هدایت فطری و هدایت اکتسابی

یک مسأله ای مورد سؤال است و آن اینکه: غالبا می گویند چرا قرآن کریم مثلا می گوید: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین؛ اين است كتابى كه در (حقانيت) آن هيچ ترديدى نيست (و) مايه هدايت تقواپيشگان است» (بقره/ 2) (و نظیر این در آیات قرآن زیاد است) هدایت است برای متقیان. اینجور سؤال می کنند که در اینجا فرض بر این است که اول، افراد متقی هستند بعد قرآن متقیها را هدایت می کند، و حال آنکه قرآن غیرمتقیها را متقی می کند نه اینکه متقیها را هدایت می کند.
یا در سوره مبارکه یس می خوانیم: «یس* و القرآن الحکیم* انک لمن المرسلین* علی صراط مستقیم* تنزیل العزیز الرحیم* لتنذر قوما ما أنذر اباؤهم فهم غافلون؛ یا، سین* سوگند به قرآن حکیم* که قطعا تو از پیامبرانی* بر راهی راست* (و این قرآن) نازل شده آن عزیز مهربان است* تا مردم را بیم دهی که پدرانشان بیم داده نشدند و از این رو ناآگاهند.» (یس/ 6-1)، «انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب؛ تو تنها کسی را می توانی بیم دهی که از قرآن پیروی کند و از خدای رحمان در نهان بترسد.» (یس/ 11). مقصودم آیه اخیر است. این را جواب داده اند -در تفسیر المیزان هم این مطلب هست- که انسانها دارای دو گونه هدایت هستند: هدایت فطری و هدایت به اصطلاح اکتسابی، و قرآن می خواهد بگوید که تا کسی چراغ هدایت فطری اش روشن نباشد هدایت اکتسابی برای او فایده ندارد.
این در واقع همان مطلب است که تا انسان انسانیت فطری خودش را حفظ نکرده باشد تعلیمات انبیاء برای او فایده ندارد، یعنی تعلیمات انبیاء برای اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده، مفید نیست، درست عکس حرف اینها، و تجربه و واقعیت نیز همین را نشان می دهد. مثلا برداشت من از سوره ماعون آیات 1-3 اینجور بوده: «أرایت الذی یکذب بالدین* فذلک الذی یدع الیتیم* و لا یحض علی طعام المسکین؛ دیدی آن کسی را که دین را دروغ می پندارد؟* این همان کسی است که یتیم را به شدت از خود می راند* این کسی است که برای اطعام مساکین و تغذیه کردن مردم گرسنه کوششی ندارد»، ابتدا به صورت تعجب سخن می گوید که انسان، انسان باشد و دین را دروغ بپندارد؟! و بعد مشخصاتش را ذکر می کند که این چون از انسانیت خارج شده دین را تکذیب می کند یعنی این امر شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حکم می کند که انسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. حض و ترغیبی ندارد، تعاونی ندارد. یعنی این اول، انسانیتش را از دست داده. آدمی که انسانیت را از دست بدهد قهرا اسلامیت را هم قبلا از دست داده، یعنی دیگر یک انسان طبیعی نیست، یک انسان مسخ شده است. باز از مطلب دور شدیم. بنابراین حرفهای اینها صرفا یک سلسله فرضیه های بدون دلیل است بلکه فرضیه هایی است که دلیل همیشه برخلاف این فرضیه هاست. شاید از همه موهومتر همین فرضیه مارکسیستها است که دین اختراع طبقه استثمارگر است. این هم هیچ دلیلی ندارد، واقعیات تاریخ و واقعیات حاضر، آن را کاملا نفی می کند و دلیلها همه در جهت خلاف است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 242-239

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22445