تساهل و تسامح دینی

چیزی که امروز اسمش را تسامح و تساهل دینی اصطلاح کردند، همزیستی با غیر مسلمان است مخصوصا با اهل کتاب. ما احادیث زیادی در این زمینه داریم. حتی مرحوم مجلسی در بحار نقل می کند -و در نهج البلاغه نیز هست- که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «خذوا الحکمة و لو من مشرک». (حکمت یعنی سخن علمی صحیح) سخن علمی صحیح را فرا گیرید ولو از مشرک. این جمله معروف: «الحکمة ضالة المؤمن یاخذها اینما وجدها» مضمونش همین است. (در بعضی تعبیرها هست: «و لو من یدک مشرک») حکمتی که -قرآن کریم در سوره بقره آیه 269 می گوید: «یوتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا؛ حکمت را به هر کس که بخواهد می بخشد و هر که را حکمت داده شود یقینا خیر بسیاری داده شده است» و به معنی سخن علمی محکم، پا بر جا، صحیح، معتبر، و حرف درست است- گم شده مؤمن است. خیلی تعبیر عالی ای است: "گم شده". اگر انسان چیزی داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هر جا می رود دنبالش می گردد؟! اگر شما یک انگشتر قیمتی داشته باشید که مورد علاقه تان باشد و گم شده باشد، هر جا که احتمال می دهید می روید و تمام حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا می توانید گم شده تان را پیدا کنید. از بهترین و افتخار آمیزترین تعبیرات اسلامی یکی همین است: حکمت گمشده مؤمن است، هر جا که پیدایش کند می گیرد ولو از دست یک مشرک، یعنی تو اگر مالت را، گمشده در دست یک مشرک ببینی آیا می گوئی من کاری به آن ندارم، یا می گویی این مال من است؟ امام علی (ع) می فرماید: مؤمن علم را در دست مشرک عاریتی می بیند و خودش را مالک اصلی، و می گوید او شایسته آن نیست، آن که شایسته آن است من هستم. برخی مسئله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته اند که توسعه صدر خلفا ایجاب می کرد که در دربار خلفا مسلمان و مسیحی و یهودی و مجوسی و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند. ولی این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیامبر بود. حتی جرجی زیدان این مسئله را به حساب سعه صدر خلفا می گذارد. داستان سید رضی را نقل می کند که سید رضی -که مردی است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوق العاده ای است و برادر سید مرتضی است- وقتی که دانشمند معاصرش ابواسحق صابی وفات یافت قصیده ای در مدح او گفت:
ارأیت من حملوا علی الاعواد *** ارأیت کیف خبا ضیاء النادی
دیدی این کی بود که روی این چوبهای تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدی که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت. .. ابواسحق صابی مسلمان نبود، صابئی بود (که درباره مذهب صابئین خیلی حرف است.) برخی گفته اند مذهب صابئی ریشه مجوسی داشته ولی یک نحله مسیحی است. راجع به این مذهب خیلی علاقمند به ادبیت قرآن بود و خیلی هم به آیات قرآن استشهاد می کرد. ماه رمضان چیزی نمی خورد. می گفتند تو که مسلمان نیستی چرا چیزی نمی خوری؟ می گفت: ادب اقتضا می کند که من با مردم زمان خودم هماهنگی داشته باشم.
برخی آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامی، یک مرد کافر را اینطور مدح می کند؟! گفت: بله، «انما رثیت علمه من علمش را مرثیه گفتم»، مرد عالمی بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم (که در این زمان اگر کسی چنین کاری کند از شهر بیرونش می کنند). جرجی زیدان بعد از آنکه این داستان را نقل می کند می گوید: ببینید صعه صدر را، یک سید اولاد پیغمبر مثل سید رضی با اینهمه عظمت روحی و این مقام شامخ سیادت و علمی (یک کافر را چنین مدح می کند). بعد می گوید "همه اینها ریشه اش از دربار خلفا بود که اینها مردمانی واسع الصدر بودند". این به دربار خلفا مربوط نیست. سید رضی شاگرد علی بن ابی طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن ابی طالب آشناتر است که می گوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 143-141

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22358