معنای لغوی فطرت در قرآن

کسانی که به زبان عربی آشنا هستند می دانند که وزن "فعلة" دلالت بر نوع یعنی گونه می کند. "جلسة" یعنی نشستن، و "جلسة" یعنی نوع خاصی از نشستن. "جلست جلسة زید" یعنی نشستم به گونه نشستن زید، همانگونه که زید می نشیند نشستم. ابن مالک در "الفیه" می گوید: و فعلة لمرة کجلسة و فعلة لهیئة کجلسة در قرآن کریم، لغت "فطرت" در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است: «فطرة الله التی فطر الناس علیها؛ آن گونه خاص از آفرینش که ما به انسان داده ایم.» (روم/ 30) یعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است. این کلمه ای که امروز می گویند ویژگیهای انسان، اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت را می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش انسان.
یکی از کتب معتبری که در لغات حدیث نوشته شده است کتابی است به نام النهایة از ابن اثیر که تا حد زیادی معروف است. همچنان که در لغات قرآن مفردات راغب کتاب بسیار نفیسی است. راغب اصفهانی لغات قرآن را خیلی خوب ریشه شکافی کرده است و ابن اثیر لغات حدیث را. ابن اثیر در النهایه به مناسبت، آن حدیث معروف را نقل می کند که: «کل مولود یولد علی الفطره؛ هر مولودی بر فطرت اسلامیه متولد می شود لکن پدران او (یعنی عوامل خارجی) او را منحرف می کنند، یهودی یا نصرانی یا مجوسیش می کنند.» چون این حدیث را نقل کرده، کلمه فطرت را معنی کرده است: الفطر: الابتداء والاختراع؛ "فطر" یعنی ابتدا و اختراع، یعنی خلقت ابتدایی. مقصود از خلقت ابتدایی که ابداع هم احیانا به آن می گویند خلقت غیر تقلیدی است. کار خدا فطر است، اختراع است ولی کار بشر معمولا تقلید است، حتی در اختراعی هم که بشر می کند عناصر تقلید وجود دارد، یعنی چه؟
کارهای بشر تقلید از طبیعت است، یعنی قبلا طبیعتی وجود دارد و بشر آن را الگو قرار می دهد و بر اساس آن نقاشی می کند، صناعی می کند، مجسمه سازی می کند. بشر احیانا اختراع و ابتکار هم می کند و قدرت بر اختراع و ابتکار هم دارد، ولی مایه های اصلی اختراع و ابتکار بشر باز خود طبیعت است یعنی از طبیعت الگو می گیرد. (در معارف اسلامی در نهج البلاغه و غیر آن روی این قضیه زیاد تکیه شده است و قهرا همینطور هم است.) اما خدا کار خودش را از یک صنع دیگری تقلید نکرده، چون هر چه هست صنع اوست و مقدم بر صنع او چیزی نیست. پس کلمه "فطر" مساوی با ابتداء و اختراع است، یعنی عملی که از روی چیز دیگری تقلید نشده است. بعد می گوید: والفطره: الحالة منه کالجلسة والرکبة؛ فطرت یعنی حالت خاص و نوع خاصی از آفرینش، مثل لغت "جلسة" و "رکبة" که به معنی نوع خاصی نشستن و نوع خاصی ایستادن است. «والمعنی انه یولد علی نوع من الجبلة والطبع المتهیی لقبول الدین فلو ترک علیها لاستمر علی لزومها؛ یعنی انسان به نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود همان راه را انتخاب می کند مگر اینکه عوامل خارجی و قسری او را از راهش منحرف کرده باشد. بعد ابن اثیر می گوید در حدیث، لغت "فطرت" مکرر آمده است.
مثلا در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) که ابن اثیر ابتدای حدیث را نیاورده آمده است: «علی غیر فطرة محمد؛ علی غیر دین محمد.» یعنی در اینجا به جای کلمه "دین" خود کلمه "فطرت" آمده است. همچنین از علی (ع) نقل می کند: «و جبار القلوب علی فطراتها؛ خدای متعال که دلها را آفریده است جبار دلها بر اساس فطرتهای این دلهاست.» در اینجا "فطرت" جمع بسته شده است: فطرات (فطرتها). از اینجا ما یک نشانه پیدا می کنیم که آنچه که از نظر معارف اسلامی، فطری انسان است یک چیز نیست بلکه انسان فطریاتی دارد. ابن اثیر گفته است: علی فطراتها ای علی خلقها. (نهایه ابن اثیر، ج 3 ص 457)
حدیث عجیبی از ابن عباس نقل می کند که من همین حدیث را قرینه می گیرم بر اینکه لغت "فطرت" از لغاتی است که قرآن برای اول بار به کار برده است. ابن عباس که پسر عموی پیغمبر و مردی قرشی و عالم است او یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب ناآگاه بوده است می گوید من معنی کلمه "فطرت" را که در قرآن آمده است آن وقتی فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد. وقتی این کلمه را در آن مورد به کار برد مفهوم آیه برای من روشن شد.
می گوید: «ما کنت ادری ما فاطر السموات والارض حتی احتکم الی اعرابیان فی بئر؛ لغت "فاطر" را که در قرآن آمده است درست نفهمیده بودم تا اینکه دو نفر اعرابی (عرب بادیه نشین) آمدند که درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند. یکی از آنها گفت: انا فطرتها. می خواست بگوید چاه مال من است. مقصودش این بود که من ابتداء آن را حفر کردم. (می دانید وقتی چاه را می کنند پس از مدتی آب، خود را پایین می کشد به همین جهت دو مرتبه آن را حفر می کنند و چند متر پایین تر می روند) می خواست بگوید من صاحب اولش هستم، یعنی آن کسی که اول بار این چاه را حفر کرد من بودم.»
ابن عباس می گوید از اینجا فهمیدم که لغت "فطرت" در قرآن چه معنایی می دهد: یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که حتی در غیر انسان هم سابقه ندارد. در موارد دیگری هم که لغت فطر در زبان عربی به کار برده شده است مفهوم ابتدایی بودن و سابقه نداشتن در آن هست. مثلا عرب می گوید: «فطر ناب البعیر فطرا اذا شق اللحم و طلع؛ وقتی که دندان شتر در می آید و برای اولین بار گوشت را می شکافد این ابتدای طلوعش را با "فطر" بیان می کنند.» همچنین اولین شیری را که از پستان حیوان گرفته می شود به اعتبار اینکه برای اولین بار گرفته شده است "فطر" می گویند. راغب اصفهانی هم این لغت را در همین حدودی که ابن اثیر در النهایه شکافته است، شکافته است. برای فهمیدن معنای فطرت باید بررسی کرد که لغت فطرت که در قرآن کریم آمده است: «فطرة الله التی فطر الناس علیها» (روم/ 30)
ماده فطر (ف، ط، ر) مکرر در قرآن آمده است: «فطرهن» (انبیاء/ 56)، «فاطر السموات والارض» (انعام/ 14، و پنج آیه دیگر)، «اذا السماء انفطرت» (انفطار/ 1) و " «منفطر به» (مزمل/ 18) در همه جا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق و بلکه خلق به همان معنای ابداع هست. "ابداع" به یک معنا یعنی آفرینش بدون سابقه. لغت "فطره" با این صیغه (یعنی بر وزن فعلة) فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که دین "فطره الله" است: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله؛ پس حق گرایانه به سوی این آیین روی آور، (با همان) فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست.» (روم/ 30).
ابن مالک در "الفیه" می گوید:
و فعلة لمرة کجلسة *** و فعلة لهیئة کجلسة
وزن فعلة برای یک مرتبه مانند جلسة است یعنی نوشتن و وزن فعلة برای شکل مانند جلسة است یعنی نوع خاصی از نوشتن. در قرآن، لغت "فطرت" در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است: «فطرة الله التی فطر الناس علیها» یعنی آن گونه خاص از آفرینش که ما به انسان داده ایم، یعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است. این کلمه ای که امروز می گویند "ویژگیهای انسان"، اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت را می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش انسان.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 23-18

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22103