عارف حقیقی و یاد خدا

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله؛ مردانی که تجارت و خرید و فروش، آن ها را از یاد خدا باز نمی دارد.» (نور/ 37) مقصود از کلمه "رجال" همانطور که مفسرین گفته اند، زن نبودن نیست؛ بلکه به اصطلاح "الغاء خصوصیت" می شود و به علاوه عنایت روی این است که یعنی کسانی که با همت هستند. گاهی که ما می خواهیم افرادی را با همت ذکر بکنیم کلمه "رجل" می آوریم. این دیگر فرقی نمی کند که از جنس مذکر باشد یا از جنس مؤنث. بزرگ همتانی که تجارت و خرید و فروش، آنها را از یاد حق باز نمی دارد. البته تجارت و بیع به عنوان مثال است؛ یعنی شغل و کار تدریس و معلمی و وعظ و خطابه و بنایی و معماری و طبابت و غیره هم از همین قبیل است. مردهایی که کارشان آنها را از یاد خدا باز نمی دارد.
از اینجا تفاوت منطق عرفان قرآن با خیلی از عرفان ها روشن می شود. قرآن نمی گوید مردانی که از کار و تجارت و بیع و بنایی و معماری و آهنگری و نجاری و معلمی و خلاصه "وظایف" دست برمی دارند و به ذکر خدا مشغول می شوند؛ بلکه می فرماید آنها که در همان حالی که اشتغال به کارشان دارند، خدا را فراموش نمی کنند، یگانه چیزی که هیچوقت او را فراموش نمی کنند خداست. یک چنین آدمی واقعا بدن او مسجد است؛ چون همیشه در این بدن یاد خدا و ذکر خدا و تسبیح خداست. همه کارهای درستی که دیگران می کنند او هم می کند. دیگران مثلا پشت میز اداره شان حاضر می شوند، خدمتی به مردم می کنند، او هم مثل دیگران حاضر می شود و خدمتش را انجام می دهد یا هر کار دیگری. اما تفاوت در این است که او در عین اشتغال به کارش یک لحظه از خدا غافل نیست.
ممکن است شما بگویید مگر چنین چیزی ممکن است که انسان در آن واحد هم به کاری مشغول باشد و هم از یک چیز دیگری غافل نباشد؟ پاسخ این است که بله؛ مخصوصا اگر انسان، کامل بشود که خیلی هست؛ ولی غیر کاملش هم همین طور است. برای مثال یک وقتی که برای انسان یک سرور فوق العاده ای دست می دهد، یک لحظه از یاد آن غافل نمی ماند. مثلا جوانی را در نظر بگیرید که طالب و عاشق و شیفته دختری است و دائما فعالیت می کند و در پی خواستگاری اوست. بعد از مدت ها یک جواب مثبت می گیرد. او هر کاری که انجام بدهد، یک چیزی را هرگز فراموش نمی کند. یک خوشحالی و سرور همیشه در قلبش وجود دارد و یگانه چیزی که حتی در خواب هم یک لحظه از ذهنش دور نمی شود و آن معشوق و محبوب و آن مژده ای است که به او داده اند. در نقطه مقابل، خدای ناخواسته اگر بر انسان مصیبت بزرگی وارد شود، مثلا پدری یا مادری داغ عزیزی ببیند، به هر کاری که خودش را وادار می کند، در عین اینکه آن کار را هم انجام می دهد ولی آن غمی که بر قلبش سایه انداخته هرگز از قلبش دور نمی شود.
مؤمن واقعی کسی است که نسبت به یاد خدا این طور است. آن چیزی را که هرگز فراموش نمی کند یاد خداست، بلکه هر کاری را که انجام می دهد به حکم خدا و به امر خدا انجام می دهد و همان یاد خداست که او را وادار به کار می کند. "معامله گری" وقتی که شکل کسب و استمرار پیدا می کند نامش می شود "تجارت"؛ مثل آنهایی که کارشان تجارت و معامله گری است. ولی یک وقت انسان عملی را به تنهایی (و نه به طور مستمر) انجام می دهد، مثل اینکه شما می خواهید خانه تان را بفروشید، آن وقت دیگر این تجارت نیست، "بیع" است. قرآن مخصوصا از مال دنیا مثال آورده، چون بیش از هر چیز ممکن است سبب غفلت انسان شود: تجارت (داد و ستدهای مختلف) و بیع (یک خرید و فروش اتفاقی) هرگز آنها را از یاد خدا غافل نمی کند و نیز از نماز و از دادن زکات و دائما خوف خدا داشتن غافل نمی شوند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 4 صفحه 124-122

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22014