جایگاه انسان نزد خداوند

در قرآن در آیه 9 سوره فتح آمده: «وتعزروه وتوقروه وتسبحوه؛ و خدا را نصرت و یاری کنید و ارجش نهید و به پاکی بستایید». این از آن مهمترین و زیباترین تعبیرات قرآن است، و در اهمیت دادن به بشر است: ای بشر به یاری خدایت برخیز. خیلی در آن استعطاف و اظهار مهربانی است، و خیلی هم مقام است برای بشر. کأنه (البته این تعبیر (رسا) نیست): ای بشر بیا تا جهان را با هم بسازیم، برای اینکه به یاری خدای خودتان برخیزید. البته این در معنا و در واقع برمی گردد به یاری خود انسان، آدم خودش را یاری می کند، جهان را هم که می سازد برای خودش می سازد نه برای خدا، ولی تعبیر چنین تعبیری است یعنی اینقدر در آن اشفاق و استعطاف خوابیده است که حد ندارد. این را ما مکرر گفته ایم که بین خدا به نحوی که انبیاء برای بشر معرفی می کنند و خدا آن گونه که فیلسوفان معرفی می کنند (فیلسوفانی که متأثر از اسلام نیستند مثل فیلسوفان قدیم یونان) (این است که) فرق است، خدایی که یک فیلسوف مثل ارسطو یا افلاطون معرفی می کند موجودی است که رابطه اش (با عالم) فقط این است که عالم را خلق کرده و صانع عالم است، اما خدا آن گونه که انبیاء به بشر معرفی می کنند خیلی به انسان نزدیک است و در حال داد و ستد با انسان است: این را بده و آن را بگیر، به من مهر بورز به تو مهر می ورزم، مرا دوست داشته باش من تو را دوست دارم، ما و تو با همدیگر یکی هستیم. کأنه خویشاوندی را به خویشاوند خودش معرفی می کند. برای اینکه به خدای خودتان و پیامبرش ایمان بیاورید و برای اینکه به یاری خدای خودتان برخیزید.
بعضی گفته اند «وتعزروه؛ او را یاری دهید» به پیغمبر برمی گردد، ولی مفسرین جواب داده اند به قرینه «تسبحوه؛ به پاکی بستایید» نمی تواند به پیغمبر برگردد. «وتعزروه» به یاری خدای خودتان برخیزید. این تعبیر در آیات دیگر قرآن هم هست: «ان تنصروا الله ینصرکم؛ اگر خدای خودتان را یاری کنید او هم شما را یاری می کند» (محمد/ 7). یا در جای دیگر می فرماید: «من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا؛ (خیلی عجیب است! خدا آمده از ما قرض الحسنه می خواهد) کیست که به خدا قرض الحسنه بدهد؟» (حدید/ 11)، همان قرض الحسنه ای که ما به مردم می دهیم خدا دست خودش را آورده جلو: بندگان من! من هم از شما قرض الحسنه می خواهم، به من قرض الحسنه بدهید، یعنی به مردم که قرض الحسنه می دهید به من هم قرض الحسنه بدهید. «و توقروه؛ بزرگش دارید» و برای اینکه عظمت او را در روح خودتان درک کنید، (برای اینکه) تعظیم کنید او را، یعنی عظمت او را درک و فهم کنید. «تعزروه» آن یاری عملی است، کاری که باید در عمل بکنید اسمش یاری خداوند است، «توقروه» یعنی جلال و عظمت او را دریابید و درک کنید. «و تسبحوه» درکتان برسد به آنجا که بفهمید هر چه که درک می کنید باز او را آنچنان که بایست درک نمی کنید، باز او منزه است از آنچه که شما درک می کنید، یعنی برتر و والاتر است.
در آیات اول سوره مدثر این طور می خوانیم: «یا ایها المدثر* قم فأنذر* و ربک فکبر؛ هان ای جامه بر سر کشیده* برخیز و بترسان* و پروردگار خود را به بزرگی یاد کن» (مدثر/ 1-3) پروردگار خودت را تکبیر بگو و تعظیم کن. این همان «توقروه» در اینجاست، یعنی کبریائی و عظمت و جلال او را به مردم بشناسان و بنمایان. آنوقت «وتسبحوه»، همیشه معرفت انسان آن وقت معرفت است که شناخت مقرون به تسبیح و تنزیه باشد یعنی مقرون به اظهار عجز باشد، که خدایا من تو را هر چه که بشناسم آخرش آن شناختن باز لایق من است، حد من است نه آنچنان که تو هستی، چنانکه پیغمبر اکرم فرمود: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک؛ خدایا من نمی توانم ستایش تو را به پایان برسانم، آنچنان تو را ستایش کنم که تو شایسته آن هستی، تو آنچنانی که خود خود را می شناسی، تو آنچنانی که خود خود را ثنا می گویی» (مصباح الشریعه با تصحیح سید جلال الدین محدث، ص 51).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 203-200

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22035