شأن نزول آیه 11 سوره فتح

آیه 11 سوره فتح در همان خلال سفر حدیبیه نازل شده است، یعنی قبل از این بوده که حضرت به مدینه برگردند، لهذا دارد که «سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم قل فمن یملک لکم من الله شیئا ان اراد بکم ضرا او اراد بکم نفعا بل کان الله بما تفعلون خبیرا؛ به زودی اعراب بادیه نشین که (از جنگ) وامانده اند به تو خواهند گفت: اموال ما و کسانمان ما را (از همراهی با شما) مشغول داشت براى ما آمرزش بخواه چیزى را که در دلهایشان نیست بر زبان خویش می رانند بگو اگر خدا بخواهد به شما زیانى یا سودى برساند چه کسى در برابر او براى شما اختیار چیزى را دارد بلکه این خداست که به آنچه می کنید همواره آگاه است».
وقتی که پیغمبر اکرم برای سفر به مکه و به عنوان سفر حج از مدینه بیرون آمدند و در حدود هزار و دویست یا هزار و چهارصد نفر همراهشان بودند ایشان عنایت داشتند که جمعیت زیادی همراهشان باشند، و خیلی از قبائل عرب را که تازه مسلمان شده بودند یا اظهار اسلام می کردند یا لااقل خودشان را هم پیمان پیغمبر نشان می دادند دعوت کردند که با ما بیایید، آنهایی که در اطراف مدینه بودند، قبیله غفار، قبیله مزینه، قبیله اشجع و... نیامدند. علتش این بود که اینها همه می گفتند که این سفر، سفر خطرناکی است، محال است که پیغمبر برود و برگردد، و چون قضیه حدیبیه بعد از قضیه احزاب و بعد از جنگ احد بود که در جنگ احد کفار آمده بودند در نزدیک مدینه با مسلمین جنگیده بودند (بالأخره ضربت بزرگی به مسلمین زدند، هفتاد نفر کشتن به مقیاس آن روز خیلی کار بود) و بعد از آن جنگ احزاب رخ داده بود که اصلا مسلمین را در محاصره قرار دادند، تمام این مردم دیگر قضاوتشان این بود که اینها تا دیروز در محاصره دشمن بودند و دشمن اینها را در خانه خودشان محاصره کرده بود، حالا می توانند بروند در خانه دشمن؟! نزدیک آنجا که بروند یک نفر اینها سالم برنمی گردد.
تعبیر قرآن این است که: «بل ظننتم أن لن ینقلب الرسول و المؤمنون الی اهلیهم ابدا و زین ذلک فی قلوبکم و ظننتم ظن السوء؛ بلکه گمانشان این بود که پیغمبر و مؤمنین، دیگر به خاندانشان بر نمی گردند و این پندار در دلهایتان نمودی خوش یافت و گمان بد کردید» (فتح/ 12)، اینها رفتند که دیگر برگردند! حرفشان این بود. قرآن می گوید حالا که شما سالم از اینجا برگشتید اینها شروع می کنند از آن عذرهای خاص (آوردن که) ما می خواستیم بیاییم ولی متأسفانه گرفتاریها مانع شد. «سیقول لک المخلفون من الاعراب». قرآن هم نمی گوید آنهایی که شما می خواستید بیایند، (بلکه می گوید) آنهایی که شما در واقع نبردید، یعنی آنهایی که شایسته آمدن هم نبودند، مخلف و رها شده بودند. کلمه اعراب هم همیشه در مقام تحقیر گفته می شود. در فارسی وقتی ما می گوییم اعراب یعنی عربها، ولی در اصطلاح قدیم که اصطلاح قرآن هم بر آن است اعراب یعنی بادیه نشین های عرب. شهرنشین ها و مثقفها و چیز فهم هایشان را اعراب نمی گفتند، بدویها را اعراب می گفتند. «سیقول لک المخلفون من الاعراب» یعنی عن قریب که به مدینه بر گردید آنهایی که با خود نبردید خواهند آمد، مشغول عذرتراشی می شوند و می گویند: «شغلتنا اموالنا و اهلونا» گرفتاریهای ما و گرفتاریهای زن و بچه نگذاشت ما بیاییم و الا ما مایل بودیم بیاییم.
خودشان می دانند که مایل بودن کافی نیست، اگر مایل بودید می خواستید بیایید، می خواهند گناهشان را تضعیف کنند: «فاستغفر لنا» درست است، کار بدی کردیم ولی چه باید کرد، زن و بچه مانع می شود، تو برای ما استغفار کن، یعنی در مقام عذرخواهی بر می آیند که ما توبه کردیم. قرآن می گوید هر دو مورد را دروغ می گویند، هم اینکه زن و بچه مانعمان شد، این نبود، حقیقت این بود که اینها اعتقاد داشتند که شما سالم برنمی گردید، به این دلیل نیامدند، اگر می دانستند شما سالم بر می گردید همراه شما می آمدند، و هم اینکه می گویند استغفار کن. واقعا از کار خودشان پشیمان نشده اند، اینها منافق اند، «یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم» به زبان چیزی می آورند که در دلشان وجود ندارد، یعنی این طلب مغفرتشان هم دروغ است. پس برویم روی حقیقت.
حقیقت مطلب این است که اینها فکرشان این بود که شما سالم برنمی گردید. بگو خدا را چه فکر کرده ای؟ پس خدا چیست؟ بگو اگر خدا پشتیبان کسی باشد در هر شرایطی سالم بر می گردد، اگر نباشد نه، خدا اگر می خواست شما را در خانه هم از بین ببرد در خانه از بین برده بود. «قل فمن یملک لکم من الله شیئا ان اراد بکم ضرا أو اراد بکم نفعا» یعنی ما به این اسباب و وسائل تکیه نداریم، ما تکیه مان به خداست. اگر خدا بخواهد به شما نفعی برساند یا بخواهد به شما ضرری بزند مگر چیزی می تواند مانع بشود؟! یعنی تکیه ما به خدا بود «بل کان الله بما تعملون خبیرا» خدا خودش آگاه است که واقعیت چه بود، یعنی خدا خودش می داند که اینهایی که شما می گویید دروغ است، «شغلتنا اموالنا و اهلونا» دروغ است، «فاستغفر لنا» دروغ است.
«بل ظننتم أن لن ینقلب الرسول و المؤمنون الی اهلیهم ابدا» حقیقت این است که شما گمان می بردید که پیغمبر و مؤمنین هرگز روی زن و بچه شان را نخواهند دید «و زین ذلک فی قلوبکم» و این فکر در دل شما خیلی هم جلوه داده شده بود، یعنی از این قضیه متأثر هم نبودید، خوشحال هم بودید که دیگر رفتند و کارشان تمام شد. «و ظننتم ظن السوء» و گمان بد بردید.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 209-207

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22045