شود.
دو- هدفداری جهان طبیعت به اعتقاد اصلی دیگری بر می گردد. و آن استناد جهان آفرینش به خداوند حکیم مطلق است و کار عبث و بیهوده برای او محال است.
سه- در این تعریف مسئله خدا مبهم مطرح شده است. اینکه ماورای عالم طبیعت و محسوسات عالمی وجود دارد خیلی اعم است، چرا که ممکن است مراد عالمی باشد که در آن خدا مطرح نیست. مثل عالم اسطوره ها و افسانه ها.
چهار- اینکه می گوید جهان هستی چنان است که نیک و بد اخلاقی را پاداش و کیفری می دهد، آیا مراد از جهان هستی همین دنیاست یا عالم آخرت را نیز در بر می گیرد؟
اگر فقط عالم طبیعت مطرح شود، به همه کارهای خوب انسان در این دنیا پاسخ مناسب داده نمی شود، همان طور که در این دنیا به جهت بی ظرفیتی آن، نمی توان جنایتکاران را از همه جهت به کیفر اعمال خود رساند. البته در این عالم قانون کنش و واکنش، عمل و عکس العمل را داریم، ولی ظرفیت این عالم کمتر از آن است که بتوان در آن به همه کرده های انسان پاسخ مناسب داد. تا عالم ابدیت پذیرفته نشود، نمی توان برای نیک و بد اخلاقی پاداش و کیفری را در نظر گرفت.
پنج- در برخی از آیینها بویژه مسلکهای عرفانی مطالب سه گانه فوق دیده می شود بدون آنکه خودشان ادعای دین بودن را داشته باشند.
شش- هر نظام اخلاقی دینی نیست، آن نظام اخلاقی که مبنایش خدا باشد، یعنی معیار نیک و بد در آن فرامین الهی باشد جنبه دینی دارد. مبنای اصلی نیک و بد اخلاقی در دین مبتنی بر وحی است که هیچ خطا و انحرافی به آن راه ندارد.
اگر منظور از اینکه جهان هستی نیک و بد اخلاقی را درک می کند این است که جهان هستی دارای استعداد دریافت نیکیها و بدیهاست، با توجه به اینکه همه اجزای جهان هستی در حالت تسبیح و سجده و ذکر می باشند، قابل قبول از نظر دینی می باشد. و اگر مقصود این است که جهان هستی هم مانند خود انسانها به نیکیها و بدیهای اخلاقی علم پیدا می کند و دریافت جهان هستی همانند علم انسانی درباره امور مزبوره می باشد، این معنی یک ضرورت دینی نیست. این مسئله که جهان هستی نیک و بد اخلاقی را پاداش می دهد قابل دو نوع تفسیر است:
یکی اینکه پاداش دادن جهان هستی مانند یکی از قوانین است که خداوند آنها را در جهان هستی مقرر فرموده است. این همان قانون کنش و واکنش است که وضع و اجرای آن مانند دیگر قوانین خدا است.
دوم اینکه خداوند سبحان به طور مستقیم برای هشدار به مخلوقات خود قانون مزبور را وضع و به جریان انداخته است.
باید بدانیم که این کنش و واکنش تنها برای آگاه ساختن انسانهایی است که: «کل نفس بما کسبت رهینه؛ هر نفسی در گرو آن چیزی است که برای خود اندوخته است.» (مدثر/ 38) وگرنه قانون عدالت الهی برای همه خوبیها و بدیها به جهت عدم گنجایش و ناتوانی عالم ماده و مادیات از جریان مطلق آن، در ابدیت قابل اجرا می باشد. می توان گفت: در این تعریف سه موضوع بسیار مهم برای دین مطرح شده است که قابل قبول است، ولی توجهی به تکالیف و حقوق دینی و تفکیک آن از قضایای اخلاقی نشده، از طرف دیگر در وجود اقدس خداوندی و نظاره او بر هستی و صفات کمالی و معاد، سخنی صریح و قاطعانه گفته نشده است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 42-44

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/212073